-
نوشتههای تازه
پیوندها
آمار
بایگانی
- تیر ۱۴۰۱ (۱)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۳)
- فروردین ۱۴۰۱ (۳)
- اسفند ۱۴۰۰ (۱)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۲)
- آذر ۱۴۰۰ (۱)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱)
- مرداد ۱۴۰۰ (۵)
- تیر ۱۴۰۰ (۲)
- خرداد ۱۴۰۰ (۲)
- اردیبهشت ۱۴۰۰ (۳)
چرا کشور هاى اسکاندیناوى با دیگر کشورها فرق دارند
منتشرشده در خواندنیها
برچسبشده كشور هاى اسكانديناوى
دیدگاهها برای چرا کشور هاى اسکاندیناوى با دیگر کشورها فرق دارند بسته هستند
داستانِ عمو نوروز
یکی بود، یکی نبود. در روزگارهای خیلی پیش، مردی بود به نام عمو نوروز. عمو نوروز سالی یک مرتبه، روز اول بهار از سرِ کوه پایین می آمد. عمو نوروز کلاهش نمدی بود، زلف و ریشش را حنا می بست، قدک آبی داشت. گیوه ای تخت نازک و شلواری حریر به پا داشت. عصا زنان به سمتِ دروازه ی شهر می آمد. بیرون دروازه باغچه ای بود، پر از دار و درخت. از هر میوه ای که بخواهی درختی داشت. وقت آمدن عمو نوروز درخت ها پر از شکوفه بودند، و دور تا دور باغچه هم هفت جور گل، گل های رنگ به رنگ سبز می شد. گل سرخ، گل نرگس، گل بنفشه، گل همیشه بهار، گل زنبق، گل لاله و گل نیلوفر.
صاحب باغچه پیرزنی بود، که عاشق عمو نوروز بود. پیرزن روز اول بهار، صبح زود بیدار می شد، رختخوابش را جمع می کرد و اتاق و حیاط را جارو می زد و زیباترین فرش خانه اش را می آورد و توی ایوان پهن می کرد.
در یک سینی هفت سین می چید. سیر، سرکه، سماق، سنجد، سیب، سبزی و سمنو. در سینی دیگر هفت جور میوه ی خشک با نقل و نبات می گذاشت و یک شمع هم توی شمعدان، دم سینی می گذاشت.
ننه پیرزن، نیم تنه ی ترمه، تنبان قرمز و شلیته ای زیبا به تن می کرد. عود و عنبر و مشک به سر و صورت و گیس هایش می زد و منقلِ آتش را هم درست و آماده می کرد و یک کیسه ی کوچولوی اسفند هم پهلوش می گذاشت. کوزه و قلیان را هم آب گیری می کرد، اما روی سر قلیان، آتش نمی گذاشت و چشم به راهِ عمو نوروز می نشست. همین جور که نشسته بود، پلکِ چشم هایش سنگین می شد و یواش یواش، خواب او را با خودش می برد.
عمو نوروز قدم زنان از راه می رسید و می دید که ننه پیرزن مثلِ همیشه خوابیده است. با خودش می گفت: «بنده ی خدا چه تدارکی دیده، چقدر زحمت کشیده، لابد از خستگی خوابش برده.»
و دلش نمی آمد که ننه پیرزن را از خواب بیدار کند. می آمد کنار ننه پیرزن می نشست، گل همیشه بهاری از باغچه می کند و روی سینه ی ننه پیرزن می گذاشت، از منقل هم آتشی روی سر قلیان می گذاشت و چند پُک به قلیان می زد. نارنجی را از میان دو پاره می کرد، یک پاره اش را با قند و آب می خورد و آتش های منقل را برای این که از بین نرود با خاکستر می پوشاند و می رفت.
آفتاب یواش یواش بالا می آمد و بر ایوان می تابید. پیرزن از خواب بیدار می شد. اول، چیزی دستگیرش نمی شد. یک کم که هوش و حواسش به سرجا می آمد، می دید ای داد و بیداد، به همه چیز دست خورده، قلیانِ آتش به سرش آمده، نارنج از میان دو تا شده، آتش ها زیر خاکستر رفته است. آن وقت می فهمید که عمو نوروز آمده و رفته است.
می گویند ننه پیرزن همه ی سال در انتظار عمو نوروز می ماند و همه ی سال برای روز نوروز تدارک می بیند تا روز اول سال عمو نوروز به دیدنش بیاید، اما هر سال پیش از رسیدنِ عمو نوروز خوابش می برد.
می گویند اگر عمو نوروز و ننه پیرزن، همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و چون هنوز دنیا به آخر نرسیده است، عمو نوروز و ننه پیرزن همدیگر را نمی بینند و هیچ وقت هم نخواهد دید.
قدک و شلیته: لباس قدیمی که به ترتیب آقایان و خانم ها استفاده می کردند
نوروز مبارک
گفتار فردوس بزرگ در باره نوروز
جمشید شاه پس از آبادانی ایران و فراهم نمون آسایش ایرانیان بر تخت نشست و به گفته فردوسى بزرک :
…. به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه ِ فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را روز نو خواندند
سر سال ِ نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ ازان روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
منتشرشده در هنر و ادبیات
برچسبشده فردوسى بزرگ
دیدگاهها برای گفتار فردوس بزرگ در باره نوروز بسته هستند
از دیوار حرم بچه مى بارد !
مزار شاه نعمت الله ولی در کرمان مورد احترام همه گروه ها و طبقات است . یهود و گبر و زرتشتی و مسلمان شیعه و سنی و شیخی و صوفی و اسماعیلی ، همه به زیارت آن می روند و حتی اعتقاداتی هم دارند .
یک خانم زرتشتی کرمانی (ورقائی) که نازا بود و بچه دار نمی شد ، در حرم شاه نعمت الله ولی نذر کرد که اگر بچه اش در رحم نمیرد، یک کناره قالی در برابر سر در حرم شاه قرار دهد . اتفاق بر آن شد که باردار شد ، و به قول ترک ها دو قلو – ( به قول ما پاریزی ها جملو ، و به قول فرانسوی ها ژومل آورد) و البته او هم به نذر خود وفا کرد ، و به جای یک کناره قالی ، دو قالیچه ظریف برابر در ورودی حرم در دو طرف گذاشت.
عجیب تر از آن گوهر خانم قابله زرتشتی بود که باردار نمی شد. و برای یک ماما این بزرگترین مصیبت است . نذر کرد که در صورت باردار شدن ، حرم شیخ علی بابا معروف به شیخ «گوری» را که برق نداشت با یک موتور برق روشن کند. او باردار شد و خرم شیخ را که مرید و سر سپرده شاه نعمت الله ولی بود و در یک فرسخی ماهان ( سکنج) واقع است با موتور نورانی کرد.
پنجاه سال قبل که من در کرمان معلم دبیرستانها بودم ، با شنیدن این داستان ، بیش از پیش به مقام و مرتبت این دو پیر طریقت که مایه برکت ایالت کرمان است پی بردم .
هیچ تعجب نکنید : در قرن بیست و یکم و روزگار کرایه دادن ژنتیکی رحم نیز ، باز تشبث به مقابر متبرکه برای بچه دار شدن ، متروک نشده است . بعد از جنگ عراق و محو صدام که سربازان امریکائی زن و مرد در عراق متوقف شدند ، یک روز زیارت کنندگان حرم حضرت حسین در کربلا متوجه شدند که یک سرباز زن آمریکائی به حرم وارد شده ، در حالی که لباس شخصی بر تن داشت ، و دستمال سبزی در دست داشت به ضریح آن حضرت چسبید ، زائران از حضور این زن متعجب و جویای علت این امر شدند ، وی گفت : زمانی که زائران بسیاری را می بینم که با دستارهای سبز به داخل حرم حسین می روند و نیازهایشان را مطرح می کنند . من هم به دلیل نداشتن بچه ، با پرچم سبز آمدم تا از امام شما بخواهم که پس از سالها بی فرزندی مشکل مرا حل کند . این زن آمریکائی با خود پیمان بسته بود چنانچه خداوند به او فرزندی عطا کند ، نام او را حسین بگذارد.
” ریشه خرافات در تاروپود این کشور تنیده شده است “