اخوانیه ایست میان مهدى اخوان ثالث و دکتر ناتل خانلرى

بزرگوار عزیزا مباش رنجه که چرخ
نمودچهره دگرگون و کرد کاردگر
زمین بگرددو کردون بسی پدیدکند
زمانه دگرو روز و روزگار دگر
بلای صعب زمستان یقین شود سپری
دوباره نوبت دیگر رسد بهار دگر
شنیده ای مثل سیب راومی دانی
مَثَل حکایت از اینسان کندهزاردگر
هزارچرخ زند سیب برفکنده فراز
که زی فرود بیاید بدست بار دگر
بزرگوارا گیتی ستم بسی کردست
چنانکه برتو و بربس بزرگوار دگر
تویادگارنهادی بسی بزرگ آثار
کزان ، جهان ادب داردافتخاردگر
بمان وباز بهل درفنون فضل وادب
چنانکه هشتی ، بسیار یادگاردگر
دوباره بازبهارآ یدو پدید آرد
درخت خشک و تهی نیزبرگ وباردگر
چنین غریب نماند فضایل ایران
زدور، دیده فراوان چنین مداردگر
چنان نمانده چنین نیز هم نخواهد ماند
گذشت چرخ کند بازهم گذار دگر

پاسخ دکتر خانلری به خوان ثالث:

عزیزمن زتو ام این پیام دلداری
دهد نوید که آید بهار بار دگر
بلی ، زمستان گر فصل سردی و سختی است
امید هست که آرد زپی بهاردگر
ولی چه سود؟ که پیرانه سر نگرددباز
نشاط و شادی وامید روزگار دگر
کنون که ازتف انده گداخت شمع امید
منم نشسته ودرپیش شام تاردگر
به کنح عزلت اگر هیچ غمگسار نماند
کجا روم زپی یار غمگسار دگر
زعمر،آنچه بجامانده یادگارغم است
چرابه سرنهمش باز یادگار دگر
هرافتخارکه اندوختم وبالم شد
چه بایدم که درافزایم افتخاردگر
زمانه قاصد شرٓاست و پیک بی داد است
گمان مدار که گردد به یک مدار دگر
توشادمانه بزی ای رفیق عهد شباب
که هست بر دل من زین بهار با دگر .
فرستنده استاد حسین تقوی

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای اخوانیه ایست میان مهدى اخوان ثالث و دکتر ناتل خانلرى بسته هستند

فارسى شکر است


امروز زادروز محمدعلی جمالزاده، نویسنده بزرگ ایرانی است.
او را پدر داستان‌نویسی مدرن ایران می‌دانند…
زمانی به شوخی گفته بود که:
پدری شده است که حرف هیچ یک از فرزندانش را متوجه نمی‌شود…
سید محمدعلی جمال‌زاده (۲۳ دی ۱۲۷۰ در اصفهان- ۱۷ آبان ۱۳۷۶ در ژنو)
نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است.
او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی می‌دانند.
او نخستین مجموعهٔ داستان‌های کوتاه ایرانی را با عنوان یکی بود و یکی نبود در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در برلین منتشر ساخت.
داستان‌های وی انتقادی (از وضع زمانه)، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه است.
وی در سال ۱۳۷۶ در ۱۰۵ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو، سوئیس درگذشت…
چرا# جمال‏زاده مهم است؟
بخشی از اهمیتِ جمال‏زاده به به ‏کارگیریِ شیوه‏ های تازه و بدعت ‏های او برمی ‏گردد. او از چارچوب ‏های قراردادی داستان‏ نویسی خارج شد و فضایی تازه را امتحان کرد. به طور مثال در زمانه‏ ی او رمان ‏نویسان با ترفندهایی وانمود می ‏کردند روایت ‏شان شرحِ حادثه ‏ای واقعی‏ست. اما جمال‏زاده تاکید می ‏کرد داستان‏ های‏ اش کاملا برساخته است و فاصل ه‏ای نزدیک میانِ روایتِ رئالِ خود و جهانِ‏ واقع می ‏ساخت. جمال‏زاده بارها در داستان‏ های ‏اش مکان‏ ها و آدم ‏ها را با قیافه و ظاهر توصیف می ‏کرد و اساسا کارش وصف بود. میرعابدینی اما این را نه ضعف که سبکِ کار نویسنده می ‏داند. جمال‏زاده بیش ‏از آنکه شخصیت ‏های داستان را متحول سازد، در انتظار تحولِ خواننده پس‏از خواندنِ رمان است. او در رمان ‏های ‏اش خاصه «راه‏ آب ‏نامه» تصویری هجو از آدم ‏هایی می ‏سازد که ظاهرا درست ‏کارند و هنگامِ حرف‏ زدن مدام بیتی شعر به‏ عنوانِ استشهاد می‏ آورند. اما هنگامِ عمل خصلت‏ های ناپسندشان رو می ‏آید. بخشی از اهمیتِ جمال‏زاده به دستاوردِ زبانیِ او برمی ‏گردد. او زبانِ محاوره و داستانی را به هم نزدیک کرد. اگرچه خودش کماکان دل‏بسته ‏ی شعر بود و مدام شعری نقل می‏ کرد در قصه، اما از اهمیتِ نثرِ جدید آگاه بود و «انشای حکایتی» ساخت برای حفظِ اصطلاحات و تعبیراتی که در معرضِ فراموشی بودند. او همه ‏ی آثارش را خارجِ ایران نوشت و نقدهای زیادی در این مسیر به او وارد شد. اما تمامِ تلاش‏اش را کرد تا روحِ محیطِ ایران در قصه‏ های ‏اش زنده و حاضر باشد. محمدعلی جمال‏زاده به خاطر بدعت و نوآوری‏ اش در زبان و ادبیاتِ فارسی و یافتنِ قالبی که پیش‏تر در غرب امتحان شده بود، بسیار مورد احترام است. او نویسنده ‏ای‏ست بزرگ، چون در زمانه‏ ی بحران منفعل نشد و چیزی تازه خلق کرد.خ

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای فارسى شکر است بسته هستند

أتوبانى به نام مقتول و خیابانى به نام قاتل !

اتوبانی به نام مقتول و خیابانی به نام قاتل!»
در دوره کارشناسی، یک درسی داشتیم تحت عنوان «انقلاب اسلامی و ریشه های آن» … مطابق برنامه ای که استاد در پیش گرفته بود، دانشجویان باید درباره یک موضوع تحقیق می کردند و همان تحقیق را در کلاس کنفرانس می دادند … اکثر دانشجویان حوادث دوران انقلاب سال ۵۷ را انتخاب کرده بودند … ولی من به انقلاب مشروطیت علاقه داشتم و به بهانه آن که انقلاب سال ۵۷ ریشه در انقلاب مشروطیت داشته است، این موضوع را انتخاب کردم و استاد هم آن را پذیرفت.
در این که شیخ فضل اله نوری مخالف مشروطه بوده هیچ شک و تردیدی وجود ندارد … کلیه مورخین صاحب نام، از جمله احمد کسروی و ناظم الاسلام کرمانی و سایرین این موضوع را تایید کرده اند … در این نوشتار به انگیزه مخالفت شیخ فضل اله با مشروطه کاری نداریم … هرچند که بسیاری ادعا داشته و دارند که شیخ فضل اله مخالف مشروطه نبوده و بلکه موافق مشروطه مشروعه بوده و از این جور حرفها! … ولی همانطور که گفته شد، در هر حال این شخص با مشروطه به شکلی که مردم آن را مطالبه می کردند، مخالف بوده است … جالب تر این که شیخ فضل اله نقش بسیار مهم و موثری در برقراری استبداد صغیر داشته و حتی نامه هایی به محمد علی شاه ارسال کرده و وی را به عواقب استقرار نظام مشروطه و تضعیف قدرت پادشاه هشدار داده و از او خواسته است که برای حفظ و بقای تاج و تخت، بساط مشروطه را برچیند! … شیخ فضل اله همچنین یکی از مشوقین محمد علی شاه جهت صدور فرمان به توپ بستن مجلس شورای ملی است!
پس از به توپ بستن مجلس و برقراری استبداد صغیر، مجاهدینی از گوشه و کنار کشور به قصد برچیدن بساط استبداد به طرف تهران حرکت کردند … از مشهورترین رهبران مجاهدین مشروطه، ستارخان ملقب به سردار ملی و باقرخان ملقب به سالار ملی بودند … پس از ورود مجاهدین به تهران و فتح پایتخت و پناهنده شدن محمد علی شاه به سفارت روسیه، به دستور ستارخان و باقرخان، در ۱۲ رجب سال ۱۳۲۵ هجری قمری (۱۲۸۶ هجری شمسی) عده ای از مجاهدین به خانه شیخ فضل اله رفته و وی را دستگیر کردند … شیخ فضل اله پس از محاکمه، به جرم مخالفت با مشروطه و معاونت در برقراری استبداد، محکوم به اعدام گردید و سرانجام در میدان توپخانه تهران در حضور جمع کثیری از مردم که خوشحالی می کردند و جشن گرفته بودند، تحت نظارت ستارخان و باقرخان (لابد به عنوان ضابط قضایی در آن اوضاع و احوال) به دار آویخته شد … می گویند خود پسر شیخ فضل اله در پای چوبه دار پدرش از خوشحالی رقصیده است!
باری روزی که نوبت کنفرانس من در کلاس فرا رسید، از قبل اتوبان شیخ فضل اله نوری و خیابان ستارخان را روی تخته ترسیم کردم … همه دانشجویان از این که نقشه راه های تهران چه ربطی به انقلاب مشروطه دارد تعجب کرده بودند! … پس از شروع کنفرانس و گفتن حقایقی درباره مشروطه و شیخ فضل اله و ستارخان، به تخته اشاره کردم و گفتم: «حالا شما بگین! … چطور ممکنه یک خیابان به نام قاتل باشه و یک اتوبان به نام مقتول؟! … تازه این اتوبان و آن خیابان همدیگر رو قطع هم می کنن! … کاری نداریم کدوم یکی حق بوده و کدوم یکی ناحق! … ولی تردیدی نیست که اگر یکی از این دو حق بوده، پس باید دیگری رو ناحق بدانیم! … چطور ممکنه که ما هر دوی اینها رو عزیز بشماریم، تا آن جایی که یک خیابان پایتخت رو به اسم این و یک اتوبان پایتخت رو به اسم آن دیگری نامگذاری کنیم؟! … چطور ممکن است هم مرید قاتل بود هم مرید مقتول؟!»
چند نفر از برادران بسیجی که همیشه آماده سیخ کردن رگ گردن بودند، به اعتراض بلند شدند و گفتند: اینها چیه که داری میگی؟! … شیخ فضل اله مخالف مشروطه نبوده!»
گفتم: من اصلا کاری ندارم که مخالف بوده و یا نبوده! … هر چه که بوده درود بر او! … ولی آخر شما ستارخان رو قبول دارین یا نه؟!
گفتند: بله!
گفتم: قبول دارین که ستارخان رهبر مجاهدین بوده یا نه؟!
گفتند: بله!
گفتم: قبول دارین که مجاهدین شیخ فضل اله رو دار زدند یا نه؟!
گفتند: بله!
گفتم: پس چی میگین؟! … کدوم یکیشون حق بوده و کدوم یکیشون ناحق؟!
بسیجی ها کمی به من و کمی به همدیگر نگاه کردند و ناگهان شروع نمودند به شاخ و شانه کشیدن! … بعد تهدید کردند که من نشر اکاذیب میکنم و اذهان دانشجویان را مشوش می نمایم و از این جور مزخرفات! … یکی از آنها آن قدر سرخ شده بود که ترسیدم چشمش از حدقه بپرد بیرون! … انگار که شیخ فضل اله پسرخاله اش بوده و ستارخان شوهر ننه اش!
استاد به میان بحث آمد و گفت: «بفرمایین بنشینین! … کافیه!»
گفتم: «استاد آخه هنوز تموم نشده!»
استاد گفت: «دست شما درد نکنه! … بفرمایین بنشینین!»
آن روز گذشت … چشمتان روز بد نبیند! … از فردا در دانشگاه، هر جا که می رفتم عده ای از برادران مخلص بسیجی به دنبال من می آمدند و چرت و پرت می گفتند! … یک بار هم در سلف سرویس دانشگاه یک عدد گوجه فرنگی و دو عدد خیارشور به طرف سرم پرتاب کردند که اتفاقا یکی از آنها به هدف هم خورد! … پیش خودم گفتم: «عجب غلطی کردم ها! … صد سال قبل یکی زده یکی دیگه رو کشته! … حالا من باید جوابش رو به این بسیجی ها پس بدم!»
اذیت و آزار برادران عزیز بسیجی همچنان ادامه یافت! … تا سرانجام ماجرا به کمیته انضباطی کشید … کمیته انضباطی من را احضار کرد و بابت کنفرانس توضیح خواست … گفتم: «به من چه که مجاهدین شیخ فضل اله رو کشتن؟! … من اون موقع هنوز به دنیا نیامده بودم!»
ولی مگر ول می کردند! … می گفتند: «تو می خواستی اذهان دانشجویان را علیه شیخ فضل اله مسموم کنی!» … می گفتم: «بابا مگه من با شیخ فضل اله پدرکشتگی دارم؟! … این تاریخ مشروطه است!» … می گفتند: «نخیر! … از خودت درآوردی! … شیخ فضل اله خوب بوده! … باید می گفتی شیخ فضل اله خوبه!»
خلاصه پس از سه هفته بیا و برو، آخر با تهدید یک ترم اخراج از دانشگاه، یک تعهدنامه از من گرفتند که دیگر بر خلاف حقیقت چیزی نگویم! … حالا تعریف حقیقت چیست و حقیقت کجاست؟! … فقط اعضای کمیته انضباطی می دانستند!
من تعهدنامه را امضاء کردم … ولی با تاسی از گالیله، همزمان با پای خود بر روی زمین نوشتم: «شیخ فضل اله مخالف مشروطه بود!» … و اکنون پس از گذشت سالها هنوز هم اعتقاد دارم که اگر مجاهدین مشروطه نبودند، شاید تا همین امروز نیز چیزی تحت عنوان قانون در این مملکت وجود نداشت! … و همچنین هنوز با خود فکر می کنم که چطور چنین چیزی ممکن است؟! … «اتوبانی به نام مقتول و خیابانی به نام قاتل!»

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای أتوبانى به نام مقتول و خیابانى به نام قاتل ! بسته هستند

نمونه هایى ازطنز در غزل حافظ

دکتر شفیعی کدکنی عقیده دارد که هرجا حافظ طنزی در کار آورده، یک وجه آن مذهب بوده و علاوه بر آن همیشه یک تناقض، گره اصلی ایجاد طنز است.
مثلا در لطیفه عبید : “قزوینیی را پسر در چاه افتاد. بانگ زد که جانِ بابا، جایی مرو تا من روم و رسن آورم”، گره طنز در تناقض بین خواست پدر و ناتوانی پسر در جایی رفتن است.

۱. به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن میرسد، چه چاره کنم؟
سخن درست بگویم: نمیتوانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم!

علاوه بر طنز مشهود در بهانه جویی زیرکانه حافظ برای توجیه شرابخواری، طنز ظریف دیگری در مصراع اول هست.
توبه جزو مستحبات نیست که نیاز به استخاره داشته باشد. هر گناهکاری وظیفه دارد توبه کند.

۲. پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز

چقدر هول روز رستاخیز برای او جدّیست که میخواهد با مستی آنرا زایل کند!
علاوه بر آن اگر کسی در صحرای محشر ترسان و نگران است، دلیل آن گناهکاری و شرابنوشی اوست و مقابله با این ترس توسط شراب، عذر بدتر از گناه و ترک فاسد به افسد است.

۳. کرده ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم، بی رخ برم آرایی

نخست اینکه توبه نزد معشوق نیست، نزد مفتی و آیت الله است. تازه آن هم “صنم باده فروش” که خود فروشنده شراب است! ضمن اینکه معشوقه پرستی گناهی بزرگتر از شراب نوشیست. لغت “صنم” هم زیرکانه انتخاب شده. چون معنی دیگر آن “بت” است که خود مظهر بی دینیست.
تازه میگوید که در صورت نبودن یارِ بزم آرا حاضر به توبه است، که باز هم عذری بدتر از گناه است.

توصیه میکنم مقالات دکتر شفیعی در مورد طنز حافظ در کتاب” این کیمیای هستی” و همچنین نوشته بهاالدین خرمشاهی در “ذهن و زبان حافظ” که مفصل به این قضیه پرداخته اند را بخوانید.

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌ها برای نمونه هایى ازطنز در غزل حافظ بسته هستند

یلداتان پرنشاط و فرخنده باد

شب یلدا، طولانی‌ترین شب سال ، شب زایش مهربانی است ، اجداد ما این شب را تا به صبح به جشن و پایکوبی می‌پرداختند ، برخوانی الوان از میوه‌هایی چون هندوانه، خربزه، انار، سیب، خرمالو و به می‌نشستند.
این میوها هریک بار معنایی نمادین با خود دارد، هندوانه که قاچ‌های مدور می‌خورد چون خورشید، یادآور گرمای تابستان و فرونشاندن عطش است.
انار صندوقچه دانه‌های مروارید ، سرخ که خود نماد تناسل نسل و زایش است و شب چره‌هایی که با شکستن آن شادی را با خود به همراه می‌آورد و دمی همه را از حرف زدن باز می‌دارد.
پایان فصل خزان و فرارسیدن سرما و دگرگونی رنگ زمین از زردی خزان به سفیدی عشق و محبت را ایرانیان از دیرباز در شبی بلند و مهربان گرامی می‌دارند.
جای جای ایران زمین به عنوان سرزمینی کهن با کوله‌باری مملو از آیین‌های هزاران ساله، ” یلدا ” بلندترین شب سال را به گونه‌ای خاص و برگرفته از آیین‌ها و سنت‌های بومی منطقه به صبح می‌رسانند.
آیین‌های شب یلدا گرچه در گذر ایام دستخوش تغییراتی شده اما همچنان در سنت‌های مناطق مختلف کشور مورد توجه قرار دارد.
هرچند که زندگی ماشینی و گرفتاری‌های روزمره ، موجب ایجاد فاصله میان مردم ایران با سنت‌ها و آیین‌های گذشته شده ، اما هنوز هم جلوه‌ها و نمادهای از سنت‌های ویژه‌ای از ایران باستان در ایامی مانند شب یلدا و نوروز به چشم می‌خورد.
نکته زیبا و بیادماندنی بلندترین شب سال در این است که همه ایرانیان اعم ازفارس،ترک،کرد،لر،بلوچ و عرب،شب یلدا را شب جشن،شادی، دور هم‌نشینی ، مهرورزی،دوستی و صداقت می‌دانند.

یلداتان پر نشاط و فرخنده باد!


منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای یلداتان پرنشاط و فرخنده باد بسته هستند