یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه میانداخت.
یه روز دخترا تصمیم گرفتند با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون….
قضیه به گوش استاد رسید (میدونید که، توسط عده اى از آقا پسرهای جان بر
کف!)، جلسه بعد استاد کمى دیر اومد سر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت:
ازانقلاب داشتم میومدم، دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده، رفتم جلو پرسیدم،
ای صف چیه ؟ گفتند با کارت دانشجویی شوهر میدن!
دخترا پا شدند که برن بیرون، استاد گفت: کجا میرید، وقتش تموم شد، تا ساعت ۱۰
بود! تمام کلاس رفت رو هوا ! “