آینهِ دلِ عاشقان در دستِ دلدار است

از دکتر علی محمد صابری

من نی ام، نایی بود سلطان عشق
از بیانم جلوه گر برهان عشق

من چه گویم، یک رگم هشیار نیست
وصف آن یاری که او را یاری نیست

ـ

آینه دل عاشق در دست دلدار است. او خود را در آن می بیند و می آراید، خیر و زیبایی می آراید، کار او آراستن است. سپس او را دعوت می کند به نیستان وجود یا دریای حقیقت. سلطان حقیقت عقل را مغلوب و حیران و دل را مشعوف خود می کند تا سالک غرقه دریای حقیقت گردد و خاموش گردد. در آخر ندایی از او سرداده می شود:

حال از وجه دیگری به نی نامه مثنوی مولوی نظر می کنیم:

نی نامه مثنوی مولوی مانند شیر جان پستان مادر هستند و برای جاری شدن مکنده ای می طلبد. آن مکنده خود مولوی عاشق بوده و آن مادری که پرورش روح او را به عهده داشت شمس تبریزی بود. نکته دیگر اینکه نی نامه مثنوی مانند دخترکان زیباروی و بازیگوشی هستند که فقط در پیش محرمان نقاب از رخ برمی گیرند و از پس پرده به در می آیند. آن محرمی که به زیبا رویان اقلیم روح مولانا ایمنی و جلوه گری می بخشد. حضور شمس الدّین تبریزی است. نکته بعد اینکه نی نامه مثنوی، کلام الهی شاهانی است که در مقام کبریایند، فقط یکبار این درس را می دهند. فردی که ادب حضور و فروتنی در محضر ایشان را داشته باشد و در بارگاه شاه معانی روح را قدر بداند و نیک بگیرد، شاه او را به جلوه گری و ظهور و تجلّی حق می برد:

این سخن شیر است در پستان جان
بی کشنده خون نمی گردد روان

گر سخن کش یابم اندر انجمن
صد هزاران گل برویم چون چمن

نخوتی دارند و کبری چون شهان
چاکری خواهند از اهل جهان

تا ادبهاشان بجا گه ناوری
از رسالتشان چگونه برخوری

قصدم از الفاظ او راز توست
قصدم از انشایش آواز توست

جای دیگر مولانا می فرماید:

پیش من آوازت آواز خداست
عاشق از معشوق حاشا که جداست

نی نامه مثنوی مانند باران ابر بهاریست که از اصولِ اصول دین یا فقه اکبر که اسرار وصال و یقین را به طالبان و مشتاقان عالم می آموزد، آرامِ آرام جان و روح ما را مطبوع و به طرف خود می کشاند.

او در مقدمه دفتر چهارم در وصف کتابش می نویسد:

دلهای عارفان شاد گردد به نگریستن در آن، همچون شادی باغها از آواز ابر پرباران و خواب خوش در آرامش دیدگان، چون آفتابیست که تابید از میان لایه های ابر سفیدی که پراکنده گردید و در جای دیگر می گوید:

چون شدی عطشان بحر معنوی
فرجه ای کن در جزیره مثنوی

فرجه کن چندان که اندر هر نفس
مثنوی را معنوی بینی و بس

در احوال او آورده اند؛ وقتی به حجره مریدی درآمد و دید او مثنوی را پس پشت خود آورده است. مولانا متغیّر شد و آن مرید را برای بی احترامی نکوهید و گفت زود باشد که این کتاب ما عالم گیر شود. جان نی نامه مثنوی که عصاره این کتاب هست را تورّق می کنیم:

این نی نامه آیینه جان مولاناست، میان جان خود و جهان مثنوی فاصله ای نمی دید و خود در وصف اشعارش می گفت:

خون چو می جوشد منش از شعر رنگی می دهد

و در جای دیگر:

ما چه خود را در سخن آغشته ایم
کز حکایت ما حکایت گشته ایم

این حکایت نیست پیش مرد کار
وصف حال است و حضور یار غار

منِ مولوی در نی نامه، فانی در حقّ شده بود. این من، منصوری بود؛ یعنی وجودیست که از منیّت چیزی در آن باقی نمانده است و پنجره آسا، منِ حق تر را که همان جان جانان یا همان جان جهان است باز می نمایاند. او در واقع خود را از خودی خالی و از خداوند سرشار می دید. در احوال او آورده اند که وقتی خادم خود را کاری می فرمود و چون او در ضمن اظهار سمع و قبول خویش و ان شاءالله بر زبان می راند . مولانا در مقامی بود که بانگ می زد ای ابله پس گوینده کیست؟

به همین دلیل است که خویشتن را در مقام سرایش نی نامه مانند نی می بیند از همان آغاز خود را با ما در میان می نهد:

بشنو این نی چون شکایت می کند
از جدایی ها حکایت می کند

در جای جای غزلیّات هم خود را به نای و سرنا تشبیه می کند:

همه پر باد از آنم که منم نای و تو نایی

چو تویی خویش من ای جان، پی این خویش پسندم

بحق آن لب شیرین که می دمد در من

که اختیار ندارد به ناله این سرنا

مزار حضرت مولا نا

این نی در نی نامه تمثیلی است حقیقی که چند معنای مهم دارد: نخست آنکه از خود نوایی ندارد آنچه از او می تراود در واقع نوای مرد نایی است، هر چند که به قامت و اندازه های نی درآمده است.

دم که مرد نایی اندر نای کرد
در خور نای است نه در خورد من

عارفی که از خودی خود خالی شده است، همچون نی بینواست و اگر چیزی از او می تراود سر چشمه ای غیر از وجود او دارد. دوم آنکه نی واسطه میان دو جهان است، جهان مرد نایی و جهان شنوندگان نوای نی.

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای آینهِ دلِ عاشقان در دستِ دلدار است بسته هستند

اثر پذیرى گو ته از سعدى


درباره‌ی اثرپذیری گوته از حافظ زیاد نوشته شده ولی به اثرپذیری گوته از سعدی کمتر پرداخته شده است. گوته با ترجمه‌ی گلستان سعدی به زبان آلمانی آشنا بود. فهرست‌ کتابخانه وامارنشان می‌دهد که گوته در دهم ژانویه ۱۸۱۵، ترجمه اولئاریوس از گلستان سعدی را امانت گرفته بود. او در یادداشت‌هایش برای درک بهتر دیوان غربی-شرقی درباره سعدی‌ چنین نوشته:

“سعدی‌متولد شیراز است، در بغداد به کسب علم می‌پردازد و در جوانی از نامرادی‌ عشق، زندگی ناآرام درویشان را در پیش می‌گیرد. پانزده بار به سفر حج می‌رود و در سیر و سفرهای خود سر از هندوستان و آسیای کهن درمی‌آورد. حتا به اسارت‌ جنگجویان صلیبی درمی‌آید و گذارش به مغرب زمین می‌افتد. ماجراهایی شگفت از سر می‌گذراند و شناخت‌هایی از انسانها و سرزمین‌ها به دست می‌آورد، و سرانجام‌ پس از سی سال گوشه می‌گیرد و به تدوین آثار خود روی می‌آورد. دامنه‌ی تجربه، زندگی و داستان‌پردازی‌اش بزرگ است، و آثارش آکنده از لطایفی که به نظم و نثر زینتشان می‌دهد. مقصود اساسی او تعلیم خواننده و شنونده است.”

اینک نمونه‌هایی از تأثیرپذیری گوته از گلستان سعدی:

سعدی:

هر که آمد عمارتی نو ساخت‌

رفت و منزل به دیگری پرداخت‌

وان دگر پخت هم‌چنین هوسی

وین عمارت به سر نبرد کسی

گوته:

هرکه پا بر جهان می‌گذارد، عمارتی نو می‌سازد و می‌رود و ناپرداخته، به دیگری‌اش وامی‌گذارد. این یک به ذوق خود دستی در آن می‌برد و اما هیچ کس به آخرش نمی‌رساند.

سعدی:

خر عیسی گرش به مکه برند

چو بیاید هنوز خر باشدگوته:

خر عیسی، خود اگر به مکه‌اش برند

تربیتی نمی‌یابد و هم‌چنان خر می‌ماند.

سعدی:

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز

گوته:

که ایزد در بیابانت دهد باز

دربند آن مباش‌ که نیکی‌ات به کجا فرو می‌آید

تو نان خود را در رود انداز

باشد که به نیازمندی برسد.

در پایان دیوان غربی-شرقی هم گوته از دو بیت پایانی گلستان سعدی به دو زبان فارسی و آلمانی بی‌هیچ تغییری بهره جسته:

ما نصیحت به جای خود کردیم‌

روزگاری در این به سر بردیم‌

گر نیاید به گوش رغبت کس‌

بر رسولان پیام باشد و بس


منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای اثر پذیرى گو ته از سعدى بسته هستند

چگونگىِ مرگ تیمور لنگ ، خون ریز ترین چهره تاریخ

هنگامی که امپراتور چین در جواب نامه تیمور، او را دراندازه رعیت خویش شمرد و تعداد سپاهیان خویش را بیشتر از مور و ملخ دانست، تیمور عزم تسخیر چین کرد و بدانسو لشگر کشید.
چون فصل مناسبی برای حمله انتخاب نکرده بود، در کوهستانهای پامیر (شرق تاجیکستان کنونی) بهمراه سپاه بزرگش گرفتار سرما و بورانی سخت شد و براى آنکه درون خود را از گزند سرما در امان دارد، دستور داد چکیده اى از شراب (احتمالا کونیاک کنونی) بگیرند و داروهاى گرم مزاج و دیگر معجون‌ها بدان بیامیزند. از این مشروب تند، پیاله هایى دمادم درکشید و در نتیجه اندرونش از هم پاشید. لاجرم؛ پزشکان را به یارى طلبید و آنان در آن سرماى سخت زمستان، یخ بر پهلو و شکمش می‌گذاشتند و تا سه روز لخته هاى خون از دهانش فرو میریخت.
این مرد سیاهکار چون خطر مرگ را احساس کرد با حقارت تمام به گریه و زارى پرداخت و بالاخره پس از آنکه گونه هایش سرخ گشته و بانگ نفیرش به آسمان رسیده بود، در هفدهم شعبان ۸۰۷ هجری به زندگی پرماجراى خویش پایان داد.

جنازه تیمور، این محصول تلخ سمرقند را در تابوتى از آبنوس نهادند و سردارانش بر سر حمل کرده و سران سپاه و بزرگان در جامه نیلى به مشایعت او پیاده روان شدند و پس از انجام مراسم سوگوارى، وی را نخست در مدرسه اى در روح آباد به خاک سپردند. و پس از آنکه مقبره تیمور در سمرقند ساخته شد، جسد او را به آنجا انتقال دادند.

عجیب تر از همه اینکه مشتى از بی خبران، گور این مرد شقى و جنایتکار را مرکز نذر و نیاز و خواستن حاجت‌ها قرار دادند و از روح پلید او در گشایش کارها استمداد مى جستند. (هم اکنون نیز چنین است!!)

بن‌مایه:
کتاب عجایبالمقدور ، نوشته ابنعربشاه که معاصر تیمور بود و
شادروان پناهی سمنانی در کتاب تیمور لنگ آورده اند

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای چگونگىِ مرگ تیمور لنگ ، خون ریز ترین چهره تاریخ بسته هستند

اندر حکایت خَر و آموزش انگلیسى


اندر حکایت‌ خر و آموزش زبان انگلیسی
«ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﭘﯿﺮ» ﻋﺎﺷﻖ «ﺧﺮِ ﭘﯿﺮﺵ» ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻫﻮﺱِ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺯبانﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺧﺮﺵ ﮐﺮﺩ!
ﺟﺎﯾﺰﮤ کلانی ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ زبان ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺮﺵ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﻓﯿﻖ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﻋﻼﻡ نمود … ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺒﻠﻎ جایزه ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﻃﻤﻊ ﮐﺮﺩند ﻭﻟﯽ "ﺧﺮ" ﺳﺨﻦ به زﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﺷﺎﻩ ﻣﺒﻠﻎ جایزه ﺭﺍ باز هم بالاتر برد
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﺟﺎﻥ داوطلب نشد.
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ : ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎ!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺷﺮﻁ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺧﺮِ ﺷﻤﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﻫﻢ:
ﺍﻭﻝ- ﺗﻬﯿﮥ ﻣﮑﺎﻥ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﺮِ ﺷﻤﺎ.
ﺩﻭﻡ- حقوق بالا و ماهیانه.
ﺳﻮﻡ- ۱۰ ﺳﺎﻝ به من ﻣﻬﻠﺖ دهید ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ۱۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ!
"ﺷﺎﻩ" تمام آنها را پذیرفت.
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:
"ﺷﺎﻩ" ﭘﯿﺮ ﻭ "ﺧﺮ" ﭘﯿﺮ ﻭ "ﻣﻦ" ﻫﻢ ﭘﯿﺮﻡ!
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺮﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺟﻼﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ؛
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ مدت ۱۰ سال ﯾﺎ "ﻣﻦ" ﻭ ﯾﺎ "ﺷﺎﻩ"ﻭ ﯾﺎ "ﺧﺮ" ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ!
این داستان مثال جالبی است برای کسانیکه وعده های پوچ و تخیلی میدهند که قرار است در آینده کاری کنند کارستان!
منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای اندر حکایت خَر و آموزش انگلیسى بسته هستند

هنگامى که نیکى بدون برنامه و بررسى انجام مى شود !

داستان اول:
گروهی از خیرین تصمیم می‌گیرند تا دختران روستایی را در مسیر تحصیلات عالی حمایت کنند، خبر در میان اهالی چند روستا شنیده می‌شود و طبعاً خانواده‌هایی که گمان می‌کردند، داشتن مدرک دانشگاهی می‌تواند مشکلات آتی زندگی فرزندانشان را درمان کند، با علاقه‌مندی اجازه می‌دهند تا دخترانشان با حمایت مالی خیرین به دانشگاه بروند، از آنجائی که این قدم خیر بعضاً بر اساس حمایت از دختران نخبه و علاقه‌مند به درس و تحصیل نبود و صرفاً تلاشی خیرخواهانه برای رساندن آن‌ها به مدارک تحصیلی بوده است به طبع منجر به افزایش بار علمی در جامعه روستایی نگردیده و امروز بسیاری از آن دختران دانش‌آموخته بدون اینکه جذب کار و چرخه تولید گردند صرفاً با دریافت مدرک تحصیلی به انتهای راه رسیدند. آن‌ها نمی‌توانند به روستای آباء و اجدادی خود برگردند و وارد مسیر عادی زندگی شوند، چراکه از منظر آن‌ها روستاها در سطح و شأن آن‌ها نیستند و از نگاه شهرنشینان آن‌ها دخترانی روستایی هستند.
این عدم تناسب میان خیراندیشی و صرف هزینه تحصیل این عزیزان در دانشگاه و دور کردن فرزندان از خانواده‌ها با نتیجه‌ای که به دست آمده، تناسب نداشته است و کسی هم نمی‌تواند جبران عمر از دست رفته و یا سایر منابع صرف شده در این قدم خیر را بکند.
داستان دوم:
خیراندیش بزرگواری تصمیم می‌گیرد تا مدرسه‌ای را در یکی از مناطق محروم بسازد، از ابتدای راه اصرار دارد تا بهترین مصالح مورد استفاده قرار گیرد و توصیه‌های افراد مطلع و دلسوز محلی را هم نادیده می‌گیرد، اصرار ایشان بر استفاده از بهترین مصالح تا اندازه‌ای است که به‌طور مثال سرویس بهداشتی مدرسه از بهترین سنگ مرمر پوشیده می‌شود و در شرایطی سرویس‌های بهداشتی با سنگ مرمر پوشیده می‌شود که کودکان روستایی در آن منطقه از کشور در منازل خود یا فاقد توالت و روشویی هستند یا در شرایطی بسیار بد و غیربهداشتی از این امکان استفاده می‌کنند.
تفاوت میان امکانات ظاهری مدرسه با شرایط واقعی زندگی این کودکان به حیرت و سردرگمی کودکان روستا انجامیده است به شکلی که سرویس بهداشتی مدرسه موضوعیت یافته و موجب دوری کودک از خانواده و شرایط متوسط زندگی در آن منطقه شده است، خیراندیشی‌ای که نه شامل همه کودکان آن منطقه شده است و نه توانسته است منابع اندک موجود در آن نقطه را به شکلی بهتر مورد استفاده قرار دهد. درحالی‌که می‌شد با هزینه یک دستگاه سرویس بهداشتی تماماً مرمر، چند واحد سرویس بهداشتی معمولی‌تر در مناطق مسکونی ساخته شود تا تعداد بیشتری از کودکان و ساکنان آن منطقه از حداقل‌های بهداشت برخوردار شوند.
داستان سوم:
نهادی از جمله نهادهای حمایت‌کننده در مناطق روستایی اعلام کرده است که به‌منظور توسعه اشتغال در روستاها به افراد تحت پوشش خود وام با کارمزد پائین پرداخت می‌کند.
مراحل مراجعه و دریافت وام به‌گونه‌ای است که هر متقاضی که احیاناً زودتر مراجعه کند و بتواند مدارک درخواستی آن نهاد را فراهم کند فارغ از اینکه متقاضی دارای چه توانایی یا مهارتی در امر استفاده از آن وام و تسهیلات است،‌ می‌تواند آن را دریافت کند.
نتیجه این شده است که جوانان دریافت کننده این تسهیلات، مبلع دریافت شده را نزد بانک سپرده‌گذاری کرده و از محل سود دریافتی و با پرداخت اندک تفاوت میان سود دریافتی از بانک و قسط ماهیانه تسهیلات مذکور، در حال بازپرداخت وام هستند.
اتفاقی که افتاده در ظاهر اشکالی ندارد، فارغ از اینکه این قبیل سپرده‌گذاری‌ها و منابع بدون پشتوانه بر افزایش نقدینگی و سست شدن ساختار پولی و مالی کشور تا چه اندازه می‌تواند مؤثر باشد،‌ این تسهیلات موجب ایجاد اشتغال پایدار نشده است و فرد دریافت کننده این تسهیلات به پشتوانه همین اندک سرمایه‌ای که به خیال خود در بانک سپرده‌گذاری کرده است،‌ دست از کار و تلاش جدی کشیده است و گمان می‌کند در درازمدت می‌تواند با دریافت چند تسهیلات مشابه و سپرده‌گذاری در بانک‌ها با آسودگی و بدون زحمت و تلاش زندگی کند. فرد مورد نظر در این داستان جوانی است که اگر هم‌اکنون تن به کار و تلاش ندهد و مهارتی نیاموزد، ‌دیر یا زود در مقابل تورم و مشکلات فراوان اقتصادی پیش رو در زندگی درمی‌ماند و بهترین فرصت‌ها و موقعیت بی‌نظیر جوانی را به امید واهی استفاده از درآمد حاصل از سود بانکی از دست داده است.
آیا پرداخت تسهیلات به جوانان جویای کار، بدون فراهم کردن شرایطی که این سرمایه‌ها صرف کار و اشتغال پایدار بشوند، ‌خیراندیشی مخرب نیست؟
آیا حجم عظیم خرده بدهکاران بانکی و درگیری‌های متعدد اجتماعی که «پدیده توزیع پول» در جوامع روستایی ایجاد کرده است و همچنین برجا بودن مشکل اشتغال در روستاها و تداوم مسئله مهاجرت ناخواسته روستائیان به شهرها، کافی نیست تا خیراندیشان بخش خصوصی و دولتی در سیاست‌های خیرخواهانه خود تجدیدنظر کنند؟
نکته آخر:
بدترین کار دنیا این است که نظمی را برهم بزنیم و حال‌آنکه نظم جایگزینی برای آن نداشته باشیم. اینکه مردم در روستاها چه می‌کنند و چگونه مشکلات و نگرانی‌ها و دغدغه‌های روزمره خود را حل می‌کنند،‌ خوب یا بد،‌ سخت یا آسان، سال‌هاست که دارای نظم و شیوه‌ای شده است.
اگر به هر بخش از این شرایط انتقادی داریم یا گمان می‌کنیم که می‌توانیم شرایط را حتی در بخش‌هایی بهبود ببخشیم، ‌به دوام کار خیر هم فکر کنیم.
می‌شود کودک گرسنه‌ای را برای یک‌شب،‌ یک هفته یا یک ماه در هتل پنج ستاره‌ای اسکان داد و او را با بهترین شیوه‌ها و شرایط مورد حمایت و پذیرایی قرار داد، اما بعد از یک شب و یک روز و یک ماه چه کنیم؟
نظم و روالی که در زندگی او بوده است را برهم زدیم بی‌آنکه نظم و روال تازه‌ای برای او ایجاد کنیم.
همه‌چیز بر اساس هیجانی زودگذر شکل گرفت و ما که همه وجودمان از دیدن ناملایمات و سختی‌های زندگی او به درد آمده بود لحظه‌ای تلاش کردیم تا قدمی برداریم بی‌آنکه به او و مشکلات و شرایط سخت زندگی‌اش بعد از فروکش کردن هیجانات خود فکر کنیم!
خیراندیشی و کار خیر اگر دوام و بقا نداشته باشد، مخرب است و شیوه‌های معمول خیراندیشان و خیرین نتوانسته است بر حجم انبوه مشکلاتی که هر روز به آن اضافه می‌شود فائق شود و تا زمانی که ریشه مشکلات و مسائل خشکانده نشود، روند اوضاع بر همین منوال خواهد بود.
ذکر این نکته را نیز لازم می‌دانم که کارآفرینی مسئولانه شاید بهترین شیوه خشکاندن ریشه مشکلات باشد و تولید کار و اشتغال در میان مردم از هر گروه و طبقه‌ای یکی از بهترین شیوه‌ها برای مبارزه با فقر است ولی به‌شرط آنکه جدیت و علاقه و اشتیاق میان نیروهای کارجو و جویندگان کار را با خیراندیشی‌های هیجانی از بین نبرده باشیم.
باید به این موضوع فکر کنیم که آیا فعالیت‌های خیرخواهانه، بدون پشتوانه‌ی مطالعاتی، بلای جان کارآفرینی شده است یا نه؟ و راه درست و پایدار کدام است؟ درمان‌های موقت و مقطعی یا شیوه‌های پایدار و ماندگار؟
یادداشت مراکز رشد و کارآفرینی روستایی را اینجا بخوانید.
راه‌حل پیشنهادی:
هر کار خیری در قالب پرداخت پول و یا فعالیت‌های خیرخواهانه باید دارای نظم و ریتم مشخصی باشد تا مؤثر واقع شود.
حتی در مواردی که برای انجام کارهای خیرخواهانه زمان و نیروی انسانی صرف می‌شود اگر تداوم و زمان‌بندی در نظر گرفته شود بهره‌برداری بهینه صورت خواهد گرفت مثلاً اگر یک نیروی کاری هفته‌ای یک ساعت از وقت خود را به‌صورت مرتب در اختیار قرار دهد به‌مراتب بهتر از ده نیروی کاری که به‌صورت یک‌باره و بدون برنامه‌ریزی وارد این چرخه شوند عمل خواهد کرد. به همین صورت اگر هزینه‌ای هرچند هنگفت به‌صورت مقطعی و یک‌باره تزریق گردد از چرخه برنامه‌ریزی خارج می‌گردد و بدون مطالعه در بخشی صرف می‌شود که نمی‌تواند به‌اندازه کافی مؤثر واقع شود درحالی‌که می‌توان برای مبالغ اندکی که با نظم خاصی پرداخت می‌شوند برنامه‌ریزی‌های مؤثر انجام داد و با استفاده از طرح‌های مطالعاتی و آینده‌نگر به توسعه پایدار در روستاها کمک کرد.
یادداشت روستاهای پایدار و پایداری روستا را اینجا بخوانید.
در قالب استفاده از این ظرفیت و با توجه به نمونه‌های موفق دنیا، طرح استفاده از پول‌های خرد را به‌صورت سامانه‌ای می‌توان مطرح کرد که می‌تواند راه‌حل مناسبی برای جذب کمک‌های منظم و قابل‌برنامه‌ریزی باشد.
هرکدام از ما به هراندازه که می‌توانیم، با قبول تعهد ماهیانه یا سالانه به ایجاد نظمی کمک می‌کنیم که جامعه به‌شدت به آن نیازمند است.

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای هنگامى که نیکى بدون برنامه و بررسى انجام مى شود ! بسته هستند