نفرین بر این جهلِ مقدس !

نامه‌ای جالب از جوردانو برونو، کشیش و فیلسوف و کیهان‌شناس ایتالیایی به پاپ کِلِمنت هشتم در قرن ۱۶ میلادی:
عالیجناب پاپ کِلِمِنت، جانشین خودخواندۀ مسیح!!!

«از اینکه به شما نامه مینویسم خوشحالم و میدانم این شادی پایدار نیست زیرا به زودی جزای آن را که حداقل زندان است خواهم دید. شگفتا که به خدا میتوان نامه نوشت امّا به شما نمیتوان! پس با نگارش این نامه به خودکشى دست زده‌ام و متأسّفم از اینکه باید شما را “جانشین مسیح” خطاب کنم؛ هرچند با قید “خودخوانده”. راستی شما کجا و خدا و مسیح و دین کجا؟ به مناظره دعوتتان میکنم امّا میدانم که تَن نمیدهید. به این بهانه که شأنی برای خود قائلید فراتر از شأن مسیح! آن شأن به قدری مغرورتان ساخته که میترسم حتّی این نامه را هم نخوانید. پس به اصل مطلب میپردازم.
شایع کرده‌اید که من به جرم ترویج اندیشه‌های کالون و لوتر و انکار تثلیث و تحسین و تأیید هیئت کوپرنیکی از دین مسیح خارج و مرتد شده‌ام. هراسی نیست. ارتداد روی‌گرداندن از بندگی خداست نه انکار آنچه در انجیل و خطابه‌های شما و گماشتگانتان در کلیساها که روز و شب برای عوام‌النّاس خوانده و یا گفته میشود. بدبختانه گویا شماها باورتان شده که آنچه به نام دین بر مردم القا میکنید، دین است.
مَثَلی هست که دروغگو در اثر کثرت دروغگویی، خود نیز باور میکند. وقتی شما دروغهایتان را باور کرده‌اید، دیگر چه امیدی به عوام است که حقیقت دین را بیابند؟ سالهایی که ساکن صومعه بودم، می‌شنیدم که روحانیون در خلوت خویش وقتی سرخوش بودند، می‌گفتند: “یک مرید خَر بِه از یک دهِ ششدانگ”. می‌پنداشتم این را به شوخی میگویند، امّا بعدها دریافتم که برای ادامۀ حیات در کسوتِ روحانی، باید به دنبال جذب این مریدها باشم تا بتوانم به حیات کلیسا و دین کمک کرده باشم! چیزی نگذشت که از صومعه گریختم و در حقیقت از خدایی که پایداری دین خود را بر حماقت، جهل و نیرنگ عوام‌النّاس قرارداده بود بیزار و گریزان شدم. در اصل از خدای شما عالیجناب پاپ و گماشته‌های کلیسایتان گریخته بودم. امّا خدایی که در بیرون صومعه به آن رسیدم و او را شناختم، خدایی است که وجودش در ذرّات این عالم حضور دارد و از جمله در صورت ناسوتی هستی که مشهود ماست تجلّی کرده. خدایی که در بیرون کلیسا حضور دارد، خدایی متنفر از دروغ است. خدایی است که روحانیان را به رسمیّت نمی‌شناسد و آنان را به خاطر دریافت پول از مردم در آخرت مجازات خواهد کرد. این خدا بسیار بزرگتر، مهربانتر و بخشنده ‌تر از خدای شما روحانیان است. خدای شما روحانیان که او را در کلیسا می‌پرستید کسی نیست، جز شیطان ، شما هیچ شاخصی را برای سنجش اعمال خود به رسمیّت نمی‌شناسید. خود را عین عدل میدانید. آیا مسیح هم اینچنین بود؟ یقین دارم مسیح هم اگر امروز در کنار من بود، مرتد میشد زیرا از دیدن شما که به جای او نشسته‌اید مطلقاً به انکارمسیحیّت می‌پرداخت و شاید هم از نبوّت خویش شرمسار و پشیمان میشد! روزی که شیطان در کاخ شما به هیجان آمد و آتش جنگ علیه آن خلیفۀ نادانِ مسلمان را برافروخت، آیا پاپ اوربانوس نمیتوانست به جای گسیل داشتن سربازان، از در گفتگو با آن خلیفۀ دیوانه درآید؟ قطعاً میتوانست امّا همواره در طول تاریخ جاه‌طلبی حاکمان دینی، با فرامین و تکلیف الهی در ستیز بوده و هست. شورای اسقفهای کِلِرمون هم فتوا داده بود که کشتار مسلمانان گناهان را پاک میکند و دیگر نیازی به پرداخت کفّارۀ گناهان نیست! آیا مسیح و محمّد گفته بودند برای نجات بیت‌المقدّس دو قرن جهان را به خاک و خون بکشانید؟
میدانم که این نامه سندی برای آوارگی و شاید مرگ من باشد و دیر یا زود شومیِ آن گریبانگیرم خواهدشد. امّا خوشحالم که آنقدر احمق نیستم تا عالیجناب پاپ را به جای خدا و به جای مسیح پیامبر و در مقام عصمت بنشانم!»
سرانجام نمایندگان خدا بر روی زمین، جوردانو را که پس از صدور فتوای تکفیر آوارۀ آلمان و فرانسه شده بود با نیرنگ، کشیشی را مأمور کردند او را با وعدۀ بخشش برای تدریس دعوت کند.
جوردانو به ایتالیا بازگشت امّا به مجرد ورود، زندانی و در دادگاه تفتیش عقاید به اتّهام ارتداد، محاکمه و به مرگ از نوع “زنده در آتش سوزاندن” محکوم شد. در میدان شهر هیزم انباشتند و محکوم را وسط هیزمها نشاندند. مسیحیان مؤمن به منظور شرکت در ثواب اعدام یک کافر، در حالی که زیر لب چیزی میخواندند هریک تکّه چوب و بوته ای را به هیزم اضافه میکردند.
جوردانو برونو که زبانش تا آن لحظه بسته بود، به سخن آمد و گفت: “نفرین براین جهل مقدس.” و در آتش جان باخت.
بعدها در میدان کامپو دی فیری، جایی که جوردانو سوزانده شد تندیسی از وی به عنوان شهید دانش بنا گردید.


منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای نفرین بر این جهلِ مقدس ! بسته هستند

سارکو پنیا چیست ؟

انجمن پزشکی کوهستان ایران :

زنان ﺑﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺳﻦ ۴۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ و مردان با شروع ۵۰ سالگی، ﻫﺮ ﺳﺎﻝﺣﺪﻭﺩ ﻧﯿﻢ ﮐﯿﻠﻮ ﺍﺯ ﺣﺠﻢ ﻋﻀﻼﺕ بدن ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ عضلهٔ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ، ﭼﺮﺑﯽ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﺩ و ﺗﺎ ۸۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ یک سوم ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻀﻼﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺭﻭﺩ.

ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘِﻨﯿﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ.

ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ، ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺟﺪﺍ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ است ﭼﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ، ﻭﻟﯽ ﺭﺍه ﺣﻞ آن مشخص است….

?ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﺠﻢ ﻋﻀﻼﺕ به وسیلهٔ انجام ﻭﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﻗﺪﺭﺗﯽ ، ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ.

ﻟﻄﻔﺎً ﺧﺎﻧﻢﻫﺎ و آقایان بالای سن مذکور، ﺍﺯ ﻭﺯﻧﻪ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪ (مشورت با پزشک) ، ﻭ ﺍﺯ ﻭﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﺑﺪﻥﺳﺎﺯﯼ و شناکردن و بدمینتونِ و ایروبیک و آمادگی جسمانی پرهیز نکنید و هر چه زودتر ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﺪ.

?ﻓﻮﺍﯾﺪ ﻭﺭﺯﺵ ﺑﺪﻥﺳﺎﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﻻﯼ ۴۰ ﺳﺎﻝ و آقایان بالای ۵۰ سال ، ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺗﺮﻣﯿﻢ ﺁﻥ، ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺗﻌﺎﺩﻝ ، اﻓﺰﺍﯾﺶ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻧﺸﺎﻁ ، ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﭼﺮﺑﯽ ﻭ ﻭﺯﻥ ، ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﻋﻀﻠﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭼﺮﺑﯽ ، ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑﭘﺬﯾﺮﯼ ﺑﺪﻥ و افزایش توﺍﻥ ﻭ ﻧﯿﺮﻭ می‌باشد.

همچنین ورزش شنا نیز بسیار کمک خوبی است در نگهداری و حفظ عضلات.

?ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘِﻨﯿﺎ ﯾﮏ کلمهٔ ﺭﻭﺳﯽ ﺍﺳﺖ ؛
ﺳﺎﺭﮐﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﭘﻨﯿﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ،
ﭘﺲ ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘﻨﯿﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﻀﻠﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺿﻐﻒ ﺟﺴﻤﯽ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ نیروی بدنی و جسمی خواهد شد.

پس توصیه انجمن پزشکی کوهستان ایران را به گوش جان بشناسید و ورزش کنید….

حتماً بخوانید و برای عزیزانتان به اشتراک بگذارید

۱- چای را اندکی سرد بنوشید تا سرطان مری نگیرید .
۲- قندهای قندان را ریزتر کنید .
۳- هیچ وعده غذایی را حذف نکنید .
۴- از گیاهخوار شدن صرف نظر کنید بدن به مواد گوشت نیازمند است .
۵- با سیر و پیاز به شدت دوست باشید .
۶- آب فراوان بنوشید .
۷- چیپس را دشمن خود بدانید .
۸- غذا را به خوبی بجوید .
۹- ماست کم چرب و شیر را فراموش نکنید .
۱۰- گوجه فرنگی را دوست خوب خود بدانید.
۱۱- برنج را آبکش نکنید .
۱۲-با سوسیس و کالباس سرسنگین باشید .
۱۳- با نوشابه قهر کنید.
۱۴- نان سبوس دار میل کنید .
۱۵- دیر شام نخورید.
۱۶- مصرف ماهی را جدی بگیرید.
۱۷- به یکدیگر برای خوردن شام بیش از حد تعارف نکنید .
۱۸- کافیست هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید .
۱۹- میوه فراوان بخورید .
۲۰- به خوردن سبزیجات عادت کنید .

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای سارکو پنیا چیست ؟ بسته هستند

شیپل یا افرادى ماند گوسفند !

اصاحب یکی از معروف ترین دیکشنری های جهان (به نام مریام وبستر) یک کلمه را به واژگان خود اضافه کرد که سر و صدایی به پا کرد: 
▫️این واژه چه بود؟
شیپل (Sheeple)!
▫این مرجع در معنای واژه شیپل نوشته است:
«افرادی مطیع، سازگار و به شدت تأثیر پذیر؛ در یک کلمه افرادی مثل گوسفند»!
تا اینجای کار همه چیز عادی به نظر می رسید، اما #مریام_وبستر به این بسنده نکرد و در قسمت توضیح این لغت از نویسنده بخش تکنولوژی شبکه تلویزیونی سی.ان.ان مطلبی را آورد:
▫اپل یک قاب مخصوص برای افزایش ظرفیت باتری آیفون معرفی کرده، یک محصول بی فایده و مسخره برای شیپل ها که با خوشحالی ۹۹ دلار برایش می پردازند!
▫یعنی اینکه برخی طرفداران متعصب شرکت اپل، شیپل هستند. حالا می دانید ریشه شیپل چیست؟
▫ این واژه از ادغام دو کلمه انگلیسی #Sheep (گوسفند) و #People (مردم) ساخته شده، آمده است! یعنی انسان گوسفند!
تحلیل و تجویز راهبردی:
شیپل بودن همه جا می تواند باشد هر جایی که جذابیت از یک طرف و تعصب از طرف دیگر با هم گره می خورند.
دست کم چهار حوزه ممکن است ما را به شیپل بودن تنزل دهد:
افراد بانفوذ، تیم های ورزشی، برندهای محبوب و …. بنابراین شیپل بودن دور از ما نیست.
▫️چه می توان کرد؟
هر زمان که موضوعی مرتبط با پدیده های دوست داشتنی مان مطرح شد با دقت بیشتر از خودمان چند سوال بپرسیم؟
۱- آیا حرفی که او می زند، اگر فرد دیگری هم بزند به همین راحتی از او قبول می کنم؟
۲- آیا کاری که او می کند، برای من فایده ای دارد یا صرفا چون این کار اوست از آن خوشم می آید؟
۳- آیا نظر یا اقدام او استدلال منطقی و محاسبه عقلایی (هزینه-فایده) دارد یا من اصلا آن ها را ارزیابی نمی کنم؟
زندگی زیباتر و ارزشمندتر از آن است که به تقلید کورکورانه بگذرد. خداوند بشارت داده به کسانی که امور را می سنجند و بهترین ها را انتخاب می کنند.

دکترمجتبیلشکربلوکی
منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای شیپل یا افرادى ماند گوسفند ! بسته هستند

محمد تقى ملک الشعرا بهار

رضا افضلی

   بی گمان یکی از تواناترین و پرنفوذترین شاعرانِ عصرِ مشروطیت، ملک الشعرای بهار(۱۳۳۰-۱۲۶۵ه.ش) است. اقتدار او در سخنوری همین بس که ادیبان زمان در نوجوانی چهار واژه ی آینه، اره، کفش وغوره را به او می دهند و از وی می خواهند که با آن کلمات، فی البداهه دوبیت شعر بگوید. بهار ارتجالا این رباعی را می سراید که دارای دو تشبیه و دوکنایه است:

چون آینه نورخیز گشتی احسنت

چون اره به خلق تیز گشتی احسنت

در کفش ادیبان جهان کردی پای

غوره نشده مویز گشتی احسنت (۱ )

  او که از چهارده سالگی در مجامع آزادی خواهان شرکت می کرده است (۲) بعد از پدر، ملک الشعرای آستان قدس می شود وبه زودی به مشروطه خواهان می پیوندد وهنر خود را در خدمت آزادی و انقلاب قرار می دهد. تخیل بهار ادا مه تخیل شعرای پیشین است و در همان حوزه ضمن تتبع آثار قدما، به آفرینش تصویرهای مستقل تر و مضامین تازه می پردازد و این کوشش او برای نو آفرینی، دردیوانش مشهود است.

  درسال ۱۳۰۱ بهار چکامه ای دو بیتی (یعنی چهار پاره) و به سبک جدید (۳) می سراید و در آن از «تاثیر وراثت سایر رموز اسرار خلقت»(۴) سخن می گوید:

چیست هستی افقی بس تاریک

و اندران نقطه شکی مشهود(۵)

به دنبال این شعر است که شعر معروف «سرود کبوتر»(۶) را می سراید:

بیایید ای کبوترهای دلخواه

بدان کافور گون پاها چو شنگرف

بپرید از فراز بام و ناگاه

به گرد من فرود آیید چون برف

سحرگاهان که این مرغ طلایی

فشاند پر ز روی برج خاور

ببینَمتان به قصد خود نمایی

کشیده سر ز پشت شیشه در (۷)

  بهار در این شعر، اضافه بر نوآوری در انتخاب قالب، برای ابداع تصاویرتازه نیزمی کوشد   و در کنار شعرهای چارپاره- که تعدادشان زیاد نیست به سرودن قصیده هایی غرا می پردازد. او هرگونه تجدد در ادبیات را می پذیرد، منتهی مشروط بر آن که اصول و سنت های قدیم محفوظ بماند. نوشته اند که بهار در آخر عمر برای گویندگان، آزادی بیشتری قائل می شود و «حتی آنان را از سرودن شعر سفیدِ بی قافیه منع نمی کند»(۸) ولی خود به سبک خراسانی وفادار می ماند واین سنت شعری را به کمال می رساند. (۹) تا آن جا که دکتر شفیعی کدکنی درباره او می نویسد: «بی هیچ تردید از ایام خاقانی به بعد قصیده سرایی نظیر او به عرصه نرسیده است» (۱۰) 

  بهار در آغاز جوانی مثل بیشتر شاعران تازه کار آن زمان، تصاویر کلیشه شده ای چون «بند طره» و «تیر غمزه» را در شعر به کار می برد:

بند طره برمن بیدل نه

تیرغمزه برمن غمگین زن(۱۱)

  او در همان شعر از «خنجر مژگان» و «ساعد سیمین» هم سخن می گوید. بهار در آن زمان بیست ساله است و این قصیده را به عنوان امتحان شاعری می سراید. او شاعری است که برای اثبات شاعری اش آزمون های گونه گونی را گردن می نهد. شاعر پس از صدور فرمان مشروطیت، این تصویر پیوندی یا تلفیقی را در شعر می آورد:

انگور شد آبستن، هان ای بچه حور

برخیز و به گهواره فکن بچه انگور

اکنون شده آبستن و بر گردش هر روز

چون قابلگان آمده یک قافله زنبور(۱۲)

  بهار در سال ۱۳۰۹ه ش در پایان قصیده ای، از تصویرهای کهنه و تکراری انتقاد می کند و تصویر مکرر را اگر قند هم باشد باعث رنجیدن خاطر می داند:

بهارا همتی جو التفاتی کن به شعر نو

که رنجیدم زشعر انوری و عرفی و جامی

مکررگرهمه قند است خاطر را کند رنجه

ز بادامم بد آید بس که خواندم چشم بادامی(۱۳)

  منظور بهار از «شعر نو » نوآوری در مضمون و انقلابی در صور خیال است و ظاهرا با شعر نو که بعدها به وسیله سنت شکن بزرگ ادبیات فارسی(نیما) پایه گذاری شده تفاوت دارد.

  ملک الشعرا، بدین سان دلگیری اش را از «چشم بادامی» که نماینده تصاویر رنگ باخته و بی فروغ و کلیشه شده است، اظهار می دارد. او در سال ۱۳۱۲ه ش به هنگامی که در زندان است، شعری به نام «شباهنگ» در قالب چهارپاره و به طرز برخی از اشعار مغرب زمین(۱۴) می سراید:  

برشو ای رایت روز از در شرق

بشکف ای غنچه صبح از بر کوه

دهر را تاج زر آویز به فرق

کامدم زین شبِ مظلم به ستوه

ماه چون بیوه زنان پوشیده

به حجاب سیه اندر، همه تن

سخت پوشیده جمال از دیده

تا ندانند که پیرست آن زن(۱۵)

  این شعر از زندان سروده های بهار است و شب مظلم در آن می تواند هم شبِ زندان باشد و هم سمبل زندگی و سیاه و خفقان و وحشت مردم ایران در زمان او. بهارافزون بر نوآوری در تصویر، با نگاهی تازه به طرح مسائل و مشکلات اجتماعی زمانش می پردازد.

در این بند از همان شعر از بیداد شب، شکوه می کند:

از تو و تیرگیت داد ای شب

که دلم پاره شد از واهمه ات

زین سیه کاری و بیداد ای شب

به کجا برد توان مظلمه ات (۱۶)

  پیداست که شیوه بیان در این شعر با چگونگی بیان در اشعار صریحی مثل بیت زیر کاملا تفاوت دارد:

شاهی که بس به مردی خود افتخار کرد

همچون زنان زهیبت دشمن فرار کرد(۱۷)

 دربیت بالا، ارائه مستقیم صورت گرفته و تشبیه رضاخان به زنان ترسو با همه نفرتی که برمی انگیزد، از نظر هنری تکراری و فاقد ارزش به نظر می رسد. ولی زیبایی شعر «شباهنگ» با کیفیت بیان تصویری ارتباط دارد و راز زیبایی شعر، در ارائه غیر مستقیم و در نتیجه هنری بودن آن نهفته است. اگر استاد بهار شعر اولی را بدین شکل می سرود آن را تبدیل به نظم کرده بود:

از تو و ازستمت داد ای (شاه)

که دلم پاره شد از واهمه ات

زین سیه کاری و بیداد ای( شاه)

به کجا برد توان مظلمه ات

  ملاحظه می شود تعویض واژه های مجازی با کلمات حقیقی،بیان شعر را مستقیم و غیرهنری می کند. بهار به تفاوت بین شعر و نظم کاملا آگاهی دارد و در تعریف آن دو، قطعه ای می سراید که مضمون آن بیانگر عقیده مترقی او در شعر و شاعری است. 

شعردانی چیست مرواریدی از دریای عقل

شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت

صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد زلب

باز در دل ها نشیند هر کجا گوشی شنفت

ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت

وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت(۱۸)

  با این همه، در چکامه هایی که خود به مناسبت های مختلف می سراید نظم های فاقد تخیل هم فراوان می آورد:

گر چه کس رای نداده است ولی از صندوق

خود به خود رای برون آمده پنجاه هزار

زآن که نظمیه زحمال و ز مزدور بسی

برده و رای گرفتند یکی چندین بار(۱۹)

  اما هنگامی که پای در رکاب توسن خیال می کند، دستورالعمل شاعری را به حق به کارمی بندد:

کوه از درخت گویی مردی مبارز است

پرهای گونه گون زده چون جنگیان به خود(۲۰)

  می بینیم عنصر تصویر با همه زیبایی اش سنتی است زیرا در زمان بهار، مبارزان کلاه خود پردار بر سر نمی گذاشته اند، مگر در نمایش ها و شبیه خوانی ها.

  ملک الشعرا در شعری، از شیوه شاعران قدیمی سخن می گوید و ابتذال را حاصل پیروی و تقلید می داند. بهار اعتقاد دارد که شاعران مشروطه از جمله خود او سبک های تازه آورده اند:

چاپ شد آثارِ استادان پیش

شاعران را تازه شد آیین و کیش

سبک ها شد گرگ و میش

از پس مشروطه نو شد فکرها

سبک هایی تازه آوردیم ما

شد جراید پر صدا(۲۱)

  بهار، در ادامه این شعر تمامی تصانیف عارف را نیک دانسته و سبک عشقی را به سبک او نزدیک می شمارد و اعتقاد دارد که ایرج میرزا در شاعری پیرو سبک قائم مقام است  ودر اشعارش از لفظ و فکر و سبک او وام می گیرد. او در همین شعر است که « عارف و عشقی» را «عوام » می خواند.

  بهار، سبک اشرف الدین حسینی را تازه و بی بدل می داند. اما می گوید که شعر او منتحل (۲۲) است زیرا که هپ هپ نامه را زیر بغل گرفته است. او دردنباله این اظهار نظرها شعر شهریار را تازه و خوشگوار توصیف می کند اما از کُندکاری او سخن به میان می آورد.

  ملک الشعرا، برای یافتن مضامین تازه، انواع شگردها را می آزماید. مثلا از اصطلاحات متداول در زمان خود برای ساختن تصاویر شعری سود می جوید. از بررسی کامل دیوان او و اشعار عشقی و شهریار دریافت می شود که استفاده از اصطلاحات روز برای تصویرآفرینی، یکی از ویژگی های صور خیال درعصر مشروطیت و دوره بعد از آن بوده است. 

تصویر سازی از «انجمن سری» و«نطق»:

راز داران تو در انجمن سری دل

نطقی از رمز دهان تو تمنا دارند (۲۳)

استفاده از « عدلیه» و «حاشا»:

دل غارت شده در محضر عدلیه عشق

متظلم شد و چشمان تو حاشا دارند(۲۴)

اصطلاحات نظامی:

فرماندهی است چشم تو زابرو کشیده تیغ

پیش سپاه مژه به حال دراز کش(۲۵)

  البته تصاویری که رنگ سپاهی دارند در شعر کلاسیک فراوان است و گسترش آن به عصر غزنویان برمی گردد.(۲۶) 

  چنان که اشاره شد در میان تصاویر شعری بهار تصاویر کلیشه ای هم یافت می شود و این مساله هرگز نوجویی این شاعر بزرگ را نفی نمی کند. برخی از تصاویر شعر بهار آن قدر طرفه وبدیع است که می توان با قطع و یقین گفت که آن همه را طبع خلاق و تصویر گرای او آفریده است.

  تصاویر تازه و رنگین او در شعرهایی مثل «دماوندیه» و « جغد جنگ» و « سرود کبوتران » و نظیر آن ها یافت می شود.

  ملک الشعرا در شعرش از انواع صور خیال سود می جوید. او مجاز مفرد مرسل را اضافه بر هدف زیباسازی شعر، برای بیان مقاصد سیاسی و اجتماعی ومبارزه با دشمنان ایران انتخاب می کند و به دشمنان با نام های مجازی زاغ و زغن، خس و خار، مار، جغد، خرس، گاو، گرگ و پلنگ و لاشخور، خوک، شگال، خر، خفاش و بوف و از این قبیل می تازد.

  او آزادگان و وطن خواهان را با مجازهایی مانند سنبل، سوسن، ریحان، سمن، هزار، بلبل، گلبن، مرغ گرفتار، عندلیب، طاووس و سیمرغ یاد می کند و بدین وسیله حرفش را در جامه سمبل به گوش مردم می رساند.

  استفاده بهاراز تشبیهات حسی به حسی فراوان است زیرا که سبک شعری او متمایل به سبک خراسانی است و چنین تشبیهاتی در سبک خراسانی قدیم هم بسیار بوده است. دراشعار بهار، تصاویری که از محیطی دینی تاثیر گرفته است به فراوانی دیده می شود. در بسیاری از تشبیهات او عناصری از قبیل سجود، سید، زاهد، نیت، سجاده، گناه، ثواب و معصیت به چشم می خورد:

خم گشت و سجود برد، نی بر خاک

چون سجده زاهدان به سجاده( ۲۷)

  تشبیه مرکب به مرکب نیز در شعرش فراوان است و این هم به خاطر گرایش او به سبک خراسانی است. تشبیهاتی هم که دو سوی آن مفرد باشد یا هر دو طرف آن مقید، در شعرش کم نیست. 

  بهار از تشبیهات عقلی به حسی نیز سود می جوید. مثلا در قصیده جغد جنگ اجل را به جوجه مانند می کند و در تشبیهات حسی به عقلی هم توانایی خود را نشان می دهد. 

آن آب قوی بین که بجوشد به تک حوض

گویی که مگر روح زمین در قلیان است (۲۸)

  ملک الشعرا در ساختن تشبیهات وهمی و خیالی نیز توانا است.(۲۹) مثلا شاخه آلوی سیاه را به مار بالدار و برف روشن را در میانه شب سیاه به ثواب و گناهی که درهم شده باشند مانند می کند. اضافه های تشبیهی او برخی تکراری و بعضی تازه اند.

  او در اشعارش از انواع تشبیه استفاده می کند و بسیاری از آنها را به حق در کمال استادی به کار می برد. تشبیهات مرسل و مؤکد در شعر او خود نمایی می کند.

  بهار از تشبیهات مضمر فراوان دارد ولی تشبیهات تفضیل در دیوان او کمتر به نظر می رسد.

  ملک الشعرا از انواع استعاره برای ساختن تصاویرش بهره می جوید و هنر خود را در استعاره آفرینی در شعرهایی مثل دماوندیه و جغد جنگ و اشعاری از این قبیل به اوج می رساند. استعاره های او بیشتر از نوع مصرحه به نظر می رسد و هنگامی که به استعاره مکنیه - که همان تشخیص است - روی می آورد اشیاء در شعرش جان می گیرند و به حرکت در می آیند.

  برخی از اضافه های استعاری در شعر او فرسوده اند: مثل دست جور و پای ظلم و بعضی تازه به نظر می رسند مانند: مشت درشت روزگار و کتف دشت. (۳۰) کنایات در شعر او دو نوع است نوع اول کنایاتی است که می توان آن ها را در فرهنگ ها دید و نوع دوم کنایاتی است که می توان با حدس و گمان به مکنی عنه آنها پی برد. 

یادداشت ها:

۱- دیوان بهار/۱/ بیست و سه

۲- از صبا تا نیما/۲/۱۲۴

۳- دیوان بهار/۱/۳۷۱

۴- همان/۱/۳۷۱

۵- همان, همان صفحه

۶- همان/۳۷۲

۷- همان/۳۷۳

۸- از صبا تا نیما/۲/۳۳۸

۹- رک: ماهنامه خاوران سال اول شماره ۵-۶ ص ۱۶۳

۱۰- ادبیات نوین ایران/۳۴۰

۱۱- دیوان بهار/۱/۱۳

۱۲- همان/۱/۱۱۸

۱۳- همان/۱/۵۵۹

۱۴- دیوان بهار/۱/۵۹۰

۱۵- همان/۱/۵۹۱

۱۶- دیوان بهار/۱/۵۹۲

۱۷- همان/۲/۱۲۳۲

۱۸- دیوان بهار/۲/۱۲۱۳

۱۹- همان/۱/۴۷۴

۲۰- همان/۱/۶۸۳

۲۱- دیوان بهار/۲/۱۰۳۰

۲۲- انتحال شده, به خود بسته( شعر دیگری را). فرهنگ فارسی

۲۳- دیوان بهار/۲/۱۱۶۸

۲۴- همان/۲/۱۱۶۸

۲۵- همان/۲/۱۳۰۰

۲۶- رک: فرخی سیستانی/۴۰۹ و صور خیال /۲۴۴

۲۷- دیوان بهار/۲/۱۲۶۰

۲۸- همان/۱/۷۳۹

۲۹- رک: بررسی صور خیال در شعر معاصر. بخش تشبیهات وهمی و خیالی

۳۰- رک: همان. بخشِ اضافه استعاری در شعر بهار

کتاب شناسی:

آرین پور,یحیی:ازصبا تا نیما (دو جلد),تهران,شرکت سهامی کتاب های جیبی,چاپ دوم,۱۳۵۱٫

آژند,یعقوب(ترجمه و تدوین از): ادبیات نوین ایران, از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی, تهران امیرکبیر, ۱۳۶۳٫

افضلی,رضا: بررسی صورخیال در شعر معاصر؛پایان نامه کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی,مشهد, دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی,سال ۱۳۷۱٫

بهار, محمد تقی(ملک الشعرا) :دیوان بهار.(۲جلد)به کوشش مهرداد بهار,تهران,توس,چاپ چهارم با افزوده و حروف چینی جدید,۱۳۶۸٫

بهار,مهرداد: بهار و سنتگرایی و نوآوری . خاوران (ماهنامه), شماره ۵-۶ فروردین و اردی بهشت۱۳۷۰٫

شفیعی کدکنی ,محمد رضا: صور خیال در شعر فارسی .تهران,آگاه,چاپ سوم,۱۳۶۶٫

این مقاله که در سال ۱۳۷۱ نوشته شده، در کتاب

یادی دوباره از بهاربه کوشش دکتر سعید بزرگ بیگدلی

انتشار یافته است.

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای محمد تقى ملک الشعرا بهار بسته هستند

شاید به همین نام مرا دردِ سر افتاد

یک روز که زیبا غزلی در نظر افتاد
ما را هم از عشّاق سرودن به سر افتاد
اما ز بد اقبالی و ناشی گری ما
با بانوی منزل جدلی سخت درافتاد
می گفت «سیه چشم»و«سیه زلف» دگر کیست؟!
یاد تو چرا باز به رویی دگر افتاد؟
این بار کمی بحث فراتر ز جدل رفت
آینده ی رؤیایی ما در خطر افتاد
گفتم تو گمان کن که شدی همسر حافظ!
گفتا همه بدبختی از آن بدگهر افتاد
او بوده بهانه که شما خیره سران را
نقل لب و چشم و قد و ساق و کمر افتاد!
ای بشکند این دست که با بیش و کمت ساخت
افسوس ز عمری که به پایت هدر افتاد
جز خون جگر از هنرت چیست نصیبم؟!
سوزی سخنش داشت که در جان شرر افتاد
گفتم زدی آتش به دلم، طعنه زنان گفت:
آتش به حرمخانه ی شاه قجر افتاد!!
وقتی که هوو هست رقیب تو اقلّاََ
دانی که سر و کار تو با یک نفر افتاد
بسیار قسم خوردم و او نیز به پاسخ
هر بار به نفرین و به آه جگر افتاد
عمری به گمانم که هنرمند و ادیبم
آنگونه ادب کرد که از سر هنر افتاد
بیچاره اساطیر ادب پس چه کشیدند
با آنهمه اشعار که ما را خبر افتاد
حافظ که چه شبها به در میکده خوابید
یا مولوی از ترس زنش در سفر افتاد
ما غرق خیالات، از آن «قند فراوان»
یک ذرّه چشیدیم، که آن هم «شِکَر»! افتاد
بدرود «غزل»!؛ وای نه؛ نام تو زنانه است
شاید به همین نام مرا دردسر افتاد

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای شاید به همین نام مرا دردِ سر افتاد بسته هستند