پیدایش تومان درسیستم پولى ایران


پیدایش واحد تومان در سیستم پول رایج ایران
در زمان های دور واحد پول ایران بر مبنای “دینار” بنا شده بود و دینار، واحد قدیمی پول روم و بعد امپراتوری روم شرقی بود و “دیناریوس” خوانده می شد. یک دیناریوس روم شرقی برابر با یک سکه نقره بود که وزنش در مواقع مختلف فرق می کرد.

این واحد پول بعد از فتح اراضی روم شرقی به دست مسلمانان، از طرف اونها به عنوان نام واحد پول انتخاب شد و تبدیل شد به دیناری که امروزه هم در کشورهای عربی از آن استفاده می شود. به همین ترتیب، سلطنتها و حکومتهای ایرانی هم از دینار استفاده می کردند. اما به تدریج، در نتیجه تورم و بی ارزش شدن پول، احتیاج به واحدهای پولی بزرگتر پیش اومد. این واحدها همه بر مبنای دینار بنا شده بودند.اولین واحد پولی، سکه صد دینار (صنار) بود که توسط سلطان محمود غزنوی ضرب شد و به اسم “محمودی” نامیده می شد.

در همان زمان، شاهان سامانی ماورالنهر، سکه های نقره پنجاه دیناری ضرب کردند که “شاهی” نامیده می شد. در حقیقت، یک شاهی، نصف یک محمودی یا به عبارت دیگر، یک محمودی، دو شاهی بود. تا زمانهایی سکه های نقره مورد استفاده، شاهی و محمودی بودند. واحدهای دیگری مثل “قران” (۱۰۰۰ دینار) و تومان (۱۰۰۰۰ دینار)، فقط واحد محاسبه بودند و عملا” هیچ سکه ای به نام قران یا تومان ضرب نمی شد (کلمه تومان از لفظ مغولی تومان به معنی ده هزار است. نمونه اش را در منصب “تومان باشی” می شود دید: فرمانده ده هزار نفر)

.در دوره صفوی، شاه عباس شروع به ضرب یک سکه کرد به ارزش ۲۰۰ دینار یا دو محمودی. این سکه به “عباسی” معروف شد و بسیار مورد استفاده قرار گرفت. در همین زمان، به علت رابطه پرتغال با ایران، سکه های پرتغالی در ایران رایج شد. این سکه ها “رئال” نام داشتند (که هنوز هم واحد پول بعضی از مستعمرات سابق پرتغال، مثل برزیل است). این واحد پول، بر مبنای وزنش، مطابق ۱۱۷۵ دینار گرفته شد و در ایران به این اندازه خریده می شد.سکه رئال پرتغال در ایران به عنوان ریال رواج پیدا کرد به این ترتیب دولت ایران دست به ضرب سکه های ریال زد که برای مبالغ بالا بکار می رفت.

در اواخر قرن هجدهم میلادی، نادرشاه افشار هم یک نوع سکه به ارزش ۵۰۰ دینار ضرب کرد که به اسم خودش “نادری” خوانده می شد، اما خیلی زود در فرهنگ عام به جای لفظ نادری، استفاده از لفظ “ده شاهی” (شاهی= پنجاه دینار: ۵۰۰ دینار= ده شاهی) رواج پیدا کرد.

در طول سلطنت قاجار، سکه های مورد استفاده در ایران، شاهی، صنار، عباسی، و ده شاهی بودند، و در اواخر دوره قاجار، سکه های هزار دیناری و دوهزار دیناری هم ضرب شدند (یک قرانی و “دوزاری”).

در ابتدای سلطنت پهلوی برای یکدست شدن واحد پول ایران، سکه های ریال بجای ۱۱۷۵ دینار به مبلغ ۱۰۰۰ دینار ( مطابق قران) کاهش داده شدند و واحد پول “ریال” نام گرفت. در همان دوران پهلوی هم بعد از تورمهای اقتصادی مختلف و رواج پول کاغذی، اسکناسهای پنج ریالی و ده ریالی (یک تومانی) چاپ شدند.تومان به عنوان واژه‌ای که امروز کاربردی بیشتر از ریال، واحد پول رسمی دارد، از واژه ترکی به معنای ده‌هزار وارد زبان فارسی شده است. تومان تا پیش از ۱۳۱۰ واحد پولی معادل با ۱۰۰۰۰ دینار بوده است. پیش از آن، ‌حدفاصل سال‌های ۱۷۹۸ تا ۱۸۲۵ میلادی تومان واحدی معادل ۸ ریال بوده‌ که هر ریال خود معادل ۱۲۵۰ دینار می‌بوده است. در این دوران یک قران واحدی برابر ۱۰۰۰ دینار یا یک دهم تومان بود. اما پس از سال‌ ۱۹۳۲ میلادی، ۱۳۱۰ هجری شمسی هر تومان با ۱۰ ریال معادل شد و از آن پس “تومان”، عملا واحد پول غیر رسمی در زندگی روزمره ایرانیان شد.

برگرفته از گزارش

مرکز ارتباطات بین الملل بانک مرکزى

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای پیدایش تومان درسیستم پولى ایران بسته هستند

اقتصادِ مظفرى

در کتاب مظفرنامه چنین حکایت شده که در ایران گوشت از قرار هر کیلو دو ریال بوده ،روزی قصابی های تهران خودسرانه گوشت را یک ریال گران کردند.
مردم چون چنین دیدند عصبانی شدند و به خیابانها ریخته و بر علیه قصاب ها شعار دادند!
این خبر به گوش مظفرشاه رسید و اعضاء دولت برای آرام کردن مردم از او کمک خواستند! سلطان صاحب قران فکری کرد و گفت: بروید و به قصاب ها بگویید گوشت را دو ریال گران تر از آنچه خود گران کرده اند به مردم بفروشند! یعنی هر کیلو گوشت شد از قراری پنج ریال!
مردم چون دیدند قیمت گوشت بالاتر رفته این بار به خیابانها ریخته و این بار مغازه ها را به آتش کشیدند
هیئت دولت نزد قبله عالم رفتند و به عرض همایونی رساندند که تدبیر شاه شاهان کارساز نشد و مردم این کردند و آن نمودند! این دفعه مظفرالدین شاه گفت: حالا بروید و یک ریال گوشت را ارزانتر کنید! یعنی هر کیلو گوشت شد چهار ریال! و مردم هم پس از آن چون دیدند گوشت یک ریال ارزانتر شده برای سلامتی شاه دست به دعا شدند و در خیابان ها نماز شکرانه خواندند!

به این اقتصاد مظفری گفته میشود.

                 فرستنده :  حسین مستعلی

 

 

 

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای اقتصادِ مظفرى بسته هستند

مردى که بفکر جاودان کردن گلها بود

به مناسبت ۱۱ آبان سالروز درگذشت خالق برنامه گلها، مردی که به فکر جاویدان کردن گلها بود.

۲۴ سال مردم به عشق شنیدن برنامه گلها، پیچ رادیو را باز میکردند. یک روز صدای بنان، خوانساری و تاج، یکروز صدای ایرج، گاهی هم گلپا و شجریان. گلهای‌ جاویدان صدای آشنای دهه های ۳۰ تا ۵۰ بود. برنامه‌ ای که همراه مردم زمانه‌ اش، انقلابی در رادیو ایران بوجود آورد.

گلهای جاویدان یادگار مرد حقوقدانی است که روزی تصمیم گرفت، به خاطر موسیقی همه‌ چیز را رها کند، حتی ریاست وزارت دادگستری و فقط به فکر جاویدان کردن گلهایش بود که در این امر موفق هم شد. گلهای جاویدان سبب تحول در موسیقی ایران شد و حتی به ادبیات کلاسیک فارسی هم جان تازه‌ ای بخشید.

داوود پیرنیا‌، خالق گلها سال ۱۲۹۷ در تهران‌ زاده شد. تحصیلات ابتدایی را طبق آداب آن زمان در منزل فرا گرفت ‌و برای ادامه‌ تحصیلات و فراگیری علوم روز به مدرسه‌ سن‌ لویی که زیر نظر استادان فرانسوی اداره میشد، رفت. بعد از طی تحصیلات متوسطه بنا به تمایل پدرش مشیرالدوله برای فراگیری تحصیلات تکمیلی به سوئیس رفت و بعد از تحصیل در رشته‌ حقوق به ایران بازگشت و به خدمت وزارت عدلیه در آمد، او در واقع موسس کانون وکلا در ایران بود.

در وزارت دادگستری تا رتبه‌ یازده قضایی مدارج را طی کرد و بعد به وزارت دارایی منتقل شد و در آنجا اقدام به تاسیس اداره‌ آمار کرد. او حین فراگیری تحصیلات تکمیلی باموسیقی کلاسیک آشنایی کامل پیدا کرد و نواختن پیانو را بخوبی فرا گرفت و در عین حال ادبیات و موسیقی ایران را هم از خاطر نبرد.

وی همواره در فکر احیای موسیقی اصیل ایرانی و فرهنگ و ادبیات ایران بود و همین تفکر باعث شد به فکر ایجاد برنامه‌ های گلهای جاویدان و کمی بعد گلهای رنگارنگ و دیگر برنامه‌ هایی از ایندست بیفتد و همواره در اینراه با استادانی مانند: کلنل وزیری‌، صبا، خالقی،‌ محجوبی‌، حسین یاحقی‌، عبادی‌، خالدی‌، تجویدی‌‌ و معروفی تبادل نظر و همفکری داشت.

این علاقه‌ شدید به موسیقی باعث شد که او مشاغل دولتی را کنار گذارد و با جدیت‌، هدف والایش را دنبال کند و برنامه‌ های ارزنده‌ای را که امروز گنجینه‌ای گرانبها محسوب میشود، از خود باقی گذارد. او موسیقی اصیل، ادبیات و فرهنگ غنی ایران را نه‌ تنها به مردم ما، بلکه به سایر ملل نیز معرفی کرد و به این موضوع مهم که تا قبل از ایجاد برنامه‌ های گلها به آن بی‌ توجهی میشد، پرداخت.

خیلی‌ها میگویند،‌ پیرنیا یکی از خدمت‌گزاران بزرگ موسیقی و ادب ایران در دوره‌ معاصر است و ارزش والای خدماتش از آن جهت است که او مبتکر روشی بود که قبل از او کسی به آن توجهی نداشت. این روش همان تلفیق شعر و موسیقی و کمک گرفتن از یکی برای تفهیم و تاثیر ارزش دیگری بود.

کسی نمی دانست که پیرنیا چگونه به رادیو راه یافت‌، فقط بعضی شبها مردم برنامه‌ ای از رادیو می شنیدند که گلهای جاویدان نام داشت و همراه با موسیقی که مثنوی همایون بود، آغاز می‌شد و همین طور اشعاری روی یک ساز به وسیله‌ گوینده‌ ای خوش‌صدا خوانده میشد و یک خواننده هم اشعار دیگری را به آواز می‌ خواند. در بعضی برنامه‌ ها‌، شرح احوال شاعر و اظهار نظر درباره‌ اشعار و افکار او نیز مطرح می‌شد، سپس برنامه با جمله‌: این هم گلی بود جاویدان از گلزار بی‌ همتای ادب ایران، همیشه شاد و همیشه خوش باشید، پایان می‌ یافت.

پخش گلها از سال ۳۵ آغاز شد و به‌ تدریج این ایده به ذهن پیرنیا راه یافت که موسیقی ضربی ایران هم باید در برنامه‌ گلها جایی داشته باشد‌، به ویژه ترانه‌ها و تصنیف‌هایی که در رادیو ساخته و پخش میشد، غالباً تحت‌تاثیر و نفوذ موسیقی بیگانه و فاقد اصالت کافی بود. از طرفی تشکیل ارکستری از هنرمندان صاحب‌نام که بتوانند نظر او را اجرا کنند، به تامین بودجه‌ نیاز داشت که از توان اداره کل انتشارات و رادیوی آن زمان خارج بود.

او با تلاش بسیار زیاد موفق شد، نظر مقامات سازمان برنامه و بودجه را به این کار جلب و اعتباری برای آن اخذ کند و به این ترتیب ارکستر گلها تشکیل شد و برنامه‌ گلهای رنگارنگ حاصل این تلاش بود. گلهای رنگارنگ با موسیقی‌ضربی آهنگ بی‌‌کلام آغاز میشد، سپس گوینده بر روی آهنگ چند شعر می خواند، در پایان هم آهنگ با کلام به وسیله‌ خواننده همراه با ارکستر اجرا میشد.

در این زمانها ارکستر گلها بزرگتر شد و از حالت تک‌ صدایی بیرون آمد. جواد معروفی آهنگ ها را به‌ تدریج و تا حدی که گوش شنونده‌ ایرانی آمادگی داشت به صورت چند صدایی می‌نوشت و قطعات به رهبری روح‌ الله خالقی اجرا می شد‌.
برگ سبز، شاخه‌گل و گلهای‌صحرایی برنامه‌‌های دیگری بودند که به بخش‌ گلها تنوع و جاذبه بخشیدند.

برگ سبز برنامه‌ای با اشعاری عرفانی بود که در شبهای جمعه اجرا میشد. در آغاز برنامه گوینده این دو بیت را می‌خواند:

چشم بگشا که جلوه دلدار به تجلی است از در و دیوار
این تماشا چون بنگری گویی لَیسَ فِی‌ الدّار‌ غَیرهُ دَیار

پیرنیا که از ارادتمندان حضرت علی بود، در پایان برنامه این جمله را منظور کرده بود: اینهم برگ سبزی بود تحفه درویش‌، علی نگهدارتان.

شاخه گل برنامه‌ای ۱۵ دقیقه‌ ای بود که به معرفی کوتاه یک شاعر، ذکر چند بیت از اشعار او و اجرای یکی از ترانه‌ های گلهای رنگارنگ میپرداخت. گلهای‌ صحرایی هم برنامه‌‌ای ویژه‌ معرفی آهنگهای محلی ایران بود.

این سوال همواره مطرح بود که در برنامه‌ های گلها چه رمز و رازی است که تا این حد در اعماق قلب و روح مردم نفوذ می‌ کند، در حالی که از همان هنرمندان، شاعران و ترانه‌ سرایان‌، برنامه‌های دیگری نیز در رادیو ساخته شد، اما نه تاثیر برنامه‌ گلها را داشت و نه به آن حد مورد استقبال شنوندگان و تمام طبقات مردم بود.

علت واقعی این امر در حقیقت شناخت کامل و دقیقی بود که پیرنیا از شعر و ادب و موسیقی ایران داشت و دیگر دقت و وسواسی بود که در انتخاب قطعات موسیقی و اشعار به خرج میداد. بدفعات یک قطعه‌ موسیقی را میشنید و قسمت‌ هایی از آن را انتخاب و قسمت‌ هایی را حذف میکرد، سپس برای شعری که روی آن قطعه باید قرائت شود، دیوانهای اشعار و تذکره‌ های متعدد را مطالعه میکرد.

در سالهای آخر، رهی معیری را به کمک گرفت و برای کسانی که به دیدنش می‌ آمدند هم قطعات را پخش میکرد تا تاثیر آنرا روی آنان بخصوص افراد صاحب‌ نظر امتحان کند. گاهی یک برنامه را بیش از ۳۰ بار میشنید بهمین دلایل کار کردن با او مشکل بود و فقط افراد پرحوصله می‌ توانستند، خواسته‌ های او را به مرحله‌ اجرا و عمل درآورند.

وقتی سکته‌ قلبی به سراغش آمد و خانه‌ نشین شد، خیلی‌ها تلاش کردند که راه او را ادامه دهند‌ اما گلهای آنان هرگز رنگ و بوی گلهای پیرنیا را نداشت و هرگز جای برنامه‌ هایی که او میساخت، را نگرفت. پیرنیا در ۱۱ آبان ۱۳۵۰ در ۷۱ سالگی در تهران درگذشت و گلهای رنگارنگ ۴۰۷ آخرین برنامه‌ ای بود که زیر نظر او ضبط شد. روحش شاد و نامش مانند یادگارش گلها، جاویدان باد.

با سپاس از بردیا وفا

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای مردى که بفکر جاودان کردن گلها بود بسته هستند

هفتم آبانماه روز کوروش بزرگ

سخنان پژوهشگران درباره کوروش

 

آلبر شاندور
( نویسنده فرانسوی کتاب کوروش ) :

این فاتح صلح جو که برای کسب افتخارات خود مرتکب شقاوتی نشد و برای مرعوب کردن نسل های آینده قتل عامی روا نداشت، این پارسی بزرگ که با اشتیاق تمام در جست و جوی دوستی و محبت اقوام بود و خود را به جای فرمانروا ، خدمت گزار آنها جلوه میداد

کورش بزرگ، پدر نامی ِ ایران زمین و بنیان گذار فرهنگ ِ دوستی و بخشایش در میان فرمانروایان (از جمله افتخارات ملت نجیب ایران) است، کسی که بر خلاف بسیاری از پادشاهان عمل کرد

⚘آیسخولوس (نمایشنامه نویس مشهور یونانی):

کوروش جوان‌بخت که کامیاب‌ترین آدمیان بود و آرامش و آبادانی بر مردم وفادار ارزانی داشت… ایزدان بر او خشم نگرفتند که بخشنده بـود و بخشایشگر…

(آیسخولوس. مجموعه آثار، ترجمه عبداله کوثری، تهران: نشر نی، ۱۳۹۰، ص ۴۰۹)

⚘گزنفون (مورخ و اندیشمند یونانی):

مهر کورش آن چنان ژرف در دل مردمان نشسته بود، که هر تیره از مردمان می‌پنداشت که اگر نیکوترین و پربهاترین کالاها، گیاهان، جانوران و یا هنرهای مردمان سرزمین خویش را از بهر وی گسیل ندارد، لغزشی گران کرده است…

(گزنفون. زندگی کوروش (تربیت کوروش). ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه. ۱۳۸۹. ص ۳۵۲. دفتر ۸، بخش ۶، بند ۲۳)

⚘کوروش در نزد یهودیان یکتاپرست:

بر اساس کتاب اشعیا، خداوند درباره کوروش می‌گوید:

… و دربـاره کورش می‌گوید که او شبان من است و تمامی مسرّت مرا به اتمام خواهد رسانید …

(کتاب اشعیا نبی، باب ۴۴، بند ۲۸)

⚘پرفسور آرتور کریستن‌سن
(ایران‌شناس برجسته دانمارکی):

کورش سرمشق جوانمردی و بزرگ منشی و بلند همتی بود…

(کریستن‌سن، آرتور. ایران در زمان سـاسانیان. ترجمه رشید یاسمی. تهران: راستی نو. ۱۳۸۸. ص ۵۲۷)

⚘ر‌ومن گیرشمن (باستان‌شناس فرانسوی):

ما هرگز نمی‌بینیم که کوروش، مانند رومـیان، ملت رقیب خود را با خویش متحد کند و نخست با او مانند ملتی هم شأن رفتار نماید و سپس، در زمان ضعف وی، او را تابع و مطیع کند و بدو ظلم و ستم روا دارد…. [کوروش] همواره نسبت به دشمن مغلوب بلندنظر بود، و بدو دست دوستی دراز می کرد…

(گیرشمن، ر‌ومن. تـاریخ ایـران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین. تهران: سپهر ادب. ۱۳۸۸. ص ١۳۷-١۳۸)

⚘حسینقلی میرزا سالور عمـادالسلطنه
(از دیوانسالاران دوره قاجار):

سیروس کبیر (کوروش بزرگ) دارای صفات حسنه و رشادت بود.

(برگرفته از: بازگشت ده هزار یونانی. ترجمه حسینقلی سالور. به کوشش مسعود سالور. تهران: اساطیر. صص ۲۷۷ و ۲۷۸)

⚘مشیرالدوله حسن پیرنیا
(پژوهشگر و سیاستمدار ایرانی):

این شاه عالیقدر [کوروش بزرگ] یک نوع انقلاب اخلاقی را در عالم قدیم باعث شده و طرز نوینی از حیث سلوک با ممالک تابعه و ملل مغلوبه در عالم قدیم داخل کرده…

(پیرنیا، حسن. تاریخ ایـران بـاستان. جلد ۱. تهران: سپهرادب. ۱۳۸۸.ص ۸۵)

⚘دکتر عبدالحسین زرین کوب (پژوهشگر بزرگ ایرانی):

… آنچه درباره کوروش برای محقق جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوق‌العاده در وجود وی با چنان انسانیت و مروتی درآمیخته بود که در تاریخ سلسه‌های پادشاهان شرقی پدیده‌ای به کلی تازه به شمار می‌آمد…

(زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایـران (ایران قبل از اسلام). تهران: امیرکبیر. ١۳۷۳. صص ١۳۰– ١۳١)

⚘دکتر شاهرخ رزمجو
(پژوهشگر موزه بریتانیا و استاد دانشگاه تهران):

تاکنون آثار بسیاری از جهان باستان به دست ما رسیده‌اند و هرکدام داستانی برای بازگو کردن دارند. اما تنها چند اثر از قدرت و اهمیت استوانه‌ی کورش بزرگ در جهان برخوردار هستند.

(رزمجو، شاهرخ. استوانه کورش بزرگ. تهران: فرزان روز. ١۳۸۹. ص ۹۰)

⚘دکتر شاهرخ رزمجو

به کارگیری «بزرگ» برای کوروش، موضوع جدیدی نیست و اروپایی‌ها از قرن‌ها قبل، «کوروش بزرگ» را به کار می‌بردند. … اما هرچه جلوتر می‌آییم بعد از تبلیغاتی که کلاسیسیت‌های قرن نوزدهم انجام دادند، چهره خوبی که پادشاهان ایران در ذهنیت اروپایی‌ها داشتند، به مرور تضعیف و تخریب می‌شود.

(برگرفته از سخنرانی دکتر شاهرخ رزمجو در سومین همایش یادبود استوانه کورش، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. ۷ آبـان ۱۳۹۲)

⚘دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی:

زمانی که بخش های زیادی از اروپا در توحش به سر می بردند ما کوروش داشته ایم و منشور حقوق بشر. این منشور زنده است

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای هفتم آبانماه روز کوروش بزرگ بسته هستند

حیف شد کرواتم را باز کردند !

روزی در سر کلاس استاد دکتر بنی احمد
دانشجوئی پرسید
استاد شما چرا همیشه کراوات میزنید
استاد گفت از روزیکه در فرانسه دانشگاه رفتم کروات زدم
آنروزها در ایران به کراوات میگفتند افسار

اما میدانید کراوات چه تغیری در زندگی من داد ؟
کسی که کراوات میزند باید یغه پیراهنش تمیز باشد پس باید پیراهن او تمیز باشد
کسی که کراوات میزند و پیراهنش تمیز است باید کت و شلوارش تمیز باشد
کسی که کراوات میزند و پیراهن و کت و شلوارش تمیز است باید کفش او واکس زده باشد
کسی که کراوات میزند و لباس تمیز میپوشد و کفش او واکس زده است در خیابان درست راه میرود زیرا اگر لباس اوکثیف باشد کراوات به گردن او گریه میکند ……..

چقدر سخت بود اما از فردا همه در دانشگاه کراوات زدیم راست گفت درست راه میرفتیم به یکدیگر احترام میگذاشتیم با کسی که کراوات نمیزد دختر ها نگاهش هم نمیکردند در نهار خوری تنها می نشست کم کم همه کراوات زدند عکس کارت دانشجوئی ما دیگر با کراوات بود من یاد ندارم بدون کراوات جائی رفته باشم در اداره در مهمانی در سخنرانی و کم کم در زندگی تا اینکه انقلاب شد در دانشگاه کراواتی ها را اخراج کردند در ادارات کراواتی ها را راه ندادند در خیابان کراواتی ها را میگرفتند کم کم ترسیدم کراوات بزنم اول کت و شلوارم عوض شد بعد بدون اتو شد بعد پیراهنم کثیف شد بعد کم کم من ماندم با یک عرق گیر ویک زیر پیراهنی با یک جفت دمپائی پلاستیکی با یک عدد پیژاما و یا یک شلوار کردی دیگر از وسط خیابان رد میشوم فحشم میدهند مهم نیست من هم فحش میدهم کنار خیابان دل و جیگر و یا سیراب شیردون میخورم آشغال توی خیابان میریزم نه دیگر کسی بمن سلام میکند نه من به کسی احترام میگذارم اتوبوس بی نوبت سوار میشوم نان را بی نوبت از نانوائی میگیرم چقدر تازگی ها حرف زشت میزنم براستی خودم هم نمیدانم اونهمه احترام و ادب بخاطر کراوات من بود یا در جامعه ای زندگی میکردم‌ که همه یاد گرفته بودیم برای پیشرفت در هر جامعه ای ابتدا باید کروات زد.

حیف شد کراواتم را باز کردند

                فرستنده : قاسم جلیلى

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای حیف شد کرواتم را باز کردند ! بسته هستند