در طریقت ما کافرى است رنجیدن

تحمل جفای خلق که همان نرنجیدن باشد از اصول سلوک معنوی است.
اینکه احیانا زندگیست،رفت و آمداست، بالاخره پیش می آید کسی کاری می کند حرفی می زند،عملیست که شما را خوش نمی آید، موجب رنجش شما می شود.
تلافی کردن، بلافاصله عکس العمل نشان دادن، جواب دادن، کم نیاوردن. .. اینها خیلی هنر نیست.
باید شما به قول عرفا سعی کنید مثل دریا باشید.
با این سیلهای کوچک تیره نشوید و خم به ابرو نیاورید.
البته سخت است بنده قبول دارم ولی به قول حافظ در طریقت ما کافریست رنجیدن.
آدم اگر بتواند تحمل کند جفای خلق را آنوقت دلش صیقلی می شود.پاک می شود،هاضمه قوی پیدا می کند.
ولی برای اینکه در یک مغالطه ای که بعضیها درغلتیده اند ما در آن درنغلتیم، باید اضافه کنم اینکه ما تحمل جفای خلق را می کنیم از زیردستان است نه از زبردستان…
وقتی که یک زبر دستی به شما ظلم می کند ظلم پذیری کار درستی نیست. در مقابل او نمی توان سکوت کرد و گفت ما تحمل جفای خلق می کنیم. این فقط ظالم را به ظلم کردن جری تر و جسورتر خواهد کرد که هیچ عقل و شرعی آن را نمی پسندد و نمی پذیرد.
ولی در همردیفان خودتان و زیردستان خودتان جفای آنها و رنجشی که پدید می آورند بخشودنی و تحمل کردنیست و مایه ستردن ضمیر است و آدمی را شفافتر می کند.
بگذارید دیگران خودشان را با شما بشویند.
بگذارید که شما آنها را بشویید و آنها را پاک کنید.آنگاه خودتان به درگاه خدا بروید و پاکیزگی خودتان را از او بخواهید.

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای در طریقت ما کافرى است رنجیدن بسته هستند

هنر دروغگویی یا سندرم پینکیو !

?یک مرد ۵۱ ساله که می‌توان او را “آقای پینوکیو” نامبد هرگاه که اقدام به دروغگویی می‌کرد دچار حمله تشنجی می‌شد. او شغلی عالی‌رتیه در بازار مشترک اروپا( که در سال‌های بعد بدل به اتحادیه اروپا شد) داشت و در مذاکرات تجاری به همین دلیل نمی‌توانست از رو شدن دست خود برای طرف مقابل احتراز کند. مشکل او نوعی نادر از اختلال صرع بود که علاوه بر تبعات ناشی از خود بیماری در کار وی نیز ایجاد اختلال می‌کرد.

?پزشکان در بیمارستان دانشگاهی استراسبورگ دریافتند که ریشه مشکل وی در تومور کوچکی در ناحیه لیمبیک است که تهییج پذیری این نقطه را بالا برده و موجب افزایش فعالیت امیگدالا می‌شود. با برداشتن تومور حملات خاتمه یافت و او توانست به کار خود برگردد. این مورد که در سال ۱۹۹۳ گزارش شد به عنوان سندرم پینوکیو نامگذاری شده است.

?اختلال “آقای پینوکیو” بیانگر تاثیر عمیق ضایعه‌ای کوچک در ساختار مغز بر رفتار انسان است. اما شاید جنبه مهمتر آن این باشد که بیان می‌کند دروغگویی وجهی قابل توجه از قابلیت مغز انسانی است و بدون آن در سازگاری دچار مشکل می‌شویم. زمانی که آدم‌ها دروغ‌هایی ناشیانه می‌گویند( که در پارکینسون و برخی ضایعات لوب فرونتال توان دروغگویی مختل می‌شود)، بی‌ظرافت و بی مهارت و بی‌نزاکت به نظر می‌رسند. ما همگی در طول شبانه روز دروغ‌های سفید زیادی می‌گوییم و انرا به آداب و ادب اجتماعی ربط می‌دهیم.ما نمی‌توانیم به شکل “صادقانه” به میزبان خود بگوییم که شامش بدمزه از آب در آمده است یا لباسش به تنش زار می‌زند.

?دروغگویی نه فقط در انسان که در میمونهای رده‌بالا نیز دیده می‌شود. به نظر می‌رسد رشد خاصی از نئوکورتکس برای آن لازم باشد. احتمالا اولین دروغ هدفمند در حوالی ۵-۴ سالگی گفته می‌شود.به طور متوسط هر فردی دو قصه در روز سر‌هم می‌کند. مهارت دروغگویی در ۲۹-۱۸ سالگی در اوج قرار دارد و پس از ۴۵ سالگی شروع به از دست دادن این توان می‌کنیم.

?پژوهشهای کنونی در مورد فرایند دروغگویی حاکی از این هستند که برای انسان راستگویی کار راحت‌تری است و برای دروغگویی باید به مهارتهای شناختی بیشتری متوسل شد و به همین دلیل مدیریت انرا لوب پیش-پیشانی به عهده دارد. فرد دروغگو کنترل زیادی باید بر خود اعمال کند تا سناریویی قابل باور خلق نماید. در یک مطالعه نشان داده شد که منع عملکرد ناحیه جلویی کورتکس پره‌فرونتال که در تصمیم‌گیری اخلاقی مشارکت دارد مهارت دروغگویی فرد را بالا می‌‌برد.

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای هنر دروغگویی یا سندرم پینکیو ! بسته هستند

در اینجا یک اتریشى آرامیده است !

‍ ‍ ‍ «در اینجا یک اتریشی آرمیده است»

در محلۀ دولاب تهران گورستانی متروک است که به «گورستان دولاب» معروف است و خارجیان زیادی در آن آرمیده‌اند. بر سنگ‌قبری نوشته است:
«در اینجا یولیوس گِباوِر آرمیده است؛ ژنرال و مدیر موسیقی؛ متولد ۱۸ مارس ۱۸۴۶؛ وفات ۹ ژوئیۀ ۱۸۹۵» .
برای فهمیدن راز این سنگ‌قبر باید ماجرایی فراموش‌شده را مرور کنیم که در پس آن به وضعیت نظامی ایران در صدوپنجاه سال گذشته نیز می‌توان پی برد.

دربارۀ سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا همواره با لحنی منفی صحبت می‌شود و انگ بیهودگی همواره با این سفرها همراه بوده است. اما از دل همین سفرها پدیده‌هایی در ایران بروز کرد که مبنای مدرن شدن ایران شد، یکی از نمونه‌های آن را پیش‌تر در نوشتاری دیگر مرور کردیم: از دل همین سفرها بود که طرح ایجاد نیروی قزاق در ایران کلید خورد و همین نیرو بعدها به عنصری مدرن‌کننده و یکپارچه‌کننده در ایران بدل شد.

ناصرالدین شاه در جریان دومین سفر خود به اروپا، در اتریش با استقبال باشکوهی روبرو شد. شاه پنجم ژوئیۀ ۱۸۷۸ (چهاردهم تیر ۱۲۵۷ خورشیدی) وارد وین شد. یوهان اشتراوس، آهنگساز نامدار اتریشی، قطعۀ محبوب خود را به هنگام ورود شاه اجرا کرد.
این آهنگ یکی از قطعه‌های معروف اشتراوس است و در آثارش با عنوان «مارش ایرانی» مانده است. شاه در اتریش از اسلحه‌خانۀ وین دیدن کرد تا توپ‌های پیشرفتۀ اوشاتیوس (Uchatius) را ببیند. او چنان تحت تأثیر قرار گرفت که همانجا ۱۲ توپ برای ایران سفارش داد و ۲۶.۰۰۰ تفنگ هم خرید. اما در عین حال، قرار شد جمعی از افسران اتریشی برای ارتقای وضعیت نظامی ایران و ایجاد ارتش منظم به ایران سفر کنند (البته بهتر است بگوییم افسران اتریش‌ـ‌مجارستانی؛ در آن سال‌ها اتریش‌ـ‌مجارستان کشوری واحد و زیر فرمان دودمان هابسبورگ بود).

چند ماه بعد، در پاییز، گروهی از افسران اتریشی راهی ایران شدند و از راه تفلیس و باکو به رشت و بعد در ژانویۀ ۱۸۷۹ (دی ۱۲۵۷) به تهران رسیدند. هدف این مأموریت نظامی این بود که بر اساس الگوی ارتش اتریش‌ـ‌مجارستان، نیروی نظامی ایران نیز سازماندهی شود. شاه چند ماه بعد برای اولین بار از نیرویی که اتریشی‌ها درست کرده بودند دیدن کردن و با مارشِ نظامیِ معروفِ رادِتسکی از شاه استقبال شد. قرار بود اتریشی‌ها نیرویی نظامی در ابعاد سپاه ایجاد کنند. تا یک سال بعد شمار این نیروها به ۲۶۰ افسر و ۶.۰۰۰ مرد رسید. اما برای ایجاد سپاه هزینۀ بسیار بیش‌تری لازم بود که بعید بود ایران توان مالی آن را داشته باشد.

مهم‌ترین مأموریتی که این «سپاه اتریشی» انجام دادند وقتی بود که در پاییز ۱۸۸۰ (۱۲۵۹ خورشیدی) شیخ عبیدالله نهری از رهبران کُرد، شورشی را در عثمانی و بعد در آذربایجان (ارومیه) ایجاد کرد. این سپاه اتریشی برای سرکوب آن شورش به ارومیه اعزام شد و موفق ظاهر شد. این موفقیت باعث شد طرح‌های بزرگی برای گسترش این نیرو مطرح شود. اما پولی برای این طرح‌ها نبود و به زودی افسران اتریشی مرخص شدند. مقارن با همین زمان بود که افسران روس برای تشکیل یگان قزاق به ایران آمده بودند.

چند سال بعد ناصرالدین شاه دوباره از اتریشی‌ها دعوت کرد برای ساماندهی ارتش به ایران بیایند، این بار هم چند سال در میانۀ دهۀ ۱۸۸۰ آن‌ها در ایران مشغول بودند و افسران ایرانی را آموزش می‌دادند. اما واقعیت این بود که طبق بررسی‌های سفیر اتریش، ایران اهمیت نظامی چندانی نداشت که ارزش سرمایه‌گذاری فراوان را داشته باشد، ضمن اینکه حضور نظامی اتریشی‌ها در ایران می‌توانست باعث خشم روسیه هم شود. در دوران مظفرالدین شاه هم چند سالی افسران اتریشی به ایران رفت‌وآمد داشتند.

یکی از اتریشی‌هایی که همراه همان گروه نخست افسران به ایران آمد، یولیوس گِباوِر (Julius Gebauer) بود. او رهبر ارکستر نظامی بود و در وین آلات موسیقی برای ایران خرید و با خود به تهران آورد. او ارکستری نظامی ایجاد کرد و شاگردان پرشماری تربیت کرد. پس از اتمام مأموریت نظامی اتریشی‌ها، گِباوِر در ایران ماند و گویا در دارالفنون تدریس می‌کرد و برای آشنایی ایرانیان با موسیقی غربی کوشید. او در ایران درگذشت و در گورستان دولاب به خاک سپرده شد.

برای فهم وضعیت نظامی ایران در عصر قاجار، ماجرای مأموریت اتریشی‌ها مهم است، چنان‌که حضور قزاق‌ها و بعد تشکیل ژاندارمری (در ۱۹۱۱؛ ۱۲۹۰ خورشیدی). بی‌تردید یکی از دلایل ضعف و افول ایران، ناتوانی‌اش در بازسازی و ایجاد ارتشی مدرن و کارآمد بود، ارتشی که بتواند جامعه را از خواب بیدار کند.

همچنین بنگرید به این پست دربارۀ قوای قزاق:
https://t.me/tarikhandishi/984

در پیوست اجرایی از «مارش ایرانیِ» اشتراوس ببینید که برای استقبال از ناصرالدین شاه اجرا شد.

مهدی تدینی
#

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای در اینجا یک اتریشى آرامیده است ! بسته هستند

اتاق موسیقى شاهکارِ کاخ ِ عالى قاپو

«تالار موسیقی» یا « اتاق موسیقی » یا « اتاق صوت» یکی از شاهکارهای معماری کاخ ۴۰۰ ساله ی «عالی قاپو» در اصفهان است.

دیوارها و سقف این تالار از نوعی گچ بُری توخالی ( مشبّک) و به شکل آلات موسیقی ساخته شده که وظیفه ی تنظیم و پخش صدا را بر عهده داشته اند.
بر اساس شناخت فیزیکی این اتاق مثل یک استودیوی مجهز به ضبط‌ صدا، طنین های اضافی صدا را از بین می‌برد و گچ بّری‌ها به صورت آکوستیک ‌طراحی‌ و اجرا شده‌اند تا نغمه‌ها به‌ صورت طبیعی‌ و دلنشین‌ شنیده‌ شوند.
حیرت از این دانش و این معماری و این طراحی که در آن زمان های دور و دیر بی سابقه بوده است و نیز درودهای عاشقانه بر روان معمار هنرمند آن « رضا عباسی » و خدا را صدها هزار بار شکر که این بنا با این شکل و شمایل و این نام و نشان تا به حال به عنوان « مفسد فی الارض»به دست چماق داران هنر تخریب نشده است.
.

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای اتاق موسیقى شاهکارِ کاخ ِ عالى قاپو بسته هستند

روزه گرفتن ایرانیانِ باستان

خوب است بدانید که ایرانیان باستان نیز روزه میگرفتند، آنان روزه را در گناه نکردن ۷ عضو بدن یعنی ۲ چشم، ۲ دست، ۲ پا و زبان میدانستند و آنرا روزه ۷ اندام می‌نامیدند!
همچنین زرتشتیان در گذر هر ماه، ۴ روز ویژه دارند که از کشتار و قربانی حیوانات و خوردن خوراکی‌های گوشت دار پرهیز می‌کنند، شاید بتوان این را نیز گونه‌ای از روزه داری به حساب آورد


منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای روزه گرفتن ایرانیانِ باستان بسته هستند