پیام فرشته هایتان را بشنوید

 

از زبان فرشته هاى دوستدارِ شما

“اگر شما با قلبی گشاده به ما گوش سپارید، ما آنچنان هم برای شنیده شدن مشکل نیستیم. بیشتر وقتها ما نزدیکتر از آن به شماییم که تصورش را بکنید. یک نجوا، یک فکر، تنها علائمی از شما هستند که ما به آن نیاز داریم تا ارتباطمان را با شما آغاز کنیم. ما برای هر آنچه شما در این کره خاکی بنام زمین تجربه می کنید، احترام زیادی قائلیم. ما هرگز در جست و جوی این نیستیم که در زندگی شما دخالت بی مورد کنیم. تنها می خواهیم موهبت های اشراق و فراست و راه های نگرش تازه به خود را برایتان به ارمغان آوریم.”

image

هر کسی قادر به شنیدن صدای فرشتگان نیست. خیلی از مردم پیامهای عمیق و قابل تأملی را از طریق ابزارهای غیر کلامی مانند دیدن ها، احساسات یا افکارشان دریافت می کنند.

شنیدن صدای خدا و فرشتگان را “غیب شنوی” می نامیم. صدای آنها ممکن است مانند صدای خودتان یا شاید طور دیگری باشد. می تواند از بدن شما نشئت بگیرد یا از افکارتان یا بنظر برسد که سرچشمه آن از بیرون سرتان است. وقتی فرشته ای به من اخطار داد که ماشینم دزدیده خواهد شد، انگار که صدای او را که از میان لوله دستمال کاغذی با من صحبت می کرد می شنیدم. یک ساعت بعد وقتی که متوجه شدم فردی را که به عنوان مسافر سوار کرده ام در اصل یک سارق اتومبیل هست، همان فرشته از درونم دستورات لازم برای حفط جانم را به من دیکته کرد. به هنگام نوشتن کتابم نیز با عنوان “فرشته درمانی یا angel therapy ” احساس می کردم که فرشتگان از درون و بیرون به کمک من آمده اند.

امکان دارد شما صدای ضعیفی را بشنوید و از خود بپرسید که آن صدا چه بود. در این مواقع پا پیش گذاشته و از فرشتگان بخواهید که پیامشان را دوباره تکرار کنند. به آنها بگویید : “یک ذره بلندتر لطفاً!”. آنها از اشتیاق شما برای شنیدن پیامشان تشکر می کنند و آنها را روشن تر و قابل فهم تر بیان می کنند.

شاید اول فکر کنید که صداها بدلیل تخیلات شما و ناشی از افکار مشتاق شما باشد. به خصوص وقتی که بطور آگاهانه شروع می کنید به ایجاد رابطه با آنها. شما پیش خود فکر می کنید: “اینها همه تخیلات هست. ای کاش حقیقت داشت و فرشته ها واقعاً به من کمک می کردند. ولی در عوض من کاری عبث انجام می دهم و آنها صحبت های من را نخواهند شنید.” ما این طرز فکر شما را از طریق قوی کردن بنیه های اعتقادی، اعتمادی و دادن تمرین های مناسب خوب خواهیم کرد. اگر اعتقادتان به فرشته ها متزلزل هست، پس از خدا بخواهید که بهتان کمک کند. به او بگویید: “لطفاً اعتقادم را بیشتر کن. من خواهان اینم که خودم را از تمام ترسهایی که اعتقادات مرا ضعیف می کنند نجات دهم.” جهان همیشه مترصد تحقق بخشیدن به خواسته های الهی و نیک ماست.

صدای فرشته ها همیشه دوست داشتنی و قابل اعتماد خواهد بود. حتی زمانی که ما را از خطری که در شرف وقوع است، با خبر می کنند. به عنوان یک روانکاو آموزش دیده ام تا باور کنم که شنیدن صدا یکی از علائم دیوانگی است. هنوز هم شنیدن صدای “خود” درونمان تنها نشانه دیوانگی است. پیام هایی را که خود درونمان به ما می دهد، رنگ تخریب و تجاوز و بی پروایی و تندی و تیزی دارد. به طور مثال، خود درونمان ممکن است ما را متقاعد کند که بازنده هستیم. همین طور، ذهنیتمان را بطور مداوم عوض می کند و می گوید دوشنبه فلان کار را بکن، سه شنبه فلان کار را و چهارشنبه از ما می خواهد کاری کنیم که شاید با دستورات قبلیش کاملاً رو در رو باشد! اگر شما به صدای خود درونتان گوش دهید، زندگیتان پر هرج و مرج و ترسناک خواهد شد.

در عوض، فرشتگان راهنمایی هایشان را روز به روز و صبورانه برای ما تکرار می کنند تا ما آنها را در زندگیمان بکار بندیم. ممکن است، برای مثال، این توصیه فرشته ها را بارها و بارها و یاحتی سالها و سالها بشنوید که به شما میگویند: “تو نویسنده –یا پزشک- بزرگی خواهی شد.” یا شاید بارها و بارها از شما بخواهند که مراقب سلامتی تان باشید.

شما زمانی متوجه می شوید که پیامی را که شنیده اید از سوی فرشتگان –و نه خود درونتان- است که آن پیام هماهنگ و نامتناقض، سرشار از عشق و توجه و نه پر ازار و مضر برای شما و خانواده تان باشد.

به هر حال، غیب شنوی تنها یکی از چهار راهی است که ما با آن از وجود فرشته ها بهره می بریم. شاید فرشتگان شما از طریق عکسها و تصاویر ذهنی با شما صحبت کنند. ما این نوع ارتباط را “غیب بینی” می نامیم.

ممکن است پیام فرشته ها از طریق تصاویر لحظه ای که در ذهنتان پدید می آید یا در دنیای خارج آن را می بینید به شما منتقل شود. پیامهای بصری فرشتگان شاید سمبلیک باشد. بطور مثال، دیدن ناخودآگاه علامت توقف به معنای این است که در کاری که دارید می کنید شکیبا باشید، درنگ کنید یا آن کار را متوقف کنید. به طور حسی شاید شما پیام این تصاویر را درک کنید. مانند اینکه مدال افتخار یا لوح تقدیری را ببینید و به طور غیرارادی احساس کنید که پیروزی در یک قدمی شماست. اگر در درک پیامهای بصری فرشتگانتان مشکل دارید، ازشان بخواهید تا پیامشان را واضح تر بیان کنند و این درخواست ها را تا آنجا ادامه دهید که موفق به درک کامل پیامشان بشوید.

بعضی اوقات ما کانال های ارتباطی مان با فرشته ها را بدلیل ترس می بندیم. شاید بطور ناگهانی تصویری ناگوار از آینده تان را ببینید که باعث ترستان شود. و شما کانال غیب بینی را با بستن چشم سومتان غیر قابل استفاده می کنید.

یکی از مراجعین من کانال غیب بینی اش را در زمانهای خیلی دور، وقتی که بچه بود بدلیل دیدن تصویر ذهنی طلاق پدر و مادرش در آینده به طور کامل بست.

یکی دیگر از مراجعینم نیز چشم سومش را بدلیل اینکه تصویری از خود را –درآینده- در حال معاشرت با یکی از همکاران متأهلش می بیند، برای همیشه می بندد. یکی دیگر نیز تلاش می کرد تا یک پیام مستمر الهی را مبنی بر پیدا کردن شغلی دیگر در مکانی جدید نادیده بگیرد. چرا که او به خدا برای برآورده کردن نیازهای مادیش در حین دگرگونی شغلی اعتمادی نداشت.

ممکن هم هست که شما این راه ارتباطی تان را به خاطر ترس از آنچه که ممکن هست ببینید، می بندید. به همان اندازه که میل دارید فرشته نجاتتان را در قالب یک انسان ببینید، به همان اندازه هم ترس از دیدن روحی احیاناً ترسناک شما را در استفاده از این نوع ارتباط بی میل کند. فرشتگان به ترس شما احترام بسیاری می گزارند و تا زمانی که این احساس به شما دست ندهد که ظهور آنها موهبت است نه رنج و عذاب، پیش شما ظاهر نخواهند شد.

راه سومی که از طریق آن راهنمایی های فرشتگان را دریافت می کنیم، راه احساسات و حواس فیزیکی است که ما آنرا “حواس غیبی” می نامیم. این کانال ارتباطی توصیه های الهی را از طریق حواس فیزیکی مانند گرفتگی و تنشهای عضلانی صورت، شکم، دست و ارگانهای جنسی به مشتریانش ابلاغ می کند.

آنها به طور حسی معنی خاص این عکس العمل ها را می دانند. کسی که از این حواس آگاهی دارد تغییرات فشاری و دمایی مثلاً اتاق را می تواند دلیل بر خبری مثبت یا منفی از آینده بداند.

هر کدام از حواس پنج گانه ما، یک کانال روحانی هستند. افرادی که حواس غیبی دارند، راهنمایی های الهی را از طریق حواس ظریف لامسه، بویایی و چشایی کسب می کنند. شاید شما حضور مادربزرگ متوفی تان را از طریق شنیدن عطر مورد علاقه او درک کنید! هم چنین شاید یک فرشته با پراکندن بوی شکوفه های درخت پرتقال، خبر یک عروسی قریب الوقوع را به شما بدهد.

این افراد بسیاری از راهنمایی های آسمانی را از طریق احساسات فیزیکی، تنشهای عضلانی شکم و کتف و کمر دریافت می کنند. خیلی از این اشراق ها برخواسته از ناحیه شکم مانند لرزشها، گرفتگی ها و شل شدن ماهیچه های شکمی –بر اساس نوع خبر- می باشد. به طور غریزی افراد مسلط بر این کانال ارتباطی معنی این تنشهای عضلانی را سریع تعبیر می کنند و یک فرد باتجربه راهنمایی های بدنی را بدون درنگ در زندگی خود مورد استفاده قرار می دهد.

این افراد، گاهی هم، پیامهای آسمانی را از طریق قلب و احساسات عاشقانه کسب می کنند. اگر فکر انجام کاری سینه شما را با احساسات گرم و شاد متورم می کند، در اصل این یک پیام از سوی خدا و فرشتگانش است. شاید شما فکر کنید: “اگر این واقعیت داشت چه خوب می شد! این فقط یک رویاست.” اما آن شادی را که فکرتان برای شما حاصل کرده است، نقشه ای است که شما را به سو ی زندگی که باید داشته باشید هدایت می کند.

و اما راه چهارم ارتباط با فرشتگان را “شناخت غیبی” می نامیم. مردم اغلب دارای این حس هستند و شاید حتی تشخیص نمی دهند که آنها به طور طبیعی اطلاعات دقیق و به تفضیلی را از خدا و فرشتگانش دریافت می کنند. شما می توانید از یک همچین فردی سئوالی درمورد آنچه در ذهنتان هست، بپرسید تا چند دقیقه بعد جوابی قابل قبول برای آن به شما بدهد. شاید شما بپرسید: “چگونه این ها را می دانست؟!” و او جواب خواهد داد: “من نمی دانم. تا چند لحظه پیش هیچی در مورد آن نمی دانستم!”

این افراد می دانند بدون آنکه بدانند که چگونه می دانند! از این رو ممکن است که به اعتبار علمشان شک کنند. این یک اشتباه است، چون وقتی دانش الهی به ذهن ما وارد می شود در اصل هدیه ای است که می توانیم از آن برای اصلاح زندگی مان و خدمت به جهان استفاده کنیم.

ما همیشه به هر چهار کانال ارتباطی دسترسی داریم. گاهی با تمرین می توانید در کسب پیامهای آسمانی از هر چهار کانال متبحر شوید. در ابتدا مردم برای ایجاد کانال ارتباطی تنها روی یکی از این چهار راه متمرکز می شوند.

به طور طبیعی افراد دید محور تمایل دارند که روی تصاویر ذهنی تمرکز کنند . اگر مایل به شنیدن پیامهای شنیداری هستید پس به صداهای درون و بیرون گوش فرا دهید. اگر می خواهید بر پیامهای فیزیکی و حسی مسلط شوید، حواس و احساسات فیزیکی شما ابزارهای شما هستند و پیامهای الهی را به شما منتقل می کنند. و اگر شما مشتاق به بهره گیری از افکارتان هستید یا آدمی هستید که به دنبال معانی مخفی شده در وضعیت ها و موقعیت های مختلف می گردید، پس افکارتان را برای راهنمایی هر چه بهتر در زندگیتان بکار بگیرید.

نویسنده :دکتر دورین ویرچو (Doreen Virtue.  )

منبع: سایت spiritual.com.au

منتشرشده در متافیزیک | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای پیام فرشته هایتان را بشنوید بسته هستند

خودتان را با دیگران مقایسه نکنید

image

«چرا باید خودتان را با دیگران مقایسه کنید؟ هیچکس در این دنیا نمی تواند به خوبی شما، خود شما باشد!»
به تازگی رابطه احساسی ام برهم خورده بود و کار نویسندگی ام را هم رها کرده بودم، اما دوستانم را می دیدم که به نظر موفق و شاد می رسیدند و همه چیز زندگی شان سر جایش بود.

اتفاقاتی که برایم افتاده بود همه اعتمادبه نفسم را گرفته بود ولی دوستانم سعی می کردند دورم را بگیرند تا بخاطر غم و غصه های این چند وقت اخیرم دچار افسردگی نشوم.

بااینکه عشق و حمایت آنها خیلی کمک حالم بود اما وقتی می دیدم که چطور هرکدام زندگی موفقی دارند، یک حس منفی دیگر به حس های منفی که داشتم اضافه می شد: حسادت.

حسادت احساسی بسیار موزی است، حسی که نواقصی که سعی می کنید پنهان کنید را به شما خاطرنشان می کند. حسادت یادآوری موفقیت هایی است که نداشته اید، تجربیاتی که نداشته اید، ارتباطاتی که دوست داشتید داشته باشید، هر چیزی که به شما احساس «کمتر» بودن می دهد.

ماه های بعد را به اینگونه مقایسه ها گذراندم به زوج هایی که دست در دست هم در خیابان راه می رفتند، به کسانیکه به شغل های پردرآمدشان چسبیده بودند نگاه می کردم و خودم را در خانه های زیبایی تصور می کردم که بقیه توانایی خریدش را داشتند.

متاسفانه بااینکه از ته قلب می دانستم که دوست داشتم جایی جز اینجایی که الان هستم باشم، حسادت من را همان جایی که بودم خشکانده بود و من را فقط غرق در افکار «اگرها» کرده بود.

وقتی فهمیدم که شرایط زندگی ام تا وقتیکه خودم تغییر نکنم تغییر نخواهند کرد، متوجه شدم که میدان دادن به این حس مسموم نه تنها من را به جایی نمی رساند، بلکه بیشتر در چاه عمیق افسوس ها می انداخت. آنجا بود که راه من و حسادت از هم جدا شد و من به نکاتی بسیار عمیق و مفید رسیدم.

نکته ۱: داشتن حسی جز شادی برای موفقیت دیگران، شانس موفقیت و شادی خودم را مسدود می کرد

طبق قانون جذب، با غوطه خوردن در فکر چیزهایی که دیگران دارند و شما ندارید، از آن حس نداشتن بیشتر به سمت خودتان جذب خواهید کرد. این یعنی چیزهایی که می خواهید داشته باشید را از خودتان دورتر می کنید.

اگر بتوانید برای شادی و موفقیت دیگران جشن بگیرید به جهان این پیام را می دهید که «من هم از این موفقیت به دست می آورم.»

همه چیز به انرژی احساسات شما بستگی دارد. ناراحت شدن بخاطر شادی دیگران اصلاً حس خوبی نیست بنابراین نمی تواند چیزهای خوبی را جذب خود کند. شاد شدن بخاطر موفقیت دیگران حس بسیار خوبی ، بنابراین به ایجاد خوبی های بیشتر هم برای شما و هم برای آن فرد کمک خواهد کرد.

نکته ۲: دیدن تجربیات مثبت دیگران من را در آستانه آن تجربیات قرار می داد

با دیدن اینکه یکی از دوستانتان شغلی عالی با درآمدی فوق العاده دارد، ممکن است خیلی راحت دچار حسادت شوید. اما درمقابل اگر از این جهت به آن نگاه کنید که چنین شغل هایی وجود دارد، به شما هدف می دهد که به سمت آن بروید و امکانات بسیار زیادی که در جهان وجود دارد را به شما نشان می دهد.

همچنین به ما کمک می کند با این عقیده منفی جامعه مقابله کنیم: فرصت زیادی برای ما وجود ندارد. بنابراین اگر کسی به چیزی که ما می خواهیم دست پیدا کرده است، شانس اینکه ما هم به آن دست پیدا کنیم بسیار کم می شود.

واقعیت این است که اگر باور داشته باشید، همیشه برای همه افراد فرصت کافی وجود دارد. فقط باید به دنبال آن باشید.

نکته ۳: همه چیز در این دنیا موقتی است، همه چیز به طور مداوم در حال تغییر است

اینکه بفهمید همه چیز موقتی است در همه قسمت های زندگی تان معجزه می کند مخصوصاً در مقابله با حسادت.

ثروتی که می بینید دوستتان تجربه می کند ممکن است طی یک سال از بین برود. رابطه احساسی فوق العاده ای که دوستتان دارد ممکن است طی یک ماه بر هم بخورد. شرایط ناهمواری که خودتان با آن دست و پنجه نرم می کنید، ممکن است طی یک روز از این رو به آن رو شود.

منظور من این نیست که با دانستن اینکه شادی و موفقیت دیگران همیشگی نیست احساس راحتی پیدا کنید. این فقط کمکتان می کند که بفهمید همه چیز دنیا برای همه آدمهاست. سختی ها فقط برای ما پیش نمی آید.

موقعیت و شرایط زندگی مدام در حال تغییر است. بنابراین اینکه وقت و انرژی زیادی از خودتان را صرف افسوس خوردن برای آن یا آرزو کردن برای چیزی بهتر کنید، فقط وقتتان را تلف می کند.

نکته ۴: قدردانی از چیزهایی که دارم فکر چیزهایی که می توانم داشته باشم را شیرین تر می کند

اگر بتوانید قدر تجربیاتی که الان دارید را بدانید حتی اگر در ظاهر تجربیاتی منفی باشند ظرفیت بزرگتری در شما ایجاد می کند که تجربیات مثبت را بهتر تشخیص دهید.

شاید وضعیت کاری یا ارتباط احساسی تان نسبت به اطرافیانتان بهتر نباشد، اما با تلاش برای چیزهایی که در زندگی تان ایدآل نیستند، به چیزی بسیار بزرگ دست پیدا می کنید: رشد. و رشد برای تغییری که به دنبال آن هستید، در زندگی تان جا باز می کند.

حسادت تصوری نادرست در ذهن من ایجاد کرده بود: اینکه من «خوب» نیستم. از آن زمان متوجه شدم که سختی هایی که تجربه می کردم بخاطر این نبود که اشکالات من را نشان دهد، برای این بود که تجربیاتی کاملاً جدید از زندگی را در اختیار من قرار دهد که موجب پیشرفتم شود.

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای خودتان را با دیگران مقایسه نکنید بسته هستند

تحقیر نکن انتقاد کن !

 

یادگرفتن اصول نقد کردن و نقدپذیر شدن تنها در عرصه سیاست و فعالیت های اجتماعی به درد شما نمی خورد، اگر این دو مهارت را نداشته باشید با همسر و فرزندتان هم نمی توانید رابطه خوبی برقرار کنید!

image

اگر به آقای پارچه فروشی که با بدخلقی و نگاه سنگینش پارچه مورد نظر شما را از لابه لای طاقه ها بیرون می کشد، بگویید رفتارش شما را آزار می دهد چه پاسخی می شنوید؟ اگر بگویید «آقا! چرا امروز اعصاب ندارید» یا اینکه جمله «آقا! اگر حوصله نداری چرا مغازه ات را باز می کنی» را به زبان بیاورید چه واکنشی می شنوید؟ احتمالا در کمتر از یک دقیقه مجبور به ترک حجره اش می شوید یا اینکه چند دقیقه ای را به جنگ لفظی می گذرانید و بعد از مغازه بیرون می زنید.

دلیلش چیست؟ آقای پارچه فروش تحمل یک انتقاد سازنده را ندارد یا اینکه شما بلد نیستید برای نقد کردن او از چه راهی وارد شوید؟ از نظر دکتر محسن حاجی علی اکبر، روانشناس صنعتی و سازمانی هر دو مورد درست است. او در کارگاه های رفتار سازمانی اش، چند جلسه ای را به آموزش راه و رسم نقد کردن و نقدپذیری اختصاص می دهد و می گوید نه تنها ما ایرانی ها نقدپذیر نیستیم، بلکه توانایی درست مطرح کردن انتقادهای مان را هم نداریم و به خاطر همین ناتوانی به روابط مان صدمه می زنیم.

فرزندتان را منتقد بار بیاورید

خانواده تان را چطور اداره می کنید؟ آیا حرف اول و آخر را در خانه شما می زنید یا اینکه تصمیم ها از دل بحث و سنجیدن نظر همه اعضای خانه گرفته می شود؟ اگر شما یا همسرتان تنها تصمیم گیرنده هستید، امیدی به نقدپذیر شدن فرزندتان نداشته باشید. جامعه شناسان می گویند در خانواده های سنتی که اهرم قدرت معمولا پدر حرف اول و آخر را می زند و دستورهای او بی چون و چرا پذیرفته می شوند، در نقدپذیری بسته می شود.

دلیلش هم ساده است؛ بچه هایی که در این خانواده ها زندگی می کنند، اجازه نقد کردن تصمیم های اهرم قدرت را ندارند و در آینده هم به کسی اجازه نمی دهند از آنها انتقاد کند. انگار از همان سال های کودکی در ذهن آنها حک شده که نقد یعنی توهین و تلاش برای لرزاندن قدرت دیگران. این بچه ها که از سال های اولیه زندگی شان با نقد کردن نظر والدین خود و ایستادگی در برابر حرف هایی که گاهی غیرمنطقی هستند بسیاری از امتیازها را از دست داده اند و مهم تر از همه اینکه با خشم و قهر والدین روبه رو شده اند و محبت شان را حتی برای دقایقی از دست داده اند؛ در آینده هم نمی توانند پذیرای انتقادهای دیگران باشند.

معادلات غلط را خط بزنید

معادلات نادرست «اشتباه= بد بودن» و «اشتباه= قطع محبت» یکی از اصلی ترین دلایلی است که ما را از نقد می هراساند. با این اوصاف حتی با عبور از سال های کودکی و وارد شدن به روابط جدی اجتماعی اغلب ما تصور می کنیم فردی که از ما انتقاد می کند، می گوید «تو آدم بدی هستی!»، «تو قرار است به خاطر این اشتباه از حقوقت محروم شوی!» و همین پیش فرضی که ناخودآگاه به ذهن ما می آید، باعث می شود در برابر هر نقد دوستانه و درستی موضع بگیریم، عملکردمان را در مقابل نقاد توجیه کنیم یا با ایجاد تنش و داد و فریاد امتیازی را به دست بیاوریم.

چه باید کرد؟

گرچه پس از گذشت سال ها بسیاری از ما شعار نقدپذیری و سازنده بودن نقد را به زبان می آوریم اما تا زمانی که معادلات گفته شده در ذهن ما جا دارد، نمی توانیم معنای واقعی اشتباه کردن را درک کنیم و تا نقد را به عنوان راهی برای کم کردن اشتباهات نشناسیم، راه به جایی نمی بریم. اگر قرار باشد با جرات بیشتری نقد کنیم و شجاعانه نقد دیگران را بپذیریم، چاره ای جز خط زدن معادلات گفته شده نداریم و باید با این عبارت کنار بیاییم که «اشتباه کردن به معنای بد بودن نیست!» پس اول خودتان این اصل را بپذیرید و اجرایش را هر روز تمرین کنید و بعد آن را به فرزندان تان آموزش دهید.

چطور نقد کنیم؟

با توجه به آنچه گفته شد، فهمیدن دلیل موضع گرفتن شما در برابر نقد دیگران دشوار نیست. انتخاب شیوه ای اشتباه برای مطرح کردن انتقادهاست که سوءتفاهم ها را ایجاد کرده و شما را از شنیدن نقد دیگران گریزان می کند. همین شیوه های اشتباه است که باعث می شود انتقاد همسرتان از لباس شما، از طرف شما «زشت بودن» تلقی شود و گفتن جمله ساده «کجا می روی؟» به فرزند نوجوان تان، از سوی او به عنوان دخالت در کارهایش ارزیابی شود.

اگر شما هنگام نقد کردن همسرتان، فرزندتان یا رئیس اداره تان با خشم یا دلخوری او روبه رو می شوید، احتمالا راه را اشتباه می روید و به شکلی غیراصولی انتقادتان را مطرح می کنید. شاید کمک گرفتن از اصول زیر و آشنا شدن با شیوه درست نقدورزی، به کم شدن فاصله های ارتباطی شما و همسرتان در خانه و شما و همکاران تان در اداره کمک بیشتری کند. پس وقتی می خواهید کسی را نقد کنید کلیشه های ذهنی تان را کنار بگذارید و این موارد را رعایت کنید:

کلی حرف نزنید

کل شخصیت فرد مقابل تان را زیر سؤال نبرید، بلکه همان جنبه ای که از نظر شما نیاز به اصلاح است را مطرح کنید. مثلا برچسب «تنبل» را روی فرزندی که تنها نمره پایینی در درس ریاضی گرفته نچسبانید، بلکه با او مستقیما در مورد ضعف یا کوتاهی اش در آموختن آن درس صحبت کنید؛ آسمان را به ریسمان نچسبانید و تنها در مورد همان اتفاق با او صحبت کنید و با حاشیه پردازی ها درک واقعیت را برایش دشوار نکنید. در غیر این صورت به جای رسیدن به نتیجه، درگیر سوء تفاهم های آزار دهنده و حل نشدنی خواهید شد.

بگویید دقیقا چرا ناراحتید

انتقادتان را توصیفی و شفاف مطرح کنید و برایش توضیح دهید که چرا انتظار دارید روال فعالیتش تغییر کند یا دیگر رفتار خاصی را ابراز نکند. در بسیاری موارد توضیحات گنگ شما که با عصبانیت هم همراه می شود، درک واقعیت و انتظارتان را برای دیگران سخت می کند.

به شخصیتش حمله نکنید

هنگام نقد کردن، فرد مقابل تان را نشانه نگیرید و به شخصیتش حمله نکنید؛ بلکه احساس خودتان را مطرح کنید. به همسرتان نگویید واقعیت این است که تو با دیر رسید ن هایت به من توهین می کنی و مسئولیت خود را نادیده می گیری، بلکه بگویید «من احساس می کنم» دیر رسیدن های تو باعث می شود به کارهای مان نرسیم یا اینکه به او بگویید «احساس» می کنید دیر رسیدن هایش در روند انجام کارهای شما وقفه وارد می کند و اگر زمان دقیق تری را برای حاضر شدن سر قرار مشخص کند، شما هم می توانید بهتر به کارهای تان برسید.

تعمیم ندهید

به اندازه تمام آدم ها در مورد اشتباه تعریف وجود دارد و هیچ کس نمی تواند درک خود از رفتار درست و نادرست را به عنوان «رفتار درست و نادرست» معرفی کند، پس هنگام نقد کردن فراموش نکنید که از «ادراک» خود صحبت می کنید نه از یک واقعیت مطلق و بی چون و چرا، بنابراین بدون هیچ ارزش گذاری و قضاوتی موضوع را مطرح کنید و به همسرتان نگویید «تو بی مسئولیتی و همیشه دیر به قرارمان می رسی!» بلکه تنها بگویید چرا این مسئله برای تان اهمیت دارد و احساس تان بعد از رخ دادن چنین اتفاقی چیست.

زور نگویید

شما هیچ وقت نمی توانید مانع رخ دادن اشتباهات شوید، اما حتما به این موضوع توجه کرده اید که تنظیم و تدوین قانون ها و آیین نامه های داخلی در سازمان ها و مشخص کردن مجازات اشتباهات احتمالی، می تواند مشکل را تا اندازه ای کمتر کند.

پس اگر می خواهید در خانه تان هم احتمال اشتباه کردن اعضای خانواده را پایین بیاورید، بهتر است چنین آیین نامه های نانوشته ای را وضع کنید و با کمک شان اعضای خطاکار خانواده را به اندازه اشتباهی که مرتکب شده اند تنبیه کنید. قطعا مجازات کودکی که در مدرسه تقلب کرده، محروم شدن از آموزش نیست بلکه تنها کافی است از او بخواهید غرورش را زیر پا بگذارد، موضوع را به معلمش بگوید و به خاطر این رفتار از او عذرخواهی کند.

قبل ا زنقد کردن دوباره مرور کنید

باتوجه به اهمیت موضوع بد نیست بار دیگر اصول انتقاد سازنده و درست را با هم مرور کنیم. اگر می خواهید نقد شما فاصله ای در ارتباطات تان ایجاد نکند موارد زیر را رعایت کنید:

انتقاد را متوجه یک رفتار فرد بدانید نه کل وجود و شخصیت او اثرات رفتار فرد مقابل را برایش روشن کنید و بگویید این موضوع چرا اهمیت دارد.

احتمال اشتباه بودن نظرتان را نادیده نگیرید و بگویید ماجرا را تنها از زاویه دید خودتان مطرح می کنید.

شرایط فردی که اشتباه کرده را در نظر بگیرید و قبل از قضاوت، ماجرا را از نگاه او ببینید.

یادتان نرود فرد مقابل شما حتی اگر رفتارش از نظرتان نادرست باشد، ارزش انسانی دارد و شایسته احترام است.

به اشتباه ها نه با اهرم سرزنش و محرومیت، بلکه باتوجه به قانون های از پیش تعیین شده پاسخ دهید.

مجازات را متناسب با خطا در نظر بگیرید و هنگام مجازات کردن کل فعالیت های او را زیر سؤال نبرید.

از یاد نبرید تا عملی نباشد اشتباهی هم رخ نمی دهد و تنها کسی خطا می کند که جرات قدم برداشتن دارد.

” لی لی اسلامی ”
شبکه اینترنتى آفتاب

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای تحقیر نکن انتقاد کن ! بسته هستند

آنچه درباره ونسان ونکوک نمیدانستید

 image

«ون گوک» از مشهورترین نقاشان تاریخ هنر است که در عمر ۳۷ساله اش فقط یکی از کارهایش به فروش رفت و با حس هنرمندی شکست خورده به زندگی اش پایان داد. داستان ها و حواشی بسیاری حول محور شخصیت او وجود دارد، اما برخی نکته ها در این میان از دید عموم پنهان مانده است.

روزنامه ی «هافینگتون پست » در گزارشی هشت نکته ی ناگفته از زندگی «ون سان ون گوک» نابغه ی هلندی را بازگو کرده است.

۱ شمع روی کلاه

مدارک موجود نشان می دهد ون گوک که علاقه ی خاصی به شب داشته ، شمعی را روی کلاه حصیری اش می چسباند ، تا نور کافی برای نقاشی کردن فراهم کند.

او در نامه ای به برادرش نوشت: اکثرا به نظرم می آید که شب، خیلی زنده تر و از لحاظ رنگی، غنی تر از روز است.

ون گوک شب ها به کافه ها می رفت و با کمک نور شمعی که روی کلاهش داشت ، نقاشی می کشید.

۲ خودکشی یا قتل؟

«استیون نایفه» زندگی نامه نویس برنده ی پولیتزر و «جورج وایت اسمیت» سال ۲۰۱۱ کتابی را با عنوان «زندگی ون گوک» منتشر کردند و در آن مدعی شدند، نقاش بزرگ هلندی خودکشی نکرد، بلکه توسط یک نوجوان قلدر محلی به قتل رسیده است. این در حالی است که تاریخ دانان هنوز این نظریه را نپذیرفته اند و موزه ی «ون گوک» در شهر آمستردام، مرگ او را خودکشی ثبت کرده است.

ماه نوامبر بود که نشریه ی «ونیتی فر» مقاله ای منتشر کرد و در آن احتمال ارتکاب خودکشی توسط این هنرمند را زیر سوال برد، چون او نمی توانست از این فاصله ی نزدیک به خودش شلیک کند و اثری از سوختگی روی دستش دیده نشده است.

در بخش های دیگری از کتاب مشترک نایفه و اسمیت آمده است، تفنگی که ون گوک با آن به خود شلیک کرد و سه پایه ای که او رویش نقاشی می کرد ، هرگز پیدا نشدند و مسیری که این نقاش مدعی شده از مزرعه ی گندم تا مهمان خانه طی کرده، آنقدر طولانی است که فردی با زخمی چنان عمیق، قادر به طی کردنش نبوده است.

با این حال، آنچه باید به آن توجه داشت این است که ایده ی خودکشی از زبان خود ون گوک گرفته شد. او پس از تیر خوردن، از دریافت کمک درمانی خودداری کرد و گفت که می خواهد بمیرد.

ون گوک آخرین جمله ی عمرش را به برادرش گفت: غم تا ابد باقی می ماند.

۳ چه کسی گوش «ون گوک» را برید؟

لازم است بدانید که گوش ون گوک، کامل بریده نشده بود، بلکه فقط بخشی از گوش چپش کنده شده بود.

نقاش بزرگ هلندی با «پل گوگن» دیگر هنرمند سرشناس و دوست نزدیکش زندگی می کرد. گوگن شمشیربازی ماهر بود. این دو گاهی تا سر حد مرگ با هم دعوا می کردند و از جمله، همان شبی که ون گوک گوشش را از دست داد.

گرچه هر دوی این نقاش ها مدعی هستند که خود ون گوک، لاله ی گوشش را برید، اما باز هم ابهام هایی در این زمینه وجود دارد.

۴ «شب پرستاره» از پنجره تیمارستان

ون گوک به خاطر بریده شدن گوشش در بیمارستانی بستری شد و در ژانویه ۱۸۸۹ مرخص شد؛ اما احساس می کرد که سلامت روانی اش پس از گذشت چندماه بهبود نیافته است. بنابراین در ماه می همان سال، خود را به تیمارستان «سن پل» معرفی کرد. او در زمان بستری شدن در این آسایشگاه روانی ، بسیاری از آثار کلاسیک خود را از جمله «درختان زیتون»، «شب پرستاره» و «زنبق ها» خلق کرد.

او در زمان اقامت در تیمارستان، تعدادی از آثارش را برای برادرش «تئو» پست و تلاش کرد آن ها را به فروش برساند که البته موفق نشد.

ون گوک «شب پرستاره» را که اکنون یکی از شاهکارهای پرطرفدارش به شمار می آید ، با نگاه کردن به آسمان شب از درون پنجره ی آسایشگاه روانی کشید؛ اما همیشه از آن به عنوان یک اثر ناموفق یاد می کرد. او در نامه هایی که به برادرش نوشته، درباره ی این اثر گفت: این اثر با من حرف نمی زند، حتی یک ذره هم خوب نیست.

شب پرستاره

ون گوک پس از مرگش در ۳۷سالگی به چهره ای سرشناس بدل شد ، در حالی که در طول عمرش، یک ستاره هم در آسمان هنر نداشت. «شب پرستاره» از سال ۱۹۴۱ به بعد، جزو آثار ثابت موزه ی هنر مدرن نیویورک است.

۵ ون گوک و سنگ قبر خودش

هنرمند سرشناس سبک امپرسیونیسم در زاندرت هلند متولد شد و رشد یافت. پدرش «تئو ون گوک» کشیش بود . ون گوک برادری از خود بزرگ تر و همنام خودش داشت که در نوزادی از دنیا رفت. بنابراین سنگ قبری به نام «ون سان ون گوک» در کلیسای پدرش تمام مدت پیش چشم او بود.

در شهر زاندرت، میدان و مجسمه ای به نام او و برادرش تئو بنا شده و خانه ی این نقاش برجسته به موزه تبدیل شده است.

۶ خلق ۹۰۰ اثر طی ۱۰ سال

ون سان ون گوک در سن ۲۷ یا ۲۸سالگی نقاشی کشیدن را شروع کرد، اما تا زمان مرگش در ۳۷سالگی، ۹۰۰ تابلو کشید. این به معنای میانگین، هفته ای دو نقاشی است. او پیش از ورود به عرصه ی هنر، دوست داشت معلم یا دلال آثار هنری شود.

ون سان در نامه ای که در دسامبر سال ۱۸۸۱ به برادرش تئو نوشت، اظهار کرد: با نقاشی ، حرفه ی اصلی من شروع می شود. به نظرت باید به طور جدی آن را بررسی کنم؟

ون گوک حدود ۹۰۰ نقاشی و بیش از یک هزار و ۱۰۰ اثر روی کاغذ دارد. صرع یکی از بیماری های تشخیص داده شده ی این هنرمند جوان بود ، اما تصور می شود، او به یک بیماری رفتاری دیگری هم مبتلا بود ه که میل شدید به نقاشی کشیدن برای رسیدن به آرامش ذهنی را در او به وجود آورده بود.

۷ رنگ زرد؛ امضای ون گوک

این هنرمند مشهور، رنگ زرد خاصی را در نقاشی هایش به کار می برد که به مرور زمان به قهوه ای متمایل شد. این رنگ شیمیایی که هدیه انقلاب صنعتی به خالق «گل های آفتابگردان» بود، به «زرد کروم» شهرت داشت. این تغییر رنگ به مرور زمان شکل گرفت و به گفته ی کارشناسان، رفع آن موجب آسیب دیدن اثر می شود.

۸ ون گوک؛ مردی بی نزاکت و بیمار!

«ژانه کالمنت» که متولد سال ۱۸۷۵ بود، با ۱۲۲ سال سن، لقب پیرترین انسان را از آن خود کرد. او که تا سال ۱۹۹۷ زنده بود، در آرلز فرانسه محل زندگی ون گوک سکونت داشت. نقاش معروف هلندی در سال ۱۸۸۸ به مغازه ای که متعلق به عموی کالمنت بود، رفت تا رنگ بخرد. پیرترین زن جهان بعدها ون گوک را به عنوان «آدمی کثیف ، بدلباس و عنق » توصیف کرد. کالمنت در آن روزها، ۱۲ یا ۱۳ ساله بود.

او درباره ی یکی از بزرگترین نقاشان تاریخ گفت: ون گوک خیلی زشت ، بی نزاکت ، بی ادب و بیمار بود. من او را می بخشم. همه او را خل وچل صدا می کردند.

ون سان ون گوک، نقاش نامدار هلندی، اگرچه در زمان حیات در گمنامی کامل به سر برد، اما اکنون به عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان پست امپرسیونیست شناخته می شود. او در ۳۰ مارس ۱۸۵۳ در زاندرت در ایالت برابانت هلند نزدیک مرز بلژیک به دنیا آمد. پدر و پدربزرگش کشیش بودند و سه عموهایش نیز دلال آثار نقاشی.

برادر جوان ترش «تئو» که به خرید و فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت، بعدها موجب آشنایی او با نقاشان امپرسیونیست شد. ون گوک فعالیت هنری خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷سالگی آغاز کرد. برخی از مشهورترین کارهای او در دو سال پایانی عمرش خلق شدند. او تنها در دوماه پایانی عمرش ۹۰ نقاشی از خود باقی گذاشت.

ون گوک ابتدا از رنگ های تیره و محزون استفاده می کرد تا این که در پاریس با امپرسیونیسم و نئوامپرسیونیسم آشنا شد و این آشنایی پیشرفت هنری او را سرعت بخشید. وی شیفته ی نقاشی از کافه های شبانه، مردم طبقه ی کارگر، مناظر طبیعی فرانسه و گل های آفتابگردان بود. مجموعه ی «گل های آفتابگردان» او که تعدادی از آن ها از معروف ترین نقاشی هایش نیز محسوب می شوند، شامل ۱۱ اثر است. خودنگاره ها و «شب های پرستاره» دیگر نقاشی های برجسته ی او هستند.

ون گوک در سال ۱۸۹۰ به دکتر «گاشه»، روان شناسی که از او پرتره ای نیز کشیده است، مراجعه کرد. «پیسارو» این دکتر را به او معرفی کرده بود. اولین برداشت ون گوک از گاشه این بود که دکتر، خودش از او بیمارتر است. روزبه روز فرورفتگی و افسردگی ون گوک عمیق تر می شد. سرانجام او در ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷سالگی در میان کشتزارها، گلوله ای در سینه اش شلیک کرد و روز بعد در مهمانسرای «روو» درگذشت.

ون سان آخرین احساسش را به برادرش که قبل از مرگش بر بالین او آمده بود، این گونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند» شش ماه بعد تئو نیز درگذشت. پس از مرگ ون گوک، تابوتش را پر از گل های آفتابگردان کردند.

«گل های آفتابگردان»، «صندلی خالی»، «شب های پر ستاره»، «درختان سرو» و بعضی پرتره هایش به صورت تصاویر چاپی، شهرت جهانی دارند و در بسیاری از اتاق های ساده ی مردم عادی نیز دیده می شوند. این دقیقا همان چیزی است که ون گوک می خواست. او دوست داشت تابلوهایش تأثیر مستقیم و قوی چاپ نقش های رنگی ژاپنی را داشته باشند که بسیار تحسین شان می کرد.

بر گرفته از خبر گزارى ایسنا

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای آنچه درباره ونسان ونکوک نمیدانستید بسته هستند

طنز خروس بى محل نوشته ابوتراب جلى

 image


چند وقت پیش ، شب هفتم مرحوم میرزا نصرالله بود. پس از قرائت فاتحه ، فتح الله خان رویش را به طرف میرزا عبدالله پسر بزرگ مرحوم کرد و گفت:

_ خداوند تازه گذشته را رحمت کند ، واقعا مرد نازنینی بود.شریک غم شما هستیم و از خداوند برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماییم.دنیا دار فناست چنانکه شاعردر این باره می فرماید:

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم

گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم

به دیدن آقا مصطفی رفته بودیم که قصد زیارت مشهد مقدس را داشت.هنگام خداحافظی ، فتح الله خان دستش را به گردن آقا مصطفی حلقه کرد ، دوتا ماچ آبدار از صورتش برداشت و گفت:

_خوشا به سعادتت ، مخصوصا التماس دعا دارم ، امیدوارم یه سلامت برگردی و سوغاتی ما را هم فراموش نکنی به قول شاعر:

یاران و برادران مرا یاد کنید

رفتم سفری که آمدن نیست مرا!

پریروز به عیادت حاج غلامرزا رفته بودیم که در بیمارستان بستری است.فتح الله خان زبان به دلداری گشود و گفت:

_ حاج آقا! هیچ جای نگرانی نیست ، حالتان بحمدالله خوب خوب است ، رنگ رویتان هم ماشاءالله هزار ماشاءالله نشان سلامتی مزاجتان است.انشاالله همین دو سه روزی به سلامتی از بیمارستان مرخص می شوی ، شاعر می گوید:

ای که بر ما بگذری دامن کشان

از سر اخلاص الحمدی بخوان!

بالاخره طاقتم طاق شد ، او را به گوشه ای کشیدم و گفتم:

_ فتح الله خان! دیگر داری شورش را در می آوری ، آخر این چه جور دلداری دادن است ؟ چرا شعر بی جا می خوانی؟ بیچاره حاج آقا را با حرف های پرت و پلایت زهره ترک کردی!

فتحالله خان نگاه استفهام آمیزی به من کرد و گفت:

_ نفهمیدم کدامیک از شعر هایی که خواندم پرت و پلا بود؟

وزنش درست نبود؟ قافیه نداشت؟

گفتم:

_ نه ، برادر عزیز! همه چیزشان درست بود جز اینکه در جای خودشان قرار نگرفته بودند.

فتح الله خان یک مرتبه از کوره در رفت و گفت:

_ این چه حرفی است می زنی؟ ر این دنیای گل و گشاد چه چیزی سر جایش نشسته است ؟ مگر خودت سرجایت نشسته ای؟ تو الآن باید مشغول چرتکه انداختن باشی و حساب نخود و لوبیایت را برسی ، اما بدبختانه از زور بیکاری داری با ادبیات ور می روی!

از شما می پرسم جای پارک اتومبیل حسن آقا کجاست؟البته خواهی گفت جلوی منزل خودشان. بی زحمت تشریف بیاورید ببینید اینجا که اتومبیل خود را پارک کرده است جلوی دولتسرای ایشان است یا بنده منزل؟ چه خوب فرموده است شاعر:

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

بهر طلب طعمه ، پر و بال بیاراست!

قدری دورتر برویم ، بفرمایید ببینیم. آفریقای جنوبی جای زعفران باجی است یا محل تولد یان اسمیت ؟ فلسطین چطور؟ تایمز لندن چه ارتباطی با هنگ کنگ دارد؟چرا پایگاه های دریایی آمریکا در اقیانوس هند استقرار پیدا کرده اند؟…اینجاست که شاعر اختیار از کف بیرون میدهد و می گوید:

ای دیو سپید پای در بند

ای گنبد گیتی ای دماوند!

آیا انصاف است این همه کارهای بیجا را ندیده بگیری و انگشت روی حرف های من بگذاری؟

دیدم حق با فتح الله خان است و حرف های حسابی میزند.گفتم کاری باید کرد تا این نابجایی ها جای خودشان قرار بگیرند؟

گفت:

راهش این است که مردم هر سرزمین دامن همت به کمر بزنند ، جاروب بردارند و تمام این آت آشغال ها را در زباله دان بریزند و جهان را از لوث وجودشان پاک کنند و اجازه ندهند خانه و کاشانه شان محل تاخت و تاز تجاوزگران بشود ، چنانکه شاعر شیرین سخن گفته است:

رواق منظر من خاک آستانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

گفتم:

فتح الله ! دیدی آخر سر هم خیطی بالا آوردی؟ آیا جای این شعر اینجا بود؟

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای طنز خروس بى محل نوشته ابوتراب جلى بسته هستند