چادر سیاهِ بانوان ایرانى از کجا آمده !

نگاره تزیینی است

در دین زرتشت رنگ سیاه نماد اهریمن و شیطان است و زرتشتیان به حدی از سیاهی و تاریکی بیزار هستند که حتی در مراسم عزا و سوگواری نیز لباس سپید بر تن میکنند. در جشن دینی (سده) هم لباس زنان و مردان یک دست سپید است. در دین زرشتی، بدی(شر) در مقابل خوبی (خیر) قرار می گیرد.
نماد بدی سیاهی و تاریکی است و نماد خوبی سپیدی و روشنایی است و اینکه زرتشتیان به سمت نور و روشنایی نماز می خوانند.
حتی آتش هم چون نمادی از نور و دشمن سیاهی و تاریکی است در دین زرتشت، مقدس است.
همچنین در دین اسلام، هیچ جای قرآن سفارش به پوشیدن چادر سیاه و کلا پوشش سیاه نشده است بلکه برعکس پوشش سیاه همواره مکروه و نفی شده است.

?حتی در هنگام حج، لباس احرام سپید است و پوشیدن لباس سیاه هنگام زیارت خانه ی خدا مکروه می باشد.
حتی در هنگام مرگ هم از کفن سیاه و تاریک استفاده نمی کنند!

?چادر سیاه هیچ ارتباطی با دین ندارد.
پس چادر سیاه از کجا آمده است؟

?حتما از دوران سیاه اعراب و رسم زنده به گور کردن دختران در بعضی قبایل عرب خبر دارید و حتما بارها از خودتان پرسیده اید که چطور نسل این اعراب منقرض نشد در حالی که دخترانشان را زنده بگور می کردند !؟

?جواب این پرسش روشن است، چون همه ی دختران این قبایل زنده بگور نمی شدند و تعدادی زنده می ماندند

?اما اعراب عربستان با آن همه تعصب کور چگونه ننگ داشتن دختر را تحمل می کردند؟

?تنها راه برای پوشاندن این ننگ و شرم، پنهان کردن دختران در سیاهی و تاریکی بود.
و چادر مشکی وسیله ای بود که سیاهی و تاریکی گور را برای دخترانی که زنده مانده بودند تداعی می کرد.

?زنان عرب باید در گرمای طاقت فرسای عربستان، غرق در تاریکی چادر سیاه از دیده ها پنهان می شدند تا اعراب ننگ داشتن دختر را در این پوشش های تاریک مخفی کنند.

?این در حالی بود که لباس باستانی زنان ایرانی، باوقار و در عین حال پر از رنگ و زیبایی بود. حتی چادر ایرانیان (شونل ) بسیار پرنقش و رنگین بود و هیچگاه بسته نبود و اغلب یا روی شانه یا پشت سرشان آویزان می کردند، زیرا چادر ایرانی جهت زیبایی استفاده میشد نه برای پوشاندن مو و اندام زن و پنهان کردنش.

? برخلاف زنان عرب که مجبور به پوشیدن لباس های سیاه و تاریک بودند تا دیده نشوند، لباس زنان ایران باستان، جشنواره ای از رنگ و زندگی بود. هنوز میتوان زیبایی و رنگهای متنوع این لباس ها را در پوشش محلی زنان مناطق مختلف ایران مشاهده کرد، بخصوص لباس سنتی زنان عشایر ایرانی.

?کسی در ایران باستان از داشتن دختر ننگ نداشت تا مجبور شود او را در گور تاریک زنده دفن کند یا او را در چادر سیاه ، زنده محو کند.
تهاجم فرهنگی یعنی زنان ایرانی، چادر سیاه که پوشش سنتی زنان عرب و نشانه ی شرم از زن بودن است را بپوشند و عده ای نیز با فلسفه بافی و شعارسازی این جهالت موروثی اعراب را به غیرت و حیاء و عفت بچسپانند, تا هر کس ایرانی و انسانی اندیشید، بی غیرت و بی حیاء خطاب شود!

?چادر سیاه همان نماد تحجر اعراب است
چادر سیاه تاج بندگی از دوران سیاه اعراب است
چادر سیاه نماد و تجسم زنده بگور کردن دختران عرب است

?به خاطر نادانی و جهالت مان و به اسم دین و خدا، رنگ را بر زندگی مادران و همسران مان حرام نکنیم
ایرانی باشیم, نه فقط در گفتار
بلکه در کردار.

دکتر عبدالحسین زرین کوب

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای چادر سیاهِ بانوان ایرانى از کجا آمده ! بسته هستند

سروده زیباى عارف قزوینى در ستودن زردشت

به ‌نام آن‌ که در شانش کتاب است
چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت

مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی
شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی

دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت
پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت

بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی
رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی

ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش
چو عـارف جان کند قربـان نامــش

شـفق چون سر زند هر بامـدادش
پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش

چومن‌ گر‌دوست‌داری‌کشور‌خویش
ستایــش بایــدت پیـغمبر خویــش

بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی
رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی

به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی
همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی

به‌چشم عقل، آن‌دین‌را فروغ‌است
که خود بنیـان کن دیـو دورغ است

چون دین کردارش و گـفتـار و پندار
نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار

در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است
درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت

هر آن دل کـه نباشـد شعـلـه‌افروز
به حال ملک و ملت نیست دلـسوز

در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی
گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی

دراین‌کشورچو‌شد‌این‌شعله‌خاموش
فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش

تو را این آتش اسباب نجــات است
در این آتش، نهان آب حیـات است

چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت
که باید ســـوختن را از مـن آموخت

اگرچه ازمن به‌جز‌خاکستری‌نیست
برای گــرمی یک قرن کافی اسـت

چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر
توانی‌‌‌‌‌‌‌‌جست از‌آن‌خاکستـر، اکسیر

بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم
کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبـ‌‌ـــــارم

به خون دل نیم زین زیسـت، شادم
که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم

در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه
بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه

کنونت نیـست چون گوش شـنفتن
مـرا هـــم گفتـــه‌هـا بـایـد نـهفــتن

بسی اســـرار در دل مانده مسـتور
کـــه بـی تـردید بـایســتی بـرم گور

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای سروده زیباى عارف قزوینى در ستودن زردشت بسته هستند

تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم

تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم

یگ نقاشی از یک انقلابی فرانسوی با نام ژاک لویی داوید وجود دارد که به خوبی نمایان کننده تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم می باشد . این اثر در سال ۱۷۸۹ با نام ”تبرداران برای بروتوس جسد پسرانش را می‌آورند“ نقاشی شده است . لوسیوس بروتوس رهبر نبرد بر ضد سلطنت ، پسرانش را به دلیل مبارزه در کناره پادشاه تارکوین محکوم به مرگ می کند . این آغاز جمهوری باستانی روم می باشد . بروتوس با این کار نشان می دهد که خانواده اش در برابر جمهوری برای او ارزشی نداشته و وفاداری او تنها به فاشیس و جمهوری روم (دولت) می باشد . در مقابل ژرمن ها دارای سنت اولویت قرار دادن نژاد، خون و خویشاوند می باشند .
یک آلمانی ترجیح می دهد به تبعید رود تا اینکه به دلیل تفاوت دیدگاه سیاسی با پسرانش آن ها را به خاطر دولت بکشد . ژرمن ها به دلیل حق طبیعی حفاظت از خون ، نژاد و خانواده شناخته شده می باشد . فاشیس (تبرپوش) اشاره به پیچیده شدن تکه های چوب همراه با یک تبر دارد و بر این دلالت دارد که مردم به دولت گره خورده اند و تبر نشان دهنده قدرت این پیوستگی می باشد . به صورت خلاصه تر می توان گفت این پیوستگی ، دولت بسیار قدرتمندی ایجاد می کند .
این تفکر سیاسی از فاشیسم توسط بنیتو موسولینی پیش از جنگ جهانی دوم در ایتالیا ایجاد شده بود . موسولینی تحت تاثیر بسیاری از جمهوری روم باستان بوده است و جنبش فاشیستی را براساس آن در سال ۱۹۱۹ پایه گذاری کرد و نام ”Fasci Di Combat“ به معنای ”دسته های مبارز“ بر آن نهاد . در آن زمان سوسیالیست ها خواهان ایجاد اتحادیه قدرتمندی بودند و ایده دسته ها نیز در بین آن ها محبوبیت داشت . موسولینی نیز خود در ابتدا یک چپ گرای سوسیالیست بوده و تفکرات ضد ملی گرایی داشت ولی رسیدن به فاشیسم موجب به تغییر اساسی در تفکرات او شده و تبدیل به یک ضد کمونیست ملی گرا می شود .
در جمهوری روم قانون بر نژاد مقدم بوده است و این امر مشخصه فاشیسم می باشد . واژه پادشاه برگرفته شده از واژه خویشاوند است . در ناسیونال سوسیالیسم همانند سلطنت سنتی انسجام ملی نژادی بسیار مهم می باشد ، در دموکراسی فردیت در اولویت قرار دارد و زمانی که دولت در اولویت قرار می گیرد شما به فاشیسم خواهید رسید .
یکی از ویژگی های فاشیسم تعلق دادن حق شهروندی به اتباع خارجی می باشد که با دولت همکاری دارند و یا حامی آن هستند . در روم باستان نبردهای بزرگی برای مبارزه با این رویه انجام شد ولی در آخر اتباخ خارجی و بیگانگان اجازه دریافت حق شهروندی را دریافت کردند تا رومی محسوب گردند . در این رابطه می توان دولت های فاشیستی اسپانیا (با حکومت فرانکو) و ایتالیا را مثال زد که برپایه خون و پیوند ملی نژادی به وجود نیامده بودند بلکه حتی شاهد این هستیم که فرانکو از بیگانگان مراکشی برای تجاوز به زنان سفیدپوست در شهرهایی که برچسب کمونیستی خورده بودند استفاده کرد .
از آنجایی که در جمهوری روم اتباع خارجی نیز اجازه دریافت شهروندی را داشتند شاهد پیوند ضعیف نژادی تاکنون هستیم . البته احساس میهن پرستی و وفدارای دودمانی وجود داشته است ولی مفهوم نژاد در ایتالیا بسیار ضعیف گردیده و تنها به عنوان نوستالژی افتخار آمیز از نخستین دوره های روم باستان باقی مانده است . در این سیستم مشاهده می کنیم احساس میهن پرستی تنها به دولت وفادار است و به همین دلیل است که می بینیم فاشیسم در ایتالیا و دیگر ملت های جنوب اروپا که نژاد در آن به عنوان عامل تجزیه شناخته می شود تناسب دارد . هرچند با ایجاد سیاست های حمایت از نژاد در طول نسل ها این رویه نیز تغییر خواهد کرد .
برنامه ناسیونال سوسیالیسم تنها توسط هیتلر ایجاد شده و کارایی خودش را اثبات کرده است ، پیش از اینکه هیتلر از وجود موسولینی آگاهی یابد وقایع در حال اتفاق در ایتالیا را بررسی کرده و آن ها را مهم می دانست . راه پیمایی موسولینی درسال ۱۹۲۲ در روم باعت تحت تاثیر قرار گرفتن هیتلر شد . در مقابل هیتلر نیز منبع الهام بخش برای موسولینی بود و همین الهم بخشی باعث شد تا موسولینی مشخصه وفاداری نژادی را درون فاشیسم ایتالیا بکند . در ابتدا این دو رهبر رفتار خصمانه ای با یکدیگر در پیش گرفتند تا آنجایی که موسولینی در سخنرانی های عمومی خود هیتلر را به عنوان یک ”بربر“ و ”****(به دلیل نامناسب بودن قرار داده نشده است)“ معرفی می کرد ولی در نهایت به یکدیگر نزدیک شده و تبدیل به دوستان صمیمی می گردند تا آنجایی که هیتلر یک ماموریت را در برای نجات موسولینی در زمانی که او به زندان فرستاده شده بود سازماندهی می کند .

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای تفاوت بین ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم بسته هستند

تعریف سفسطه به زبان ساده !

شاگردان از استادشان پرسیدند: سفسطه چیست؟

استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟

هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند:
خوب مسلما کثیفه!

استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟
حالا پسرها… می گویند: تمیزه!

استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟

یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه!

استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟

بچه ها با سر درگمی جواب دادند: هر دو!

استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!

شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.

استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی سفسطه! خاصیت سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنید .

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای تعریف سفسطه به زبان ساده ! بسته هستند

گوشه اى از فرهنگ باستانى ایرانیان

هرودوت تاریخ نگار یونانی که در قرن  پنجم پیش از میلاد می زیسته و با چند تن از پادشاهان هخامنشی معاصر بوده است می نویسد که ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی تنها سه چیز می آموختند:

سواری و تیر اندازی و راستگویی.

همین مورخ می گوید ایرانیان دروغگویی را بدترین عیب ها می دانند و حتی از قرض خواستن خوداری می کنند، زیرا مقروض ممکن است مجبور به دروغ گفتن شود.

باز به گفته همین مورخ ایرانیان از آب دهان افکندن و قضای حاجت در معابر و در حضور دیگران خودداری می کردند و حتی در آب روان دست و رو نمی شستند و آب را به کثافت نمی آلودند.

ایرانیان از قدیم جوانان را از کودکی به ورزش و دویدن و تحمل سرما و گرما و به کار بردن اسلحه ی گونان و سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات ایشان رشادت و مردانگی و شجاعت بود.

گزنفون می نویسد که :

ایرانیان اطفال را در دادگاه حاضر می کردند تا دادرسی را به چشم ببینند و به اصول عدالت و دادگستری آشنا شوند، همچنین خاصیت گیاه ها را به جوانان می آموختند تا از آنچه مفید است استفاده کنند و از آنچه زیان آور است بپرهیزند.

از دیگر صفات پسندیده ی ایرانیان نیز این بود که همسایگان خود رامحترم می داشتند. به کسانی که در راه حفظ مملکت خدماتی کرده بودند پاداش بزرگ می دادند. از گرفتن رشوه و دزدی و تصرف مال غیر خودداری می کردند. از شکم پرستی و پرخوارگی پرهیز داشتند. هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند. شکار را از جهت اینکه ورزش بود دوست می داشتند و در نگهدارى درختان مى کو شیدند .

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای گوشه اى از فرهنگ باستانى ایرانیان بسته هستند