همه دارند روباه میشوند !

 

image

بخاطر ندارم کجا خواندم یا شنیدم که در آغاز سگ ها گرگ بوده اند و بعد سگ شده اند ، یا گرگ ها سگ بوده اند و بعد گرگ شده اند.
اما بیایید فرض کنیم که سگ ها از همان اول سگ بوده اند و بعد بر اثر اجحاف آدم ها بتنگ آمده و گرسنگی و بی انصافی گله داران ،آنان را واداشته تا سر به بیابان بگذارند و با حمله به گله ها و دریدن آن ها حق خود را بگیرند،  (البته آنها که با این کار موافق نبودندهمانطور سگ ماندند و چاپلوسی کردند).

فرض بعدی اینکه در آغاز سگ ها گرگ بوده اند و چون از پنهان شدن دایم و کمین کردن خسته شده بودند تصمیم گرفتند متمدن شوند و با آدم ها زندگی صلح جویانه ای داشته باشند و اینطوری گرگ های ننر و پاچه خوار، مورد علاقه آدم ها قرار گرفتند و شدند سگ!

نتیجه نخست: می توان قبول کرد که ببر ها هم اول گربه بودند یا برعکس

نتیجه دو: غیر ممکن نیست در آینده ای متصور سگ ها آدم بشوند!

نتیجه امروز: خیلی سخت است که تشخیص بدهیم گرگ کدام است و سگ کدام و آدم کدام،اما گمان می کنم همه دارند روباه می شوند.

به تازگی هم شنیدم که برای متمدن کردن شیر ها ،آنان را به فراگیری حقوق بشر وا می دارند…حالا بقیه ماجرا را خودتان حدس بزنید.

برگرفته از وبلاک طرفه

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده , | دیدگاه‌ها برای همه دارند روباه میشوند ! بسته هستند

ماجراى فتح تهران بعداز ١٠۵ سال

image

۱۰۵سال از فتح تهران توسط مشروطه خواهان گذشته است اما هنوز اختلاف نظرها بر سر فتح تهران ادامه دارد.

برخی سردار اسعد بختیاری و برخی سپهدار تنکابنی را نخستین فاتح تهران در ۲۲تیرماه سا١٢٨٨ خورشیدى می‌دانند. کارشناسان مستقل اما بر این نظرند که فتح تهران نه توسط گیلک‌ها و نه توسط بختیاری‌ها که به‌دست مردم ایران که در هر نقطه‌ای علیه استبداد صغیر محمدعلی شاه مبارزه کردند رخ داده است.

در تیرماه٨ ۱۲۸خورشیدى  براساس آنچه در کتاب‌های تاریخ مشروطه در ایران آمده است، قوای سردار اسعد بختیاری به قم و سپهدار تنکابنی به ینگی امام رسیدند. قوای نظامی سعدالدوله نیز برای مقابله به کرج اعزام شد.

سعدالدوله که برای حفاظت پایه‌های به‌شدت لرزان سلطنت محمدعلی شاه برای مقابله با فاتحان تهران به کرج رفته بود تلاش کرد تا با مذاکره حمله به تهران را منتفی کند اما تلاش او به نتیجه نرسید.

۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ خورشیدى  نیروهای سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی در نزدیکی تهران به هم رسیدند و در منطقه بادامک اردو زدند. قزاق‌های دولتی به مقابله با مشروطه‌خواهان پرداختند اما پس از ٢  روز جنگ، مشروطه‌خواهان در٢۴تیرماه ١٢٨٨ پیروز شدند. یک‌روز پس از این پیروزی محمدعلی شاه قاجار و نزدیکان او به سفارت روسیه پناه بردند و سعدالدوله نیز به سفارت انگلستان رفت.

آنطور که در گزارش فتح تهران آمده است مجلس عالی که اعضای آن نزدیک به ۳۰تن از معتمدین سردار اسعد و سپهدار تنکابنی بودند‌، در نامه‌ای خلع محمدعلی شاه از سلطنت را اعلام کردند و احمدشاه قاجار را بر تخت نشاندند.

مجلس عالی در نامه خود خطاب به محمدعلی شاه قاجار که به سفارت روسیه پناهنده شده بود، اعلام کرد: «اعلیحضرتا، مقتضیات وقت و شدت هرج‌ومرج مملکت و انزجار قلوب ملت از اداره آن اعلیحضرت، ضرورت به‌هم‌رسانیده که آن اعلیحضرت از زحمات بار سنگین سلطنت خود را معاف فرمایند. طبق همین ضرورت، امروز که ۲۷ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ هجری قمری است در سفارت محترمه دولت بهیه روس پناهنده شده، بالطبع شخص همایونی خود را از این زحمت فارغ فرمودند. علی‌هذا مجلس عالی فوق‌العاده امروز ۲۷ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷، در بهارستان تشکیل یافته، اعلیحضرت قوی شوکت اقدس، سلطان احمد شاه خلدالله ملکه و سلطانه را به شاهنشاهی ایران پذیرفته و تا تشکیل پارلمان موقتاً حضرت مستطاب اشرف عالی آقای عضدالملک دامت شوکته را به‌سمت نیابت سلطنت اختیار نمود.»

بدین‌ترتیب نخستین کابینه توسط فاتحان تهران پس از استبداد صغیر تشکیل شد. شوهران ٢ خواهر محمدعلی شاه مخلوع به نام‌های فرمانفرما و صنیع‌الدوله ۲ تن از وزیران کابینه شدند.

انتخابات دوره دوم مجلس نیز انجام شد و محمدعلی شاه ایران را ترک کرد. عضدالملک نایب‌السلطنه قاجار نیز سرانجام در مهرماه ١٢٨٨ سپهدار تنکابنی از رهبران فاتح تهران را به مقام رئیس‌الوزرا منصوب کرد.

سیداحمد محیط طباطبایی، تهران شناس و از کارشناسان میراث فرهنگی در گفت‌وگو با همشهری اما فتح تهران را به‌معنای تصرف تهران توسط نیروهای مهاجم نمی‌داند. او معتقد است: فتح تهران مترادف با بازپس‌گیری حقوق ملت توسط مجاهدین در برابر کودتای قزاق‌ها در مجلس بود.

به گفته شادروان استاد  محیط طباطبایی، فتح تهران تنها ماحصل تلاش ٢  نیروی گیلک و بختیاری نبود بلکه شهدای مبارزه علیه استبداد محمدعلی شاه در تبریز و دیگر نقاط کشور نیز در پیروزی مشروطه خواهان و فتح تهران سهیم بودند.

او البته به یادگارهای تاریخی آن دوره در تهران کنونی اشاره می‌کند و می‌گوید: نیروهای بختیاری و گیلک از دروازه یوسف آباد به تهران وارد شدند و پس از چند درگیری در خیابان جمهوری امروز به میدان بهارستان رسیدند و سپهدار تنکابنی در این میدان شمشیر خود را به سردار اسعد بختیاری داد و تهران فتح شد.

به گفته او، دروازه یوسف آّباد، عمارت مسعودیه تهران که یادآور سقوط کامل قزاق‌هاست و مجلس قدیم بهارستان از یادگارهای خاطره‌انگیز فتح تهران است. او حتی مسیر حرکت مردم تهران به سمت سفارتخانه روسیه در تهران را از دیگر مکان‌های رویدادهای تاریخی فتح تهران معرفی می‌کند. به گفته سیداحمد محیط طباطبایی، پارک اتابک، مسجد سپهسالار، باغ شاه، عمارت عشرت‌آباد، خانه سپهدار تنکابنی در خیابان هدایت که در حال تخریب است و حتی قبر ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل در باغ شاه آن‌روز که جنب بیمارستان لقمان‌الدوله امروز است از مکان‌های رویدادهای فتح تاریخی تهران است.

او می‌گوید: حتی قبر سپهدار تنکابنی در امامزاده صالح تهران مهجور مانده و خانه تابستانی سردار اسعد در نزدیکی پل رومی در اختیار بخش خصوصی است. محیط طباطبایی از مسئولین درخواست می‌کند که همچون تبریز و اصفهان که دارای خانه مشروطه هستند، خانه‌های مشروطه در تهران و رشت نیز برای معرفی تاریخ مشروطه و نگهداری آثار آن دوره ایجاد شود.

برگرفته از همشهرى نوشته : محمد باریکانی

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای ماجراى فتح تهران بعداز ١٠۵ سال بسته هستند

مردى از تبار قلندران

 

image

در صدساله‌ی اخیر ایران، مردانی بزرگ در گوشه‌وکنار این ملک سر برآورده، در پرده‌های مختلف این تئاتر سراسر شگفتی نقش ایفا کرده و بی‌آن‌ که از برشی تاریخی به بعد، رد و نشانی از خود برجای گذارند، صحنه را به دیگری سپرده و در لابه‌لای ورق‌های تاریخ، از یاد رفته‌اند.

از یاد برده‌ایم که “گذشته” آن هنگام “چراغ راه آینده” است که به‌تمامی روایت و بی‌کم‌ وکاست خوانده شود

نمونه‌ها بی‌شمارند؛ نیک و بد، با گرایش‌ها و عقاید مختلف، اما همگی در یک نکته مشترک‌اند، تأثیرگذاری شگرف آن‌ها در بزنگاهی از تاریخ ایران و گم شدن عجیبشان پس از آن. مانند

“ستار قره داغی”، سردار ملی… روایت شنیدنی ماجرای ستارخان، روایت شهامت و جان‌فشانی‌های او در محاصره حدودا یک‌ساله‌ی تبریز از سوی عمال حکومت استبداد و ورود فاتحانه به تهران است و پس از آن، تاریخ درباره‌ی آن‌چه بر یکی از بزرگان ایران در باغ اتابک گذشت، سکوتی معنادار کرده است؛ هم‌چنان‌که از سابقه‌ی عیاری و طراری قهرمان داستان و راه بستنش بر کاروان محموله‌های نمایندگان روسیه تزاری و مصادره‌ی اموال آنان برای مردم فقیر محله‌ی امیرخیز تبریز سال‌ها پیش از رسیدنش به مقام سرداری ملی اطلاعی به دست نمی‌دهد.

ستارخان برآمده از آیین قلندری بود؛ گردنکش و عاصی دربرابر قدرت حاکمه و مردم‌داری و لوطی‌منش در مقابل خلق که همین باعث جذب و جلب پیروان بسیارش بود، شجاع و تیزهوش همزمان بی‌سواد، بی‌اعتنا به دنیا، خشمگین از ظلم حاکمان، بیزار از روس و انگلیس و غم‌خوار مردم و میهن. عیاری که از اغنیا می‌ستاند و به فقرا می‌بخشید. مردی که هیچ نظم رایجی را تاب نمی‌آورد، شخصا تصمیم می‌گرفت و عمل می‌کرد؛ هم‌چنان‌که در قحطی تبریز که دولت مانع از دسترسی مردم به انبارهای گندم شده بود، ستارخان در سیلوها را به روی مردم گشود.

محمدعلی شاه ( با همراهى کلنل لیاخوف فرمانده قزاق هاى دولتى ) مجلس شوراى ملى را که به توپ بست، قشونی عظیم به سرکردگی عین‌الدوله روانه تبریز کرد تا اساس و بنیان مشروطه‌خواهی را براندازند و بزرگان مشروطه را تارومار کنند. ستارخان که کینه‌ای تاریخی از دستگاه دولتی به سبب قتل برادرش داشت، پرچم مقاومت را در دست گرفت و با رهبری مردم شهر، رشادتی جانانه دربرابر قشون دولتی از خود نشان داد. مقاومت به ثمر نشست و محاصره‌ی تبریز شکست و چندی پس از آن ستارخان و باقرخان به همراه جنگاورانش با عزت و احترام راهی تهران شدند.
“در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود… دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت‌آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد.”

مجلس برآمده از رشادت‌های مردم ایران، از پس ترور سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت، خیلی زود برای سامان دادن به امور مملکت، تصمیم به خلع سلاح مجاهدان گرفت؛ تصمیمی که به مزاق سردار ملی و دیگران خوش نیامد و باغ اتابک به مأمن مخالفان خلع سلاح بدل شد. هم‌رزمان و هم‌فکران سابق ستارخان به روش‌های مختلف، سعی در جلب رضایت ساکنان باغ اتابک کردند.

حتی سردار اسعد بختیارى به ستارخان پیغام داد که “به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.” جواب سردار ملی همچنان “نه” بود. عاقبت نیروهای دولتی و در رأس آن‌ها “یفرم خان ارمنی” هم‌رزم سابق ستارخان که در دولت جدید، به ریاست نظمیه منصوب شده بود، به باغ اتابک حمله کردند. بیش از سیصدتن از مخالفان را کشتند و ستارخان را با چند گلوله در پا مجروح و زخم‌خورده دستگیر کردند.

سردار ملی اما چهار سال پس از واقعه‌ی باغ اتابک، زنده ماند. با تنی رنجور از تیر هم‌رزمان سابق خود و دلی خونین از دسایس روس و انگلیس و ایادی آن‌ها. نه پایی برای راه افتادن، بی‌اسب و بی‌تفنگ، چهارسال به کشوری نگریست که نهال آزادی‌خواهی و مشروطه‌طلبی در آن ـ که جان گرفته از جان دادن هزارهزار مرد و زن آزاده بود، ـ در تندباد حوادث رو به نابودی بود. ستارخان قره‌داغی کم‌تر از پنجاه سال زندگی کرد.

او که زاده‌ی مهر بود، در آبان ۱۲۹۳ درگذشت تا شاهد ویرانی کامل دستاوردهای مشروطه‌ خواهان در سال‌های پیش رویش نباشد.

 

image

ماجرای گریه ستارخان
از ستارخان سردار مقاومت ملى نقل شده است :من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگه اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد…اما تو مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم.

حدود ۹ ماه بود تحت فشار بودیم..بدون غذا.. بدون لباس.. از قرار گاه اومدم بیرون…چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش.. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست پا رفت به طرف بوته علف…علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن… با خودم گفتم آلان مادر اون بچه به من فحش میده و میگه لعنت به ستارخان که مارو به این روز انداخته…

اما… مادر کودک اومد طرفش و بچش رو بغل کرد و گفت : عیبی نداره فرزندم…

خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم…

اونجا بود که اشکم در اومد…

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای مردى از تبار قلندران بسته هستند

درس هایى براى زندگى که به آن فکر نکرده اید

کارهای خوب را بدون چشم‌داشت انجام دهید:‌ما باید در دنیا کارهای خوب انجام دهیم، اما نه به این دلیل که نتیجه خوبی عایدمان شود. چنین دیدگاهی خیلی بچگانه‌ است. فقط بچه‌ها و آنهایی که تازه شروع به کار کرده‌اند اینطور فکر می‌کنند. آنها هستند که در ازای کارشان به پاداش یا تنبیه نیاز دارند. وقتی ابعاد زندگیمان را گسترده‌تر می‌کنیم، آگاهی‌مان بالاتر می‌رود، همه اینها فراموش می‌شود. آنوقت دیگر هر کاری که فکر می‌کنیم به نفع دیگران است یا مطابق با آگاهی‌مان است انجام می‌دهیم. و در مقابل هیچ چشم داشتی نداریم.
اگر به تاریخ جهان نگاه کنیم، همه آنهایی که کار نیک انجام می‌داده‌اند با همان سطح نیکی پاسخ نمی‌گرفتند. بعنوان مثال، مسیح را در نظر بگیرید. او در همه طول زندگی خود تلاش کرده بود نمونه کاملی از نیکی باشد اما هیچ پاداش قابل‌توجهی در نتیجه آن عایدش نشد. حداقل تا زمانیکه زنده بود. و بودا که برای دنیا و مردمانش چه خوبی‌ها که انجام نداده بود اما تحت آزار و اذیت بسیار قرار گرفت. یا حتی گاندی؛ او برای نیکی کردن به کشور و مردمش و ایجاد صلح و دوستی بین معتقدین مذهبی در هند تا پای جان پیش رفت اما در عوض چه عایدش شد؟ یک گلوله! آدم‌های بسیار زیاد دیگری مثل کندی و ابراهان لینکلن برای امریکا. همه این آدم‌های خوب. با تمام وجود برای ایجاد عدالت در جهان و صلح در میان مردمان جهان تلاش کردند اما باوجود همه آن خوبی‌ها عاقبتی بسیار ناراحت‌کننده عایدشان شد.

پس همه کارهای خوبی که انجام می‌دهیم ممکن است – حداقل در این دنیا – عاقبت خوبی برایمان نداشته باشد. بنابراین توقع نداشته باشید که اگر سالم غذا خوردید، همه زندگیتان آرام و بی‌دغدغه پیش رود، هیچ مشکلی برای سلامتی‌تان اتفاق نیفتد، همه دوستتان داشته باشند، هیچ دشمن یا بیماری نداشته باشید، تصادف نکنید، و امثال این. متوجه منظورمان شدید؟ کارهای خوب را به این دلیل که تنها راه انسان بودن است انجام دهید؛ تنها راه یک انسان خوب بودن.

بر تحسین‌ها یا تنبیه‌ها چیره شوید
و از این گذشته، اگر بخواهیم از زندگی انسانی پا را فراتر گذاشته و به وجودی مقدس تبدیل شویم، برای کل جهان مفید باشیم، این یعنی انسانی نیک بودن. این تنها دلیل و هدف زندگی است. تاوقتیکه سعی کنید نیکی و مهربانی کنید، همیشه نیرویی با شما مقابله خواهد کرد، نیروی که سعی خواهد کرد شما را از مسیرتان منحرف کرده و به مسیری دیگر بیندازد.

 

 image

 

به همین دلیل برای اینکه بدون شکایت و پشیمانی از نگرفتن پاسخ خوب، به راهتان ادامه دهید، به قاطعیت بسیار زیادی برای کنترل خودتان، چک کردن مسیرتان، که ببینید در راه درست هستید یا نه، نیاز دارید. ممکن است به ازای هر تحسین و قدردانی، هزاران تهمت و افترا نصیبتان شود. اینکه خبری از آنها ندارید به این معنی نیست که وجود ندارند. اینکه اهمیتی به تحسین یا مخالفت دیگران نمی‌دهید به این معنی نیست که وجود ندارند. فقط چون آنها را جدی نمی‌گیرید، تحت‌تاثیر آنها قرار نمی‌گیرید.
چنین روش زندگی به فداکاری و رنج درونی بسیار نیاز دارد. بیشتر آدمها نمی‌دانند. ولی بااینحال باوجود قدرنشناسی‌های انسان، آدم‌های بسیار زیادی به این طریق به زندگی‌شان ادامه می‌دهند. آدم‌های زیادی برای انجام کار دست و نیک سعی می‌کنند خودشان را رشد دهند. این چالش زندگی انسان‌هاست که همیشه در راه خدا قدم بردارند و از دستورات او پیروی کنند. به این طریق است که می‌توانند به موجودی خاص و مقدس تبدیل شوند.

تنها راه این است که انسانی آزاده باشید

بااینکه آزاده بودن و رسیدن به این مقام بسیار سخت است اما این تنها راه شماست. مگر اینکه بخواهید همیشه وجودی پست و دنیایی باقی بمانید. تنها راهی که دارید این است که جلو روید، هرچقدر هم که مانع بر سر راهتان باشد. تا جایی که می‌شود باید جلو روید. باید پرواز کنید. هرچه بلندتر بهتر. آنقدر باید تلاش کنید تا هیچ چیز دیگری جز خوبی درونتان باقی نماند. تااینکه هیچ چیز دیگری جز امپراطوری خداوند را درونتان احساس نکنید.

 

image

 

می‌پرسید امپراطوری خداوند چیست؟ امپراطوری خداوند مثل بقیه امپراطورها با تاج زرین پر از سنگ‌های قیمتی نیست. تخت سلطنت هم ندارد. امپراطوری خداوند پاکی است، محبت و مهربانی است، آرامش خاطر است. اگر این امپراطوری را درونمان داشته باشیم، هر کجا که برویم احساس می‌کنیم در بهشتیم. آنوقت دیگر لازم نیست برای رسیدن به بهشت اخروی نگران باشیم. چون چه زنده باشیم و چه بمیریم در بهشتیم. دیگر هیچکس نمی‌تواند بهشت را از ما بگیرد. اما اگر این را به دست نیاوریم، حتی اگر به بهشت هم برویم، محیط بیرونی بهشت به درون روح سیاهمان نفوذ نخواهد کرد چون هنوز هم با خودمان نفرت، کینه و حسادت حمل می‌کنیم.
اگر در درونتان آرامش داشته باشید، همه جا برایتان بهشت خواهد شد

پس اگر خودتان تغییر کنید، موقعیت تغییر خواهد کرد. اگر بهشت در درونتان باشد، آرامش درونی داشته باشید، همه جا برایتان به بهشت تبدیل خواهد شد و همه جا آرامش خواهد بود. این هدف خوب بودن است. این تنها انتخابی است که دارید، مگراینکه بخواهید تا آخر در جهنم بمانید.

 

image

ماندن در جهنم کار سختی نیست و نیاز به هیچ سعی و تلاشی ندارد. جهنم شلوغ‌ترین جا است. پس رفتن به بهشت باید بهتر باشد. بهشت بسیار خلوت‌تر و آرام‌تر است و فضای بیشتری در آن هست. پس چرا به جای جهنم به بهشت نرویم؟ پس اگر به دنبال آرامش هستید، کمی باید به خاطر آن به خودتان سختی بدهید. اما اگر بگذارید برای بعد یا حتی زندگی‌های بعدی، این تلاش و سختی بیشتر خواهد شد. چون عادت‌ها و خصایص بدتان بیشتر و بیشتر می‌شود. آنوقت دیگر اصلاح کردن آن بسیار سخت خواهد شد. پس هر چقدر هم که سخت باشد، از همین امروز همین جا شروع کنید.
عادت‌های قدیمی را از ریشه بکنید

ممکن است خودتان فکر کنید که همین الان هم پاک و منزه هستید. اما دقت کنید. تصور نکنید چون گیاهخوارید، چون اصول اخلاقی را رعایت می‌کنید پاک هستید. هنوز نه. پاک و منزه بودن کار آسانی نیست. از این به بعد مراقب خودتان و رفتارهایتان باشید. فقط یک روز به همه رفتارها و لحظاتتان دقت کنید. ببینید در موقعیت‌های مختلف چطور واکنش می‌دهید. وقتی خوب به رفتارهایتان دقت کنید متوجه منظورمان خواهید شد.

 

image

 

خیلی وقت‌ها وقتی خودمان هم متوجه آن نیستیم، رفتارهای خیلی جزئی، عادت‌هایی که ریشه‌ای عمیق درون ما دارند و اصلاً خودمان از آنها بی خبریم، کار را خراب می‌کنند. و گاهی نسبت به خیلی چیزهای دیگر مثل عشق، محبت و حساسیت به رنج دیگران، بی توجه و بی‌تفاوت می‌شویم. گاهی با دیدن فیلم‌هایی که مثلاً درمورد جنگ، مسائل معنوی یا رنج و درد انسان‌هاست، به جای گریه، خنده‌مان می‌گیرد. به جای اینکه به مفهوم پشت آن فیلم که دردهایی کاملاً حقیقی از این دنیا و آدم‌های آن را نشان می‌دهد، توجه کنیم، بخاطر موضوعی دیگر در آن فیلم می‌خندیم.
می‌بینید، گاهی رفتارها و واکنش‌هایی بسیار کوچک، عادت‌هایی ریشه‌دار در ما هستند که باید آنها را از ریشه بکَنیم.

با خودتان صادق باشید
همه عادت‌های ناخوشایند قدیمی‌تان را شناسایی کنید. اگر مشکلی با آنها ندارید، اشکالی ندارد. مشکل خود شماست. منظور ما این است که اگر واقعاً با خودتان صادق باشید و بخواهید حساسیتتان به شادی و رنج دیگران و همچنین پاکی و سلامت خودتان را رشد دهید، پس همیشه باید مراقب و هوشیار باشید. . همیشه باید گوش بزنگ باشید، درغیراینصورت خیلی راحت یک روز، دو روز، سه روز، یا کل زندگیتان را در ناآگاهی، با عادت‌های بد و دور از خودآگاهی خواهید گذراند و قادر نخواهید بود که معنای عمیق‌تر زندگی را دریابید. بعد آن زمان است که دیگران را متهم می‌کنید، خدا را متهم می‌کنید، روش و دین و پیامبر را متهم می‌کنید. این کمکی به شما نخواهد کرد.

image

 

می‌توانید هر کسی که خواستید را متهم کنید اما کمکی برای بهتر شدن اوضاع شما نخواهد کرد. بهترین کار این است که با خودتان صادق باشید و همیشه مراقب عادت‌های عمقی و ریشه‌دار خودتان که تاثیرات ناخوشایندی بر شما دارند باشید.
فقط چند نمونه برایتان بیان کردیم. نمونه‌های بسیار زیادی وجود دارد. نیازی به عنوان کردن همه این نمونه‌ها نیست. خودتان اینقدر باهوش هستید که بتوانید از این مثال‌ها الگو گرفته و عادت‌های عمیق خودتان را شناسایی کنید.

از امشب دیگر می توانید مثل همیشه نماز بخوانید، مدیتیشن کنید. بخوابید. صبح بیدار شوید و سر کار بروید. سعی کنید موقع کار همیشه روی کارتان متمرکز باشید. غیبت نکنید و حرف های بیهوده نزنید. البته ممکن است هیچکس بخاطر این کارها ایرادی به شما نگیرد اما این خودتان هستید که باید بتوانید از زمان بیکاری، محیط و انسان‌ها در جهت رشد معنوی خودتان بهره بگیرید.

موقع راه رفتن، خوابیدن، حرف زدن، نشستن، دراز کشیدن و هر کار دیگری سعی کنید همیشه بر مرکز عقل و خردتان تمرکز داشته باشید. فقط به این ترتیب است که می‌توانید پیشرفت کنید. و هرچه بیشتر پیشرفت کنید، انگیزه بیشتری پیدا کرده و بیشتر تمرین خواهید کرد.

برگرفته از میگنا

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای درس هایى براى زندگى که به آن فکر نکرده اید بسته هستند

” روباه و زاغ ” سروده‌ی کیست ؟

 

همه ما براى نخستین باردر کتابهاى دبستانى با داستان روباه و زاغ آشنا شدیم ، زاغى بر بالاى درختى نشسته و قالب پنیرى در دهان دارد و روباهى در کنار درخت ایستاده و با زاغ در حال گفتگو ست

image

شعرى که از  کتاب هاى درسى به خاطر داریم  سروده شادروان استاد حبیب یغمایى است و بر گرفته از ” ژان دو لافونتین “

شاعر فرانسوی قرن هفدهم  که در کتاب درسی به نام سراینده فرانسوى آن اشاره‌ای نشده است
دو ترجمه آزاد دیگر نیز از شادروان ایرج میزا و بانو نیر سعیدى وجوددارد که در کتاب ” اصول  فن ترجمه فرانسه به فارسى “

به آنها اشاره شده است

«روباه و زاغ»
برگردان حبیب یغمایی

 

زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید

بر درختی نشست در راهی

که از آن می‌گذشت روباهی

روبه پرفریب و حیلت‌ساز

رفت پای درخت و کرد آواز

گفت به به چقدر زیبایی

چه سری چه دُمی عجب پایی

پر و بالت سیاه‌رنگ و قشنگ

نیست بالاتر از سیاهی رنگ

گر خوش‌آواز بودی و خوش‌خوان

نبودی بهتر از تو در مرغان

زاغ می‌خواست قار قار کند

تا که آوازش آشکار کند

طعمه افتاد چون دهان بگشود

روبهک جست و طعمه را بربود

 

روباه و زاغ»

برگردان جلال الممالک ” ایرج میرزا”

 

کلاغی به شاخی جای‌گیر

به منقار بگرفته قدری پنیر

یکی روبهی بوی طعمه شنید

به پیش آمد و مدح او برگزید

بگفتا: «سلام ای کلاغ قشنگ!

که آیی مرا در نظر شوخ و شنگ!

اگر راستی بود آوای تو

به‌ مانند پرهای زیبای تو!

در این جنگل اکنون سمندر بودی

بر این مرغ‌ها جمله سرور بودی!»

ز تعریف روباه شد زاغ، شاد

ز شادی بیاورد خود را به‌ یاد

به آواز خواندن دهان چون گشود

شکارش بیافتاد و روبه ربود

بگفتا که: «ای زاغ این را بدان

که هر کس بود چرب و شیرین‌زبان

خورد نعمت از دولت آن کسی

که بر گفت او گوش دارد بسی

هم‌اکنون به‌ چربی نطق و بیان

گرفتم پنیر تو را از دها

 

«روباه و زاغ»

برگردان نیر سعیدی

 

بامدادان رفت روباهی به باغ

دید بنشسته است بر بامی کلاغ

نشئه و شادی بی‌اندازه داشت

زیر منقارش پنیری تازه داشت

گفت در دل روبه پرمکر و فن

کاش بود این لقمه اندر کام من

با زبانی چرب و با صد آب و تاب

گفت پس با وی که: ای عالیجناب

از همه مرغان این بستان سری

وه! چه مه‌رویی چه شوخ و دلبری

این‌چنین زیبا ندیدم بال و پر

پر و بال توست این یا مشک تر!

خود تو دانی من نیَم اهل گزاف

گر بُرندم سر نمی‌گویم خلاف

گر تو با این بال و این پرواز خوش

داشتی بانگ خوش و آواز خوش

شهره چون سیمرغ و عنقا می‌شدی

ساکن اقلیم بالا می‌شدی

غره شد بر خود کلاغ خودپسند

خودپسند آسان فتد در دام و بند

تا که منقار از پی خواندن گشاد

لقمه‌ی چرب از دهانش اوفتاد

نغمه چون سر داد در شور و حجاز

کرد شیرین کام رند حیله‌ساز

شد نصیب آن محیل نابکار

طعمه‌ای آن‌سان لذیذ و آب‌دار

گشت روبه چون ز حیلت کامکار

داد اندرزی چو درّ شاهوار

گفت هر جا خودپسندی ساده است

چاپلوسی بر درش استاده است

آن تملق‌پیشه‌ی رند هوشمند

نان خورد از خوان مرد خودپسند

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای ” روباه و زاغ ” سروده‌ی کیست ؟ بسته هستند