مردباش ، همین !

 

image
شاید بعضی مردهای قدیمی، خیلی از مردهای امروزی را مرد ندانند! دلیل شان هم این است که مردهای امروزی اقتدار مردهای قدیمی را ندارند. احتمالا شما هم شنیده اید که در گذشته حرف اول و آخر را در خانواده، مردها یا پدرها می زدند و خانم ها هم اطاعت پذیری بیشتری از شوهرهایشان داشتند و اصلا معتقد بودند که حرف، حرف شوهرشان است، اما اگر نیم نگاهی به سبک زندگی مردان امروزی بیندازید، احتمالا با مردهایی مواجه می شوید که ۱۸۰ درجه با مردهای قدیمی فرق دارند. این مردها به دلایل مختلف، نیاز به اقتدار و مردانگی را که در فطرت شان است نادیده گرفته اند و سکان زندگی شان را تمام و کمال به همسران شان سپرده اند. با این حال و اگر شما هم درباره لازم یا لازم نبودن اقتدار مردان در خانواده ابهاماتی دارید، توصیه می شود که مطالعه ادامه این مطلب را از دست ندهید.

مردانگی و اقتدار یعنی چی؟
مردانگی با ویژگی هایی همچون خردمندی و آثار آن یعنی شکیبایی، بردباری، دوراندیشی، خویشتن داری و توان حل مسائل زندگی شناخته می شود. برخوردهای احساسی، بدون اندیشه سخن گفتن، ناتوانی در مهار وسوسه ها، شکنندگی در مشکلات، تن آسایی و خانه گزینی، پرخاشگری و… عزت و اقتدار مرد را در چشم و دل همسر و فرزندانش از بین می برد. زن با حفظ حرمت و اقتدار مرد، می تواند خوشبختی را در زندگی مشترک شان تضمین کند.

باید این نکته را در نظر داشت که هر حرکتی یا تصمیمی که به اقتدار مرد لطمه بزند و او را تضعیف کند، به تضعیف خانواده خواهد انجامید که باید با آگاهی از این رفتارها، پرهیز کرد.

بی توجهی به نیاز فطری مرد
تصمیم گیری درباره این که آیا زن باید در خانواده حرف آخر را بزند یا مرد، باعث ایجاد جنگ قدرت در بعضی خانواده ها شده است. در این بحث و جدل ها تخریب شخصیت طرف مقابل و بی توجهی به نیازهای فطری او به دلیل ناآگاهی و آشنا نبودن با روان شناسی مرد و زن که باعث تنش های جدی بین زن و شوهرها می شود، به راحتی قابل مشاهده است. در خانواده های بالنده، پدر یا مرد باید در جایگاه خود و نقش هایی که به وی قدرت می دهد ایفای وظیفه کند چون مردها به احساس اقتدار نیاز دارند همان گونه که خانم ها به مهر و مورد محبت قرار گرفتن نیاز دارند. حال اگر نقش اقتدار از مرد سلب شود و در اختیار زن قرار گیرد، نتیجه این جابه جایی نقش ها که متناسب با فطرت مرد و زن نیست مشکل جدی در کارکرد خانواده ایجاد خواهد کرد که متاسفانه به خصوص در شروع زندگی مشترک کمتر به آن توجه می شود.

اقتدار نیاز فطری مرد است
توجه داشته باشید که اگر مرد مسئول خانواده است و گاهی باید حرف آخر را بزند به خاطر ویژگی های جسمانی، توانمندی های بدنی و ویژگی های روحی اوست. کارهای سخت برای مردها راحت تر است و دادن این مسئولیت ها به مردها به خاطر ساختار جسمانی و روحی آن هاست. در واقع این مسئولیت افتخاری برای مرد نیست بلکه یک وظیفه است و کار سختی هم است.

بنابراین مردها نباید به این نیاز فطری شان بی توجه باشند و بار همه تصمیم گیری های زندگی مشترک شان را به دوش همسرشان بیندازند چراکه بعد از مدتی به دلیل ندادن پاسخ مناسب به این نیاز، دچار مشکلات روحی و روانی خواهند شد.

با این حال، خانم ها هم باید این مسئولیت شوهرشان را بپذیرند زیرا با پذیرفتن آن، کار راحت تر می شود. خانمی که این مسئولیت مرد را نمی پذیرد، با اقتدار در مقابل مرد می ایستد و از او تمکین نمی کند و مرد هم مقابله به مثل می کند و سرانجام خوبی برای آن زندگی ترسیم نمی شود.

اقتدار با محبت کامل می شود
یک مرد باید هم اهل محبت باشد و هم اهل اقتدار. چراکه اقتدار در مقابل محبت نیست. اقتدار مرد باعث می شود او در انجام کارهایش برای امرار معاش و مدیریت پول، حضور در اجتماع و سر و کله زدن با دیگران موفق تر عمل کند.

پس مرد باید اقتدار داشته باشد و از این احساس مردانه برخوردار باشد و اگر این اقتدار را نداشته باشد نمی تواند در کارش موفق باشد. با این حال، داشتن اقتدار و ابراز محبت به همسر و خانواده تضادی با یکدیگر ندارند بلکه به مقبولیت اقتدار مرد در خانواده هم کمک خواهد کرد.

راهکارهای حفظ و ارتقای اقتدار مرد
جالب است بدانید که زن ها اقتدار شوهرشان را دوست دارند و به معنای حقیقی کلمه در زندگی مشترک به دنبال تکیه گاه می گردند بنابراین اگر مردی بیش از حد وابسته به مادرش یا دهن بین باشد نمی تواند تکیه گاه خوبی برای همسرش باشد.

با این حال خانم ها هم باید اقتدار شوهرشان را حفظ و به این موضوع کمک کنند. بهترین راهکار برای رسیدن به این هدف، پذیرش مسئولیت مرد است. اگر می خواهید اقتدار مردتان را تثبیت کنید مسئولیت او را بپذیرید یعنی بپذیرید که حرف آخر را برای تصمیم گیری ها باید مرد بزند البته از سوی دیگر بهتر است مرد نیز با همسرش مشورت کند تا از مزیت همراهی او برخوردار شود. یکی دیگر از راهکارهای حفظ اقتدار شوهر، تحسین اوست. اگر شوهری مقتدر می خواهید باید بابت رفتارهای درست و اصولی، او را تشویق، تصدیق و تحسین کنید و به او بگویید که از حضورش در کنارتان بسیار خوشحال هستید. همچنین به طور مثال اگر شوهرتان برای ماموریت به شهر دیگری می رود، بعد از بازگشت به او بگویید: « شما که به مسافرت می روید، درها و پنجره ها را محکم می کنم و احساس آرامش نمی کنم و تازه می فهمم که احساس آرامشم را مدیون شما هستم.»

اقتدار با زورگویی فرق می کند
یک مرد مقتدر در خانواده باید نقش تکیه گاهی داشته باشد تا احساس کند همسر و فرزندانش به او تکیه کرده اند.

منظور از اقتدار، قلدری نیست ولی بعضی مردها به اشتباه فکر می کنند وقتی می گویند که مرد اقتدار دارد یعنی قلدری، سلطه جویی، زور گویی، داشتن دست بزن، لجبازی و رفتارهای شبیه به آن ها باید از او سر بزند در حالی که این گونه نیست. چنین مردهایی در خانه اعمال قدرت بی جا و خودرایی و تصور می کنند که شوهر و پدری مقتدر محسوب می شوند. بنابراین اگر مردی با مهربانی و صمیمیت مسئولیت های خودش را انجام بدهد و تصمیم بگیرد، زن به او تکیه می کند و چون به طور غریزی اقتدار مرد را دوست دارد، علاوه بر بیشتر شدن علاقه از شوهرش حمایت هم خواهد کرد که این ۲ عامل، موفقیت زندگی مشترک را تضمین خواهد کرد.

بر گرفته از روزنامه خراسان

نوشته عبدالحسین ترابیان کارشناس ارشد روانشناسى

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای مردباش ، همین ! بسته هستند

اگر بدانید شگفت زده مى شوید !

 

image

 

پژوهشگران  می گویند وقتی مشکل حرکتی ندارید از پله ها به جای آسانسور استفاده کنید. بالا و پایین رفتن بیش از دویدن باعث سوختن کالری می شود.

همه ما برای سالم ماندن باید فعالیت کنیم و از آن جا که محدودیت های زیادی داریم، باید برای فعالیت بهترین گزینه هارا انتخاب کنیم. استفاده از پله هم یکی از این گزینه هاست که در ادامه مزایای آن را برمی شماریم.

استفاده از پله نسبت به دویدن، کالری بیشتری می سوزاند، هنگام استفاده از پله ها تقریبا ۷برابر انرژی بیشتری نسبت به استفاده از آسانسور می سوزاند.

علاوه بر آن نه تنها هنگام بالارفتن از پله بلکه هنگام پایین آمدن از آن نیز کالری مصرف می کنید. تخمین زده می شود که با برداشتن هر ۱۰قدم به بالا حداقل یک کالری و هر ۲۰قدم به سمت پایین نیز یک کالری اضافه مصرف می شود.

هرچه وزن فرد بیشتر باشد، کالری بیشتری مصرف می شود.

* استفاده از پله، خطر بروز سکته را کاهش می دهد.

نتایج مطالعات دانشمندان بین ۱۱هزار داوطلب مرد فعال نشان می دهد، استفاده از پله می تواند خطر بروز سکته را کاهش دهد. به عنوان مثال، مردانی که روزی ۱۵پله را با ۳ پاگرد طی می کنند، در درازمدت خطر سکته در آنها تا ۲۹درصد کاهش می یابد.

* استفاده از پله سلامت قلب و عروق را بهبود می دهد نتایج سال ها تحقیق نشان می دهد، فعالیت بدنی منظم سلامت قلب و عروق را بهبود می دهد و از بروز بیماری قلبی عروقی نیز پیشگیری می کند. همچنین گفته می شود کافی است روزی ۱۵دقیقه ورزش هوازی انجام دهید تا طول زندگی سالم شما ۳ سال افزایش پیدا کند.

* استفاده از پله، عضله را تقویت می کند هنگام بالارفتن از پله، تمامی عضله های پا، دست، تنه و پشت (کمر) فعال می شود.

از آن جا که استفاده از عضله باعث افزایش متابولیزم می شود، این امر به سوخت بیشتر کالری می انجامد و توده عضلانی بدون چربی افزایش پیدا می کند.

افزایش عضله اسکلتی، تاثیر زیادی دربهبود قند خون دارد. علاوه بر آن، درد آرتریت کاهش پیدا می کند.

استفاده از پله ها راه آسانی برای مقابله با بی تحرکی است.

استفاده از پله آسان ترین راه برای رهایی از یک زندگی بدون تحرک است.

 

 

منتشرشده در خواندینهای علمی | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای اگر بدانید شگفت زده مى شوید ! بسته هستند

درسى بزرگ از برتراندراسل

 

image

برتراند آرتورویلیام راسل (زادهٔ ۱۸ می ۱۸۷۲ – درگذشتهٔ ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه در قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد 

برتراند راسل که موفق به کسب جایزهٔ نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان :

« چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»،    به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیشداوری و …. در باورهای آدمی می پردازد.

برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد.

ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باگور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را میخورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت میبرد، مرتکب چنین اظهار نظری نمیشوم. درهرحال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد از آنه را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره آنها دست بردارد.

اغلب موضوعات از این ساده تر به بوته ی آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند. اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند. اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید. یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.
برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثا کند. شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فن آوریهای جدید موافقند. اما اگر شما میخواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثه ای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه میداد. من گاهی بر اثر این گون گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد.
نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند. همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه ای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. دراینجا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سوآلی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که میدانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است.

 

 

منتشرشده در خواندینهای علمی | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای درسى بزرگ از برتراندراسل بسته هستند

از نامه هاى پدرى به دخترش

 

image

اکنون در هر کشوری، مردم تصور می‌کنند که خودشان، بهترین و باهوش‌ترین مردمان‌اند و دیگران به خوبی و شایستگی ایشان نیستند. یک انگلیسی تصور می‌کند که او و کشورش از همه‌ ى مردم و همه‌ ى کشورها بهترند. فرانسوی‌ هم بابت فرانسه و هر چیز فرانسوی مغرور است. آلمانی‌ها و ایتالیایی‌ها فکر می‌کنند که کشورشان، پایان و نهایتی ندارد و بسیاری از هندی‌ها تصور می‌کنند که هند از نظرهای مختلف، بزرگ‌ترین کشور جهان است.
اما تمام این تصورات، از خودبینی و خودخواهی است. هرکس خودش وکشورش را خوب‌تر و بهتر از دیگران می‌شمارد، اما در واقع، هیچ‌کسی نیست که در خود، مقداری خوبی و مقداری هم بدی نداشته باشد و به همین شکل، هیچ کشوری هم نیست که در آن، چیزهای بد و از بعضی‌ نظرها خوب نباشد.
ما باید خوبی را در هرجا پیدا می‌کنیم، بگیریم و بکوشیم تا بدى را از هرجا که هست، دور سازیم.

بر گرفته از : نامه های پدری به دخترش
نوشته جواهر لعل نهرو ، برگردان محمود تفضلی

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای از نامه هاى پدرى به دخترش بسته هستند

قصه آدم هایى که به موفقیت رسیدند!

image

 

قصه‌ی آدم‌هایی که یک‌شبه به موفقیت می‌رسند، قصه‌‌های جذابی هستند که ما همیشه دوست داریم بشنویم و از آنها انگیزه بگیریم. اما موفقیت چیزی نیست که همیشه بشود در یک چشم‌برهم‌زدن به آن رسید. بعضی‌ها هرگز به موفقیت نمی‌رسند در حالی‌که بعضی‌ها، مانند سیزیف (او قهرمانی در اساطیر یونان است که می‌بایست سنگ بزرگی را برروی شیبی ناهموار تا بالای قله‌ای می‌غلتاند و همیشه لحظه‌ای پیش از آن که به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستشخارج می‌شد و او باید کارش را از ابتدا شروع می‌کرد)، باید از کوهی بالا بروند و در مقابل شکست‌ها هم تسلیم نشوند.بعضی مشاورین و مربیان خودشناسی، اغلب موفقیت را به یک کار توصیف می‌کنند، که درست مانند هر کاری،گاهی با اشکالات، شکست‌ها، اشتباهات و موارد این‌چنینی روبرو می‌شود. امروز ما با ۱۰ شخص معروف (و شاید بتوان گفت فوق‌العاده معروف) روبرو می‌شویم، که بارها به آنها گفته بودند هرگز به مقصدشان نخواهند رسید. اشخاصی که قبل از رسیدن به مقصدشان در زندگی، شکست‌های بسیاری را تجربه کرده بودند. اما این اشخاص شخصیتی جهانی یافتند و امروز که به گذشته‌اشان نگاه می‌کنیم، درس صبر، پشتکار و شجاعت دنبال کردنِ رویاها را به ما می‌دهند.
پس بیایید به داستان آنها گوش کنیم:
۱. جی. کی. رولینگ، نویسنده مجموعه رمان های هری پاتر

 

imageنویسنده‌ای که به معرفی نیاز ندارد و امروزه از ملکه‌ی انگلستان هم ثروتمندتر است. رولینگ در حالی اولین رمان هری پاتر را با ماشین تحریر می‌نوشت که به تازگی طلاق گرفته بود، آهی در بساط نداشت، و مجبور بود فرزندش را به تنهایی بزرگ کند؛ اما او در دل، رویای ستاره‌شدن داشت. دوازده ویراستار داستانِ او را رد کردند، تا اینکه یک ویراستار مهربان دست‌نوشته‌ی او را قبول کرد و البته به او توصیه کرد به دنبال کار دیگری باشد؛ چرا که کتاب‌های کودکان، چندان فروش خوبی ندارند. در مقایسه با رولینگ، رمان «کری» استفان کینگ، تقریباً سی بار رد شد. از زندگی جی. کی . رولینگ چه درسی می‌گیریم؟ برای رسیدن به رویاهایت بجنگ. یک زمانی، بالاخره به حقیقت می‌پیوندند.
۲. والت دیزنی، بنیانگذار دیزنی

 

image

 

او در میان شکست‌خورده‌ها یک افسانه است. آن‌طور که شایعات می‌گویند، قبل از آنکه بتواند کسی را برای سرمایه‌گذاری روی پروژه‌ی «دنیای دیزنی» متقاعد کند، ۳۰۲ بار پیشنهادش رد شده بود. شاید باور نکنید که والت از کار قبلی‌اش، به علّتِ فقدان تخیل کافی اخراج شده بود! او اکنون و برای همیشه، یکی از بزرگترین هنرمندان جهان است و میراث گرانبهایش، نسل به نسل به آیندگان منتقل می‌شود. دیزنی یک رویا در سر داشت؛ رویایی که اکنون همه‌ی ما از آن لذت می‌بریم. همانطور که او، برای ما آرزو کرده بود.

۳. آلبرت انیشتن، فیزیکدان و برنده جایزه نوبل

image

تا چهار سالگی اصلاً صحبت نمی‌کرد و از آنجایی که تا هفت سالگی حتی یک کلمه هم نمی‌خواند، مشکوک به معلولیت ذهنی بود. خب بالاخره چه شد؟ او امروز دانشمندی است که جهان را برای ما تغییر داده. بعضی وقت‌ها لازم نیست که شما یک کودک نابغه باشید تا در بزرگسالی هم یک نابغه شوید. شاید نبوغ قبل از آنکه جهان را دربربگیرد، مدتی نیاز به آرامش دارد!
۴. استیون هاوکینگ، فیزیکدان نظری و کیهان‌شناس

image

 

بزرگترین موفقیت او چیست؟ زندگی! زندگی کردن برخلاف همه‌ی تناقض‌های موجود، هشدارها و پیش‌بینی‌های پزشکی، برخلاف طبیعت بدن انسان و برخلاف سرنوشت. قدرت اراده‌‌ی او برای زندگی و نفس‌کشیدن، و آن چیزی که امروز هست، این مرد را به نمادی تبدیل می‌کند برای بیان جمله‌ی: «هیچ چیز غیرممکن نیست.» یکی از بزرگترین دانشمندان همه اعصار. اگر هاوکینگ تسلیم می‌شد و به ارگانیسم خود اجازه می‌داد شکستش دهد، ما امروز در این مرتبه‌ی علمی نبودیم.
۵. وینسنت ون گوگ، نقاش

image

 

در حالِ حاضر یکی از تقریباً هشتصد نقاشی او، ارزشی معادل ۳۵۰ میلیارد تومان دارد. متاسفانه این هنرمند بزرگ، فرصت این را نداشت که مزه‌ی موفقیت و شکوه را در مدت عمرش بچشد. زمانی که او هنوز زنده بود، تنها یک تابلو را به یک دوست فروخت. با بیماری، فقر، و انزوا دست‌وپنجه نرم کرد. البته از آنجایی که همه ما می‌خواهیم تا زمانی که می‌توانیم از موفقیت لذت ببریم، آن را به دست بیاوریم، ونگوگ نمونه‌ی چندان دلنشینی نیست، ولی او درس تسلیم‌ناپذیری به ما می‌دهد. وینسنت شاهکارهایش را امضا کرد و اتفاقاً همان نقاشی‌های امضا‌شده هستند که به گنج‌هایی جهانی بدل شدند.
۶. استیون اسپیلبرگ، فیلمساز

 

image

 

فکر می‌کنید این کارگردان معروف شکستی رو متحمل نشده؟ او می‌خواست فیلم‌سازی را یاد بگیرد. بنابراین برای دانشگاه فیلم کالیفرنیای جنوبی درخواست فرستاد. و البته رد شد. دوبار! آیا این مسئله او را متوقف کرد؟ آیا او را مجبور کرد که تسلیم شود و به دنبال شغلی در رستوران مرغ سوخاری کنتاکی برود؟ هرگز. برای یک مدرسه فیلم‌سازی دیگر درخواست فرستاد و حالا شما می‌توانید موفقیتش را ببینید.


۷. کلنل ساندرز، بنیانگذار KFC

image

صحبت از مرغ سوخاری کنتاکی شد… شما مرغ سوخاری دوست دارید. نه؟ او هم همینطور. در شصت‌و‌پنج سالگی، بعد از اینکه (بنابر قانون کشورش) یک چک صد دلاری تحت عنوان حمایت اجتماعی به او دادند، آقای ساندرز فکر کرد باید به جهان نشان دهد که او صدقه‌بگیر نیست. او می‌توانست راه دیگری را انتخاب کند اما تصمیم گرفت برای ایده‌اش بجنگد. ایده‌ی جدیدی برای پخت مرغ. گروه هدفش چه کسانی بودند؟ رستوران‌هایی که مرغ او را درست کنند، مشتری جذب کنند، بفروشند و درصدی هم به او بدهند. تعداد دفعات ردشدن؟ بیش از هزار بار در همه‌ی کشور! تنها یک بار، یک فرصت یافت. و همه‌ی آنچه بعد از آن اتفاق افتاد، ببشتر شبیه به افسانه بود.
۸. گروه بیتلز، گروه پرآوازه موسیقی

 

image

نامه‌ی ردی که آنها از یک تهیه‌کننده دریافت کردند، به اندازه‌ی خود گروه معروف شد. در آن نامه، چیزی شبیه به این نوشته شده بود: «بیتلز، آینده‌ای در دنیای موسیقی ندارد.» اوممم… اما حالا میشه گفت آنها به نوعی دنیای موسیقی را دوباره پایه‌گذاری کردند. بیتلز، میلیون‌ها نفر را با ضرب‌آهنگ، کاریزما و ترانه‌هایشان که خون را در وجود طرفدارانشان به قلیان در می‌آوردند، هیپنوتیزم کردند.


۹. مایکل جردن، بسکتبالیست اسطوره ای

 

image

درس مایکل به ما، ساده و زیباست. تو تیمِ بسکتبالِ دبیرستان قبولت نکردن؟ مشکلی نیست. بهترین و معروف‌ترین بازیکن بسکتبال همه‌ی اعصار شو. آسونِ. اینطور نیست؟


۱۰. توماس ادیسون، مخترع و مبدع

 

image

اگر ادیسون در یکی از ۹۹۹۹ بار تلاشش برای ساخت لامپ تسلیم میشد، امروز زندگی ما چگونه بود؟ شاید تیره‌تر! اما این مخترع بزرگ دنیای ما نایستاد، نامید نشد، کارش را ترک نکرد. او مطمئناً به این لیست تعلق دارد، چرا که یکی از آن افراد ثابت‌قدمی است که ثابت می‌کنند موفقیت تنها یک فرآیند و یا نردبانی برای بالارفتن نیست، بلکه چیزی است که با صبر و پشتکار به دست می‌آید.

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای قصه آدم هایى که به موفقیت رسیدند! بسته هستند