کرفس سلطان سبزى ها

image

تا چند وقت پیش از گیاه پرخاصیت کرفس فقط در خورش استفاده می شد و گاهی هم خام آن در بعضی سالادهای سبز به کار برده می شد، اما این روزها از جلوی بسیاری از آبمیوه فروشی ها که رد می شوید، به یک کاغذ بر می خورید که رویش نوشته شده: آب کرفس موجود است. تازگی ها این گیاه پرخاصیت به آبمیوه فروشی ها هم راه پیدا کرده است و آنها با ترکیب پرتقال، لیمو، هویج و دیگر میوه ها یک آبمیوه پرخاصیت و البته لاغرکننده تحویل تان می دهند. ماجرا اینجاست که هر چه از خواص این گیاه خوشرنگ و لعاب بگوییم کم گفته ایم. خوردن کرفس شما را از دردهای معده، فشار خون بالا، بوی بد دهان، یبوست، ناراحتی های اعصاب، عفونت مجاری ادراری، آرتروز، روماتیسم و. . . نجات می دهد. برای دانستن بقیه ویژگی های این گیاه مفید با ما همراه باشید.
کرسب قدیمی، کرفس امروزی
پیشینیان کشورمان در گذشته به کرفس، اسامی دیگری نسبت می دادند و این گیاه به کرسب یا کرفش معروف بود اما با گذشت زمان این اسامی تغییر یافته و این روزها همگی آن را با نام کرفس می شناسیم. کرفس انواع متفاوتی مثل ریشه ای، برگی، دمبرگی، آبی و کرفس مشک دارد. نوع آبی یا مردابی این گیاه در بعضی مناطق در اطراف مرداب ها یا آب های راکد رشد پیدا می کند، اما از نوع پرورشی آن برای خورد و خوراک استفاده می کنیم. جالب است بدانید که انواع غیر خوراکی کرفس برای مصارف درمانی به کار می رود.
با خوردن کرفس، دربرابر سرطان زره پوش شوید
این سبزی پرطرفدار سرشار از ویتامین های A، B، C و املاح فراوان است. این ویتامین ها باعث حفظ ایمنی بدن شما می شوند و بدن تان را تصفیه می کنند. کرفس شما را از مبتلا شدن به سرماخوردگی حفظ می کند به علاوه شما را از انواع بیماری های قلبی و عروقی هم در امان نگه می دارد، به همین خاطر بسیاری از پزشکان هنگام سرمای شدید هوا مصرف این سبزی را توصیه می کنند تا افراد به این وسیله خودشان را از گرفتاری آنفلوآنزا و سرماخوردگی نجات دهند.
این سبزی خوش عطر به خاطر داشتن آنتی اکسیدان های بسیار قوی بدن شما را در برابر بیماری های وخیم حفظ می کند. ضمن آنکه کرفس به خاطر داشتن اسید فونولیک در بدن شما به گونه ای عمل می کند که درنهایت جلوی رشد تومورهای سرطانی گرفته می شود چراکه این ماده قادر است از افزایش یکی از انواع هورمون ها که در پیشرفت تومورهای سرطانی موثر است جلوگیری کند.
خانم های باردار، کرفس ممنوع!
شاید بعضی افراد تصور می کنند هیچ یک از سبزیجات در دوران بارداری نمی توانند مضر باشند. درحالی که این تصور اشتباه است. گیاه مفیدی مثل کرفس با وجود خواص شگفت انگیز، در دوران حاملگی برای خانم ها ممنوع است چراکه ممکن است خوردن آن باعث سقط جنین یا به وجود آمدن نقص عضو شود. این در حالی است که افراد مبتلا به بیماری سنگ کلیه نباید از خوردن کرفس غافل شوند چون این گیاه، سموم بدن را از بین می برد، به علاوه برای کلیه های شما یک سنگ شکن طبیعی به حساب می آید.
آب کرفس، نوشیدنی معجزه گر
بااینکه گیاه کرفس، خوش عطر و بو، پرخاصیت و خوشمزه است اما همراه کردن سبزیجات دیگر با آن لطف دیگری دارد. کافی است جعفری خوشبو را به کرفس اضافه کنید تا هم یک تجربه متفاوت داشته باشید و هم خود را از ابتلا به سرطان خون محافظت کنید. ترکیب کرفس با لیمو، هویج، پرتقال، کاهو و سبزیجات دیگر می تواند هر بار برای شما تازگی به وجود بیاورد. ضمن آنکه ممکن است نوشیدن آب کرفس به تنهایی برای بسیاری افراد دلچسب نباشد.
پزشکان تغذیه نوشیدن آب کرفس را به بیماران مبتلا به دیابت توصیه می کنند و حتی کسانی که از یبوست رنج می برند، می توانند از آب کرفس به عنوان یک ملین طبیعی بهره ببرند. همچنین ویتامین های موجود در کرفس، پوست شما را شفاف و لکه های کدر سطح پوست تان را کمرنگ می کند. آب کرفس برای مبتلایان به فشار خون هم توصیه می شود. کافی است نوشیدن آب کرفس چند بار در هفته را از یاد نبرید. این سبزی شگفت انگیز با کاهش فشار خون شما، آن را به حد متعادل می رساند و باعث افت فشار و ضعف نخواهد شد.
بی خواب هستید؟ آب کرفس بنوشید
جالب است بدانید خوردن کرفس به اعصاب شما آرامش می دهد. شب هایی که به خاطر مشغله های ذهنی یا سردرد دچار کم خوابی یا بی خوابی شده اید، این گیاه با روغن های طبیعی، املاح و ویتامین های مورد نیاز شما، مسکن اعصاب تان به حساب می آید. به علاوه اگر مدام از قرص های تمدد اعصاب استفاده می کنید، بهتر است آنها را کنار بگذارید؛ چند وعده غذا یا سالاد تهیه شده با کرفس را در برنامه بگنجانید تا آرامش تان بازگردد. برخی معتقدند تاثیر کرفس به مراتب از قرص های بی خوابی بیشتر است، البته مضرات مواد شیمیایی را هم به همراه ندارد. به علاوه کرفس باعث خوشبو شدن دهان می شود و عطر آن تا ساعت ها در کام شما باقی می ماند.
آیا واقعا کرفس لاغر می کند؟
آب کرفس گرایش های شما به مواد قندی را کنترل می کند و میل تان را به شیرینیجات کاهش می دهد، به همین خاطر پس از مدت زمانی متوجه می شوید که دیگر مثل سابق شیرینی و غذاهای چرب و سنگین میل نمی کنید و همین موضوع باعث لاغر شدن شما می شود. کافی است با حذف نوشابه از برنامه غذایی تان، آب کرفس را با غذای تان همراه کنید؛ علاوه بر بهره مندی از دیگر خواص این گیاه مفید پس از مدتی متوجه کاهش وزن تان هم خواهید شد.
این سبزی کالری نسبتا پایینی دارد اما در عین حال دارای فیبر زیادی است به همین خاطر اشتهای شما را میان وعده های غذایی کنترل می کند. همچنین کرفس دارای مقدار قابل توجهی کلسیم است که خاصیت چربی سوزی دارد. از این به بعد علاوه بر نوشیدن آب این گیاه، در سالاد های خود کرفس خام مصرف کنید تا سالم و لاغر بمانید. بسیاری نگران به هم ریختن معده و دردهای شکمی پس از مصرف سبزیجات هستند، اما کرفس به هضم غذا کمک می کند و هیچ یک از این عوارض را برای شما به همراه نمی آورد. پس هر چه می خواهید کرفس میل کنید شما با خوردن آن نه تنها چاق نمی شوید بلکه دور کمرتان باریک تر از قبل خواهد شد.
کرفس برای چه کسانی منع دارد؟
علاوه بر خانم های باردار، افرادی که مبتلا به بیماری صرع هستند هم نباید کرفس بخورند؛ خوردن این گیاه توسط این افراد باعث تشدید حملات و تشنج خواهد شد همچنین کسانی که دچار تورم کلیه هستند هم از مصرف کرفس خودداری کنند. درباره مصرف کرفس توسط زنان شیرده نقل قول های متفاوتی شده است؛ بعضی معتقدند این گیاه باعث افزایش شیر مادر می شود اما برخی دیگر بر این باورند که کرفس در دوران شیردهی ممنوع است.
شاید بهتر باشد که جانب احتیاط را نگه دارید و از خوردن کرفس در دوران شیردهی پرهیز کنید. از یاد نبرید که با وجود خواص فوق العاده این گیاه، میل کردن روزانه آب کرفس هم توسط پزشکان توصیه نمی شود به خصوص برای افرادی که ذکر شد محدودیت یا ممنوعیت مصرف وجود دارد. ضمن آنکه توصیه می شود سبزیجات به صورت تازه مورد استفاده قرار گیرند .
برگ کرفس و هزار خاصیت
بسیاری از افراد هنگام درست کردن خورش کرفس برگ آن را دور می ریزند درحالی که بسیاری از مواد مفید و ویتامین ها در برگ آن نهفته است. شما می توانید برگ آن را هم خورد کرده و در خورش بریزید تا ضمن ایجاد غلظت، از مزایای آن نیز بهره مند شوید.
البته فراموش نکنید که در صورت استفاده از برگ کرفس هنگام آب گیری، کمی آب پرتقال یا هویج به آن اضافه کنید تا اندک مزه تلخ آن از بین برود. برگ کرفس حاوی ویتامین A است و آهن، اسید فولیک و کلسیم دارد

 جوشانده برگ کرفس هم باعث باز شدن صدای گرفته می شود و برای درمان به کار می رود، ضمن آنکه می توانید از برگ کرفس در انواع کوکو یا سالاد استفاده کنید.

 

 

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای کرفس سلطان سبزى ها بسته هستند

دین وآرمان در شعر ناصرخسرو

ناصر خسرو قبادیانی، در تاریخ ادبیات ، در میان دانشمندان دیانت مدار از جهاتی منحصر به فرد است. او زندگی پر تاب و تب خویش را وقف دفاع و ترویج اندیشه و ایمان خود کرد و در این عرصه پر افت و خیز، سختی های زیادی را تحمل کرد.

image

وی تنها شاعر نیست و شعر برای وی ظرفی است که می تواند از آن بهره دلخواه بگیرد و اندیشه و آرمان خویش را بدان وسیله به مخاطبان منتقل کند و سلاحی است که در جنگ با دشمنان کارآمد است و در همان عالم دینی، متکلمی پرجوش و خروش ومبلغی خستگی ناپذیر است. بدین سبب کلامش را در جای مشخصی باهدف مشخص به کار می برد و آن را در مدح و ستایش، چنان که متداول زمانه بود، به باد نمی دهد. آثار ناصرخسرو مختلف و متنوع است. نوشته زیر در باب بیان برخی آرای «حجت خراسان» است.

در تاریخ ادبیات ایران، «ناصرخسرو» جایگاهی ویژه دارد؛ نه تنها از جهت ویژگی های شعرها و بهره وری از شعر برای انجام رسالت مذهبی و ابزاری برای کارکردهای آیینی، که به دلیل نگرش دینی و جهان بینی شیعی، از دیگر شاعران ایرانی جدا می گردد.

از آنجا که ناصر خسرو »حجت خراسان« است وعنصری سرسخت برای فراخواندن مردم به سوی آیین علوی به شمار می رود، شعر او، سرشار از نمودهای دینی است و آکنده از پیام های فرهنگی و حکمی و اخلاقی که خاستگاه همه آن پندها و پیام ها ، درد دینی شاعر است که با گرایش شیعی او نیز آمیخته است. به همین سبب، دیوان شعر «ناصر خسرو»، گنجینه ای از آیین و فرهنگ شیعه به همراه بن مایه های اسلامی اخلاقی است که در این پژوهش، به آن پرداخته شده است.

ناصر خسرو به واسطه خردگرایی ارزنده خود، در ارزیابی باورهای مذهبی، «خرد» را معیار قرارداده است. او طاعت با دانش را مورد پذیرش پروردگار دانسته و دین به تقلید پذیرفته را سرسری شمرده و خرد را، راه نماینده دین شناسانده است.

طاعت بی علم نه طاعت بود

طاعت بی علم چون باد صباست

«تأویل» یکی دیگر از پایه های اندیشه دینی و شیعی ناصر خسرو را تشکیل می دهد که خود از خردگرایی او سرچشمه گرفته است. ناصر خسرو باور داشته که از «قرآن مجید» نباید تنها به ظاهر آیه ها بسنده کرد، بلکه معانی ژرف و زیبایی در دل آیه ها وجود دارد که برای دریافت آن باید کوشید. از نگاه او، تنها بهائم هستند که از گفته ای به آوا، خرسند می شوند و در پی یافتن معنا و مفهوم آن نیستند. جست وجو در رازهای قرآن با علم تأویل ممکن می شود و بدین وسیله می توان از چاه ظلمت به آسمان روشنایی رسید.

هرکه بر تنزیل بی تأویل رفت

او به چشم راست در دین اعورست

او سخن پیامبر اسلام (ص) را به درختی بارور همانند کرده که از برگهای «الفاظ» آن، سطحی نگران و ساده اندیشان و از معنی و میوه مفهومش، ژرف اندیش در دین بهره می گیرد.

ناصرخسرو نشانی و کلید رمزو رازهای قرآنی را در خانه پیامبر (ص) جسته و با یادآوری حدیثی مبنی بر شهر علم بودن پیامبر که در آن شهر «علی(ع)» است راه دستیابی به کلید را نشان داده است.

او کتاب آسمانی، قرآن مجید را «معدن حکمت» معرفی کرده و آن به این معنی است که با دانش و خرد باید به فهم معانی اش راه جست و رفتن در پی ظاهر امثال، گمراهی است .

همچنان که امام علی(ع) پرستش پروردگار را با انگیزه سود و زیان، شیوه بازرگانان می خوانند، ناصر خسرو نیز کسانی را که پروردگار را نه به عشق او، که به امید دستیابی به پاداش های بهشتی می ستایند، «بدنشان وشوم و بداختر» می خواند و همگان را به ژرف اندیشی در پدیده های دوزخ و بهشت فرا می خواند.

تأویل گرایی ناصرخسر در اعمال عبادی نیز درقصیده ای که در آن، «حج» حاجیانی را که به انجام آداب و رسوم پرداخته و حقیقت آن را درنیافته و دگرگون نگشته اند بی ارزش و بی اصالت به شمار آورده، کاملا نمود یافته است.

معانی قرآن را همی زان ندانی

که طاعت نداری روان قرآن را

ناصرخسرو علم دین را شادی آفرین و زندگی بخش دانسته و دنیا را بی خرد و بدون دین، بی ارج پنداشته است. او راه رستگاری انسان را در رویکرد او به سوی دین و دانش می داند.

پرهیز تخم و مایه دین است و زی خدا

پرهیزکار، مردم دیندار و بی ریاست

پرهیزکار کیست؟ کم آزار، اگر کسی

از خلق پارساست کم آزار پارساست

در حقیقت پویایی ذهن و اندیشه و خردگرایی در دین، از شناسه های فرهنگ شیعی است که در شعر ناصرخسرو به فراوانی به چشم می آید؛ همچنان که در شاهکار فرزانه توس، شاهنامه فردوسی خردگرایی و پویایی و فراخواندن به دانش و نگرش عقلانی آشکارا دریافت می شود.

از دیگر نشانه های فرهنگ و اخلاق شیعی، بی اعتنا نبودن به جامعه و انتقال خودآگاهی خویش به جامعه است؛ این که نسبت به سرنوشت بشری، بتوان احساس مسؤولیت کرد و برای آگاهی و رهنمونی جامعه انسانی از دانش و توان و دین و جان خود مایه گذاشت؛ آن چنان که ناصر خسرو

گرچه کمی با پرخاش برای آگاهانیدن و رستگاری جامعه اش می کوشد و در این راه با «انتقاد» آغاز می کند. او در شعر خویش، چونان آیینه ای تمام نمای، جامعه خویش را می نمایاند؛ جامعه ای که اشتیاقی به اجرای فرمان خدا ندارند و مشتاق اشاره ای از جانب فرمانروا هستند، «شریعت» برای آنان بار گرانی است و همگان فریفته سیم و زرند:

جز که هشیار حکیمان خبر از کار ندارند

که فلک بازشکارست و همه خلق شکارند

نه عجب گر نبودشان خبر از چرخ وزکارش

کز حریصی و جهالت همه در خواب و خمارند

برزگاران جهانند و همه روز و همه شب

به جز از معصیت و جور نه ورزند و نه کارند

ناصر خسرو راه نجات جامعه ای را که با انتقاد، بدان هجوم می آورد، در بازگشت به قرآن مجید، دین و دانش و فرمانبری پروردگار می بیند.

در عناصر فرهنگی که شعر ناصر خسرو چشم انداز زیبایی از آن را به نمایش می گذارد، نشانه های مذهبی و بینش شیعی پدیدار است. ناصرخسرو به «سخن» بسیار ارج نهاده و والایی مردم را به سخن، نه به صورت دانسته است؛ همچنان که امام علی(ع) فرد را پنهان شده در زیر زبانش، معرفی می فرماید. المرء مخبوء تحت لسانه.

ناصرخسرو سخن را «قدر» و خرد را «قضا» معنا می کند و بی بهره بودن از سخن را با شایسته بودن برای مرگ یکسان و هم پایه می شمارد.

طعام جان سخن باشد جز پاک و خوش مشنو

ازیرا چون نباشد خوش طعام و پاک، بگزاید

عنصر فرهنگی دیگر در شعر ناصر خسرو که از جانب او به همگان سفارش شده، «دانش» و «خردورزی» است؛ چرا که در اندیشه ناصر خسرو خرد و دانش است که راه دین را می پسندد و نیز دادگری جز به فرمان خرد از ستم جدا نمی شود. در نگاه حجت خراسان، بی خرد اگر آزاد و رها باشد، باز دربند است و خردمند، اگر در زنجیر باشد آزاد است و خرد، پاکیزگی جان است. او راه پارسایی و نیکوکاری را در دانش آموختن می یابد و اصل و اساس هر بلا را نادانی می داند و سری را که جایگاه خرد و فضل نباشد، با کدو یکسان می شمارد!

تن به جان زنده ست و جان زنده به علم

دانش اندرکان جانت گوهرست

علم، جان جان تست ای هوشیار

گربجویی جان جان را در خورست

ناصر خسرو آن اندازه به دانش وخرد ارزش قایل است که دین درنگاه او بدون دانش و شناخت درست ، بی ارج شناخته می شود که به اعتبار آگاهی است که ایمان نیز ارزش می گیرد.

بی علم دین همی چه طمع داری؟

درهاون آب خیره چه می سایی

ناصر خسرو به پیروی از دیدگاه امام علی (ع) دلبستگی به دنیا و تعلقات دنیوی را نکوهش می کند و دنیا را با همان ویژگی هایی که حضرت امیر(ع) درنهج البلاغه شناسانده اند، بازگو می کند.

دست ازجهان سفله به فرمان کردگار

کوتاه کن،دراز چه افکنده ای زمام؟!

ناصر خسرو خواب و خور را کار حیوان شمرده و مردم را از نگریستن به دنیا از دریچه چشم ستوری بازداشته است. او »تن« را بدترین همسایه آدمی خوانده؛ و جان آدمی را گوهری دانسته که دراین گل بی ارزش، نهان است. لیک او برای انسان ارزشی والا قایل است و این که به آدمی سفارش کرده که از روزهای عمر خود بهترین استفاده را ببرد، درهمین دیدگاه ریشه دارد. ناصر خسرو خودشناسی را، لازمه خداشناسی خوانده و برای برانگیختن به این شناخت، ارزش انسان را به زیبایی نشان داده است:

این جهان درجنب فکرت های ما

همچو اندر جنب دریا ساغرست

جهان برین و فرودین توی خود

به تن زین فرودین، به جان زان برینی

درزمینه اخلاقی نیز ناصر خسرو افزون برنگاه انسانی خود، بینش مذهبی خویش را نیز به وجدان خواننده پرتو افشانی می کند؛ ناصر خسرو «انسانیت» و«مردمی» را در کم آزاری می بیند و جهان بینی اخلاقی خود را در دو بیت زیبا می گنجاند و آشکار می سازد:

خلق همه یکسره نهال خدایند

هیچ نه برکن توزین نهال و نه بشکن

خون به ناحق، نهال کندن اویست

دل زنهال خدای کندن برکن

ناصر خسرو آزمندی وحرص را نکوهش می کند و به عدم ریاکاری، جان و تن را به خیر وصلاح ره نمودن، طاعت ورزی، همراهی پند و عمل، هرچه برای خود پسندیده است، برای دیگران پسندیدن، پرهیز از باده نوشی، و ننازیدن به ارتباط با دولتمردان و توجه به همسایگان و یتیمان فرا می خواند. درحقیقت شعر ناصرخسرو یک فراخوانی آیینی است؛ حتی تخلص و اسم شاعرانه او حجت اسمی دینی است تا شاعرانه و زندگی او نیز چونان شعرش، ویژه و پرستیز است؛ تا آن اندازه که برای انجام وظیفه خود به عنوان حجت خراسان، به دره یمگان در بدخشان افغانستان می رود و خود را تبعید می کند و تا پایان عمر، رسالت دینی خود را با زبان و پیکره شعر و نثر به همه جهانیان، جاودانه و رسا بازگو می کند.

            ” نوشته مهدی فرخی ” 

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای دین وآرمان در شعر ناصرخسرو بسته هستند

از صبح ازل تا شام ابد

 

نوشته استاد محمود کویر

image

در این نوشتار نگاهی خواهم داشت به رخنمایی های گونه گون زمان در اندیشه و هنر حافظ. نخست ببینیم که زمان چیست.
دیدگاه های گوناگونی در تعریف زمان وجود دارد:
دیدگاهی می­گوید، زمان بخشی از ساختارهای اساسی جهان است، بعدی است که اتفاقات پی در پی در آن رخ می‌دهند و قابل اندازه گیری است. آیزاک نیوتن زمان را چنین بیان کرده و از این رو با نام زمان نیوتونی شناخته می‌شود.
دیدگاه دیگری چنین بیان می‌کند که زمان قسمتی از ساختارهای ذهنی انسان است،آن چنان که ما در ذهن خود رشته‌ رویدادها را دنبال می‌کنیم همچنین در ذهن خود برای طول آن اتفاقات کمیت‌هایی را چونان ثانیه و دقیقه تعریف می‌کنیم.
تعریف دومبه هویت مستقلی برای زمان اشاره نمی‌کند . این دیدگاه را گوتفرید لایبنیتس و کانت دارا هستند و می‌گویند تمام اندازه‌ها در ذهن بشر رخ می‌دهد.
داود بن محمود قیصری، در سده هشتم هجری در رساله «معمای زمان» می‌نویسد که:زمان نه آغازی دارد و نه پایانی. زمان، قابل تقسیم نیست و آنچه که ما آنرا بخش می‌کنیم تنها در پندار ماست.
هایدگر زمان را به سه نوع زمان روزمره و زمان طبیعی و زمان جهانی تقسیم می‌کند. در بحث زمان روزمره می گوید که زمان آن چیزی ست که اتفاقات در آن رخ می دهند. زمان در موجود تغییر پذیر اتفاق می افتد. پس تغییر در زمان است. تکرار دوره ای ست. هر دوره تداوم زمانی یکسانی دارد. ما می توانیم مسیر زمانی را به دلخواه خود تقسیم کنیم. هر نقطه اکنونی زمانی بر دیگری امتیاز ندارد و اکنونی پیش تر و پس تر از خود دارد. زمان یکسان و همگن است. ساعت چه مدت و چه مقدار را نشان نمی دهد بلکه عدد ثبت شده اکنون است. هایدگر می پرسد که این اکنون چیست و آیا من انسان بر آن چیرگی و احاطه دارم یا نه؟ آیا این اکنون من هستم یا فرد دیگری ست؟ اگر این طور باشد پس زمان خود من هستم و هر فرد دیگر نیز زمان است و ما همگی در با هم بودنمان زمان هستیم و هیچ کس و هر کس خواهیم شد
او می گوید: طبیعت در هرروزگی به طور مداوم اتفاق می افتد یعنی تکرار می شود. رویدادها در زمان وجود دارند اما زمان ندارند بلکه به طور گذرا و عبور کننده از رهگذر یک اکنون رخ می دهند. این زمان اکنونی فرجام یک دوره است. جهت مفهومی ست یگانه و برگشت ناپذیر. همه اتفاقات از آینده ای بی انتها به گذشته ای بازنیامدنی رخ می دهند.
زمان و وابسته‏های واژگانی آن،چون دو سوار بر اسب نوند و سرکش، در میدان زبان فارسی می­تازندو شعر حافظ میدان چالش این دو است:
یکی سوار بر سمند تیز تک فلک، فنا؛زوال عیش، بر کفش تیغ اجل،رهزن روزگار.
دیگری شهسوار شیرین کاری که بر این قانون ها می شورد و طرحی نو در می اندازد: عیش خوش،نقدبقا،دریافتن وقت و…
دیوان حافظ میدان در آمیزی و درآویختن این سواران زندگی است. سپاه زمان در میدان هر غزل می تازد.حافظ در این میانه نگاهی رندانه به زمان دارد. زمان نیز چونان خرابات و ساقی و پیر مغان و رند در جغرافیای غزل حافظ سرشت و گوهری رندانه دارد. درهم تنیدگی و رازآمیزی و چابکی و پیچ و تاب­های بیقرارش را می توان به تماشا نشست.زمان حافظ ویژه­ی اوست. تن به هیچ قیدی نمی­دهد. گستاخ و شیطان و سرکش است. تاریخ و افسانه و استوره­ی در هم آمیخته است، چونان که دیگر پاره­های دنیای رندانه­اش نیز چنین هستند.
پیش از گام زدنی در این میدان باید به یک نکته توجه داشت: شاعر و گوینده ی شعر در غزلیات او دو تن هستند: یکی حافظ است که گوینده ی شعر است و دیگری خواننده ی شعر است. شعر به گونه ای است که هرگاه شاعر می گوید:من. این من، یکی حافظ است و یکی هم هر خواننده ی شعر او. یعنی که هر خواننده ای به جای من شاعر می نشیند و حکایت خود را در شعر می بیند:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه­ی عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
این من و در بسیاری جای ها(ما) در شعر حافظ همه ی خواننده های شعرش را در پیش چشم دارد.
بدین سان در شعرش اگر سخن از سیاوش و سلیمان نیز هست، اشاره به شخص معلومی هم هست و هم نیست. یعنی اینجا سیاوش نماد است. نماد پیمانداری و شهید راه عشق شدن.
یعنی این اشخاص از استوره و افسانه بر می خیزند و به زمان حال خواننده مهمان می­شوند و خواننده آنان را در هیبت آدمیان اطراف خود می نگرد. در این میانه، بیش از همه ذلبسته است به جمشید و سیاوش و کیخسرو از یک سو و بیزار است از ضحاک و افراسیاب و…
هم چنین وقتی می گوید:
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
نیز یکی دوش به معنی دیشب است و هم چنین هر شب پیشین قبل از خوانده شدن شعر است. دوش در شعر وی شب پیشین و خاص سروده شدن شعر نیست، شب خوانده شدن شعر است.
گاه نیز خواننده را با خود به گذشته می برد و تماشاگر استوره و تاریخش می کند. زمان را می شکند و در زمان می گردد و حلقه های تو در تو ایجاد می کند:
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که سراینده و خواننده را با خود بر می دارد و به گذشته می برد تا شاهد و گواه رویدادی باشد که تا امروز خواننده جاری است.
در این تماشا و سفر اما حافظ تنها نگاه نمی کند. وارد داستان می شود. در متن زمان دور حاضر می شود و خواننده نیز در هربار خواندن شعر به آن زمان می رود و در آن داستان شریک می شود و در سمت عاشقی و یا قهرمانی می ایستد و از او پشتیبانی می­کند:
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
خواننده نه تنها در زمان سفر و تصرف می کند بلکه با شاعر به داوری و غمخواری بر می خیزد و شعر وارد زمانی می شود که شکلی نمایشی و داستانی به خود می گیرد. صحنه­ی حضور شاعر و خواننده و شعر در هم است. یوسف و سیاوش و شاعر و خواننده با همند.
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
زمان در شعر در هم می شکند .از امروز خویش و دیروز من بر می خیزد و به ژرفای استوره و افسانه بال می­گشاید و بر آفرینش آدم خیره می­شود و خود به جای خدا و آدم و فرشته بر صحنه می­رود تا هزار توی خیال خویش را بگشاید و ما را به مهمانی در آن سرای خیال و زیبایی فرا بخواند. آنگاه همه­ی جهان دیروز و امروز و فردا را به عشق و مستی بخواند.
این در هم تنیدگی گذشته و امروز و آینده از نگاه رندانه ی او به زمان و زندگی بی می­آید.آن هنگام که از تقدیر و سرنوشت سخن سر می­کند و گناه می خواری و عشقبازی را برگردن قضا و قدر می­اندازد، چنین نگاه رندانه­ای به زمان ازلی دارد.
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما
*
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

آن زمان که رستاخیز و بهشت را در فردایی ناپیدا به طنز می نگرد و در آن تردید می­کند و عیش زندگانی را بر وعده­ی فردا برمی­گزیند، نیز چنین بازی رندانه­ای با زمان دارد.
زمان عیش و سرمستی، زمان پیروزی ستم زدگان بر سیاهکاران است که چونان صبح ازل و شام ابد در غزل­هایش می­آید، زمانی همیشه و بیکران.
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

حافظ چون از شادی و عشق سخن سر می کند به ازلی بودن و ابدی بودن آن اشاره ها دارد. شادی و عشق را بهره­ی انسان از صبح ازل تا شام ابد می ­داند. در جان شعر خویش از زمانی ازلی و همیشگی سخن سر می کند. عیشی می خواهد مدام. گویی هردم به دم این حادثه بر جان شاعر روی می دهد.
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

شب­های روشن و بامداد خمار:
حافظ دو زمان ویژه دارد که در تمام سروده ها،میدان رویدادهای ازلی و ابدی و عاشقانه­ی شاعرند.گویی زمان مبارک و خجسته­ی عاشق شدن و شادمانی و والاشدن که با جان او در آمیخته است همین دو دم است: شب خجسته و سحر سرمست:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
*
سحر؛ در شعر او سپیدا و روشنی هزار فردای نیامده است:
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت: بازآی که دیرینه‌ی این درگاهی
سحر زمان به پایان رسیدن انتظار و شنیدن مژده‌ی وصل است :
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آرد
دل شوریده‌ی ما را به بو در کار می‌آرد
سحر زمان بیداری، آگاه شدن و پی بردن به رازهای ناشناخته است:
پیر میخانه سحر جام جهان‌بینم داد
و اندر آن آینه از حُسن تو کرد آگاهم
اشاراتی مانند عمر ده روه و پنج روزه نیز اشاراتی به کوتاهی زندگی و شادی و عیش است و دنباله­ی همان نگاه رندانه به زمان:
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
پنج روزی که در این مرحله فرصت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست.
او زمان را در شادی و عیش می جویدو معنا می کند:
خوش تر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست
ساقی کجاست؟ گو: سبب انتظار چیست:

واژه­ی مدام علاوه بر اینکه به معنی شراب است هم چنین ناگسستگی شراب نوشی و مداومت در مستی را به یاد می آورد:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
واژه­ی باقی نیز به ته مانده شراب و دیرماندگی آن اشارت دارد و به مداومت در مستی و ابدیت شراب را نیز اشاره می کند:
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلی را

چون در غزل خویش سخن از فردا سر می کند هم به رستاخیر جهان اشاره دارد و هم بر تمام آن باورهای کهنه می­شورد:
فردا اگر نه روضه رضوان به مادهند
غلمان ز روضه حور ز جنت بدر کشیم
بیرون جهیم سرخوش از بزم صوفیان
غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم
حافظ به انسان و زمان اسیر در چنبره­ی قضا و قدر و ازل و ابد باورندارد و همه را برای زندگی و انسان می خواهد:
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
در برخی غزل ها ما با تصویری آنی روبروییم که چونان داستانکی رخ می دهد و به زمانی آنی اشاره­ای دارد،اما آنچه اینگونه غزل های حافظ را از همانندهایش جدا می­کند، نگاه و زاویه­ی متفاوت راوی است. یعنی که از یک مهتابی، در یک زمان ویژه می­ایستد و به رویداد، چون انبوهی از تداعی­ها می نگرد. گویی می بیند که در منظرش کسی بوده است و اکنون نیست و اما خاطراتش چونان واقعیتی برابر چشم است. یعنی که آن دم، به انبوهی از زمان های در هم آمیخته آغشته می­شود تا منظری دیگر برابر ما بگذارد. منظری که ما نیز در آن حضور داریم. بی حضور تماشاگری. زیرا که دیگر اینجا تماشاگر نیز خود در بازی شریک است و خواننده یا تماشاگر از چند منظر و هر بار در زمانی دیگر به ماجرا می نگرد و بدان پای می­گذارد:
منظر و زمان نخست:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
منظری دیگر:
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
منظری دیگر:
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
منظری دیگر:
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
اما همه­ی این مناظر و زمان­ها از سویی یکی و در هم آمیخته اند. هر بار سراینده از گوشه­ای و زمانی به واقعه می­نگرد.مانند یک سمفونی است.
از اینگونه داستانک­های رویاگونه و جادویی در چند غزل دیگر نیر دیده می­شود باچنین آغازهایی:
در سرای مغان رفته بود و آب زده
سحرگاهان که مخمور شبانه
در دیر مغان امد یارم قدحی در دست
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
دوش می­آمد و رخساره برافروخته بود
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می ­آورد
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
سال ها دل طلب جام جم از ما می­کرد
در این غزل ها دوش و زمان گونه ای زمان بی زمانی است. زمان دایره در دایره. زمانی که دم و آنی بیش نیست و هردم و آن به هزار شکل در سراینده و خواننده تکرار می شود.
این داستانک­ها و نگاه حافظ به امر ازل و ابد را می توان به گونه­ای دیگر نیز نگریست. به گمان من، اندیشه و کنکاش حافظ در این امور مانند کسی است که نظام یا سنت یا فرهنگی را جستجو می کند تا بنیادهای آن را برابرت نهد و آنگاه آنگونه که خود می­خواهد، طرحی نو دراندازد و خویشتن و خواننده را از زنجیره­ی اقتدار آن نظام رها سازد. آن ازل و ابد سنتی را واکاود و زمان بی­کران نوین و برساحته­ی خویش را نشان دهد.

موسم گل، موسم طرب، دور گل، وقت گل، دوش، مدام، ازل، ابد، قدیم، سحر، صبح، بهار، نوبهار، فرصت عیش، روز الست، و…..
حافظ رندانه و خوشبینانه به زندگی و زمان می­نگرد و زمانی ویژه­ی خویش دارد. زمانی از صبحی همیشگی و همواره تا شامی تیره و ابدی. زندگی و عشق و عیش و شادی، فرصتی است برای انسان.

          

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای از صبح ازل تا شام ابد بسته هستند

خطر در کمین کم خواب ها !

برای انجام این پژوهش، تعداد ساعات متوسط خواب شبانه روزی و تغییرات قندخون گروهی از افراد در یک دوره زمانی ۶ ساله ثبت شد.

image

تحقیقات پژوهشگران آمریکایی نشان می دهد افرادی که کمتر از ۶ ساعت در شبانه روز می‌خوابند، بیشتر در معرض اختلالات غیرطبیعی قند خون و ابتلا به دیابت نوع دو هستند. در این مطالعه مشخص شد خطر افزایش قندخون و ابتلا به دیابت، در افرادی که کمتر از ۶ ساعت در شبانه‌روز می‌خوابند، نسبت به افرادی که ساعات بیشتری می‌خوابند، ۴.۵ برابر افزایش می یابد.


تحقیقات پیشین حاکی از این است که کم خوابی و بی خوابی با ابتلا به چاقی، افزایش فشارخون، بیماری های قلبی- عروقی و افسردگی همراه است. در دیابت نوع دو که تا حد زیادی به شیوه زندگی وابسته است، حساسیت سلول ها به هورمون انسولین کاهش می یابد، وضعیتی که مقاومت به انسولین نامیده می‌شود.


برای انجام پژوهش اخیر، تعداد ساعات متوسط خواب شبانه روزی و تغییرات قندخون گروهی از افراد در یک دوره زمانی ۶ ساله ثبت شد. نتایج نشان داد افرادی که کم‌خوابی دارند، نسبت به افرادی که ۶ تا ۸ ساعت می‌خوابیدند، با احتمال بیشتری دچار افزایش قند خون ناشتا و دیابت نوع دو می‌شوند. این نتایج پس از در نظر گرفتن اثر سن، چاقی، رژیم غذایی، فعالیت بدنی و سابقه دیابت در افراد خانواده

بر گرفته از پورتال سیمرغ

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای خطر در کمین کم خواب ها ! بسته هستند

لذت بردن از آزردن دیگران

image

سال ها پیش، وقتی دانش آموز دبستان بودم، معلمی داشتم که به بچه های پرجنب و جوش و شلوغ کلاس می گفت:«سادیسمی!» و من هم تا سال ها فکر می کردم هر که شیطنت داشته باشد آدم سادیسمی است؛ بعدها فهمیدم سادیسم یعنی چه و به چه شخصیتی می گویند سادیستیک.

اگر شما هم می خواهید با مفهوم دقیق این واژه آشنا شوید، گفتگوی ما را با دکتر پرویز مظاهری، روانپزشک و دبیر علمی انجمن روانپزشکی ایران بخوانید.

تقریبا همه مردم به نوعی واژه سادیسم را شنیده اند و تصورات متفاوتی از این کلمه دارند. از نظر روان شناسان این واژه چه مفهومی دارد؟

سادیسم عبارت است از علاقه به آزار رساندن به دیگران به صورت جسمی، روانی و جنسی به طوری که این آزار رساندن موجب لذت و آرامش فرد آزاررسان می شود.

چرا نام سادیسم برای آن انتخاب شده است؟

در اواخر قرن ۱۸ در فرانسه نویسنده ای به نام مارکی دوساد در نوشته های خود ویژگی شخصیتی این گونه افراد را بیان کرده بود. اصطلاح «سادیسم» را از نام «دوساد» گرفته اند.

ویژگی های شخصیتی فرد سادیسمی را توضیح دهید.

این افراد از تحقیر و تمسخر و آزار روحی و یا جسمی و جنسی افراد به خصوص در حضور دیگران لذت زیادی می برند و گاهی رفتارهای پرخاشگرانه یا جنایتکارانه از خود بروز می دهند.

میزان شیوع این اختلال چه قدر است؟

در ابتدا باید عرض کنم این ویژگی شخصیتی تا چند سال قبل یعنی تا زمان طبقه بندی موسوم به ای . اس . ام سه به عنوان اختلال شناخته می شد ولی از زمان انتشار طبقه بندی ای . اس . ام چهار از آن به عنوان یک ویژگی شخصیتی نام برده می شود و با وجود نادر بودن آن متاسفانه در زندگی روزمره به افرادی برخورد می کنیم که معیارهایی از این ویژگی را دارا هستند.

می توانید مثال هایی در این مورد بیان کنید؟

در روابط روزمره در اجتماع به خصوص اداره ها، میهمانی ها و حتی مجامع علمی به افرادی برخورد می کنیم که از تحقیر و تمسخر و کنایه زدن دیگران لذت می برند و لبخند رضایت بر لبان آنها می نشیند. برای مثال شوهری که در حضور میهمانان همسر خود را شماتت و تحقیر می کند، پدری که این رویه را در مورد فرزندانش اعمال می کند، رییسی که از آزار روحی کارمندان زیردست خود لذت می برد و یا معلمی که عادت به ناچیز شمردن و تحقیر شدید دانش آموزان خود دارد.

آیا صرف تحقیر دیگران سادیسم است؟

خیر، همان گونه که در تعریف سادیسم ذکر شد، این عمل (آزار جسمی، روانی و جنسی دیگران) باید موجب ارضای روحی و لذت و آرامش خود فرد بشود. این افراد در روابط زناشویی، همسر یا شریک جنسی خود را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار داده و احساس لذت می کنند.

چه عواملی موجب پیدایش این ویژگی در شخصیت انسانی می شود؟

هنوز علت کاملا مشخصی برای دیگرآزاری مشخص نشده است و اطلاعات کمی در مورد زمینه های ژنتیکی و یا خانوادگی افراد مبتلا وجود دارد. فروید معتقد بود که آنها در دوران کودکی اضطراب اختگی را تجربه کرده اند (کودک مدام نگران اخته شدن به وسیله والد هم جنس خود است، به دلیل اینکه خود را رقیب عشقی وی می داند) و زمانی از نظر جنسی ارضا می شوند که بتوانند موجب ترس و آزار دیگران شوند.

این مشکل از چه سنی شروع می شود؟

در دوران نوجوانی و اوایل بزرگسالی خود را نشان می دهد و هیچ گونه ارتباطی نیز با سوءمصرف داروها، بیماری های جسمی یا ضربه مغزی قبلی ندارد.

چه تفاوتی بین سادیسم و اختلال شخصیت ضد اجتماعی وجود دارد؟

در اختلال شخصیت ضد اجتماعی فرد آزاررسان، به دلیل لذت بردن دیگران را آزار نمی دهد ولی فرد مبتلا به سادیسم از آزار دادن و صدمه زدن به قربانی خود احساس لذت می کند.

این اختلال قابل درمان است یا خیر؟

روان درمانی تحلیلی و رفتاردرمانی تا حدودی موثر هستند. ملاک های شخصیتی از قبیل مکانیسم های کپی برداری، باورها و ویژگی های رفتاری مدت زمان طولانی برای تثبیت شدن نیاز دارند و به کندی تغییر می کنند. رفتارهایی از قبیل بی توجهی، گوشه گیری و پایین بودن اعتماد به نفس در ایشان با چند ماه درمان قابل تغییر هستند. شرکت در گروه های خودیاری و همچنین خانواده درمانی نیز می توانند موجب تغییر در رفتارهای فرد شوند. کاهش استرس های محیطی می تواند موجب کاهش اضطراب یا افسردگی در مبتلایان شود.

داروها اثر محدودی دارند و در عین حال که می توانند سوءمصرف شوند و یا در اقدام به خودکشی استفاده شوند اضطراب و افسردگی ایجاد شده را درمان می کنند.

این اختلال چه عوارضی را به دنبال خواهد داشت؟

همانند سایر اختلالات روان پزشکی، به مرور موجب کاهش عملکرد شغلی و اجتماعی فرد می شود. نزدیکان و یا همکاران وی، او را بایکوت کرده و از وی کناره گیری می کنند و چه بسا در مواردی که آزارهای جنسی یا جسمی شدید باشد، مشکلات قانونی نیز پیدا خواهند کرد.

 

برگرفته از سلامت 

منتشرشده در خواندینهای علمی | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای لذت بردن از آزردن دیگران بسته هستند