آموزه شاهنامه به فرمانروایان و کارگزاران

چو روز تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بی‌آزار باش

زبان را مگردان به گرد دروغ

 چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ

روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم

بنه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمان روا

سخن‌چین و بی‌دانش و چاره‌ گر
نباید که یابد به پیشت گذر

خرد را مِه و خشم را بنده‌ دار
مشو تیز با مرد پرهیزگار

نگر تا نگردد به گرد تو آز
که آز آورد خشم و بیم و نیاز

همه بردباری کن و راستی
جدا کن ز دل کژی و کاستی

ز راه خرد ایچ گونه متاب
پشیمانی آرد دلت را شتاب

درنگ آورد راستی‌ها پدید
ز راه خرد سر نباید کشید

هرآن‌کس که باشد خداوند گاه
میانجی خرد را کند بر دو راه

نه سُستی نه تیزی به کار اندرون
خِرَد باد جان تو را رهنمون

اگر در فرازی و گر در نشیب
نباید نهادن سر اندر فریب

به دل نیز اندیشه‌ی بد مدار
بداندیش را بد بود روزگار

” فردوسى  بزرگ “

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای آموزه شاهنامه به فرمانروایان و کارگزاران بسته هستند

سخنانى که در باره کریمخان زند گفته شده است

? کریمخان زند شاه بزرگی نبود، دربار او شکوه و جلالی نداشت و موفق به فتوحات بزرگی نگردید اما باید پذیرفت که او به نحوی بسیار عالی و خردمندانه حکومت میکرد….
(سرجان ملکم)

? حکومت این شخص را میتوان پدیده ای استثنایی در تاریخ ایران برشمرد، برای او خوشبختی مردم بالاتر از هرچیزی بود، برای نوع دوستی و رفتار نرمی که وکیل داشت باید او را ستود….
(ادوارد اسکارت وارینگ)

? گمان نمی کنم از آغاز جهان که اینهمه شهریاران آمده اند، هیچیک را چنین خوی نیک بوده باشد….
(جلال الدین میرزای قاجار، مولف نامه خسروان)

? …..کدخدای جهان بود، نه دارایِ کیهان دیوان…
(عبدالرزاق بیگ دنبلی)

? پس از پطر کبیر و نادرشاه افشار، هیچیک از سلاطین به حَسَب برز و بالا و یال و کوپال و ضخامت جثه و عظمت پیکر با وی برابر نبودند…
(رضا قلی خان هدایت)

? اگر بتوان در ایران به شاهى لقب کبیر داد، حتماً کریمخان است!! بطوریکه کارها و خدمات او امروزه هم (دهسال پس از مرگش در ۱۲۰۲ ه ق) شاهد این مدعاست…
(ویلیام فرانکلین، سیاح انگلیسی)

?….در عرض ۲۵ سالی که در خدمت وکیل بودیم، بسیار فروتن بود و از او مطلقاً تعریف شجاعت و آنکه در فلان معرکه چنان کردم و شمشیر چه، و اسب چه، و جنگ چه و…. ، با وصف آنکه پهلوانى تمام بود و شجاعت کامل داشت و بارها دیده بودیم، به خدا قسم که نشنیدم…
(میرزا محمد، کلانتر فارس)

 

( دیباچه کتابِ کریمخان زند – نوشته پناهی سمنانی – چاپ ۱۳۷۴)
************************************************

پاسخ به این پرسش که چرا پس از گذشت ۲۴۴ سال از مرگ کریمخان زند، هنوز برای ما ایرانیان چهره ای محبوب و دوست داشتنی است چندان دشوار نیست! چرا که از چشم انداز سیاسی، وجود این مرد ساده دل و پاک نهاد ؛ اما هوشیار و خردمند به مثابه مرهمی بود بر زخم های عمیقی که بر پیکر مردم ایران نشانده شده بود.

با بروز تراژدی ویرانگر و غم انگیز ؛ اما گریزناپذیر سقوط صفویه و پیامدهای هولناک آن و سپس برآمدن و استیلای نادر، قهرمان ملی و سپس فاجعه سقوط دهشت بار او و جدال بازماندگان نادان و ناتوان خاندان افشار، هرج و مرج و آشوب فرساینده ای که تا استقرار وکیل الرعایا ایران را دربر گرفته بود، در حقیقت تنها با شیوه حکومت داری یگانه کریمخان بود که میتوانست مرهمی بر زخم های این سرزمین بلاکشیده باشد. وجود کریمخان نمونه ای نادر در تاریخ ایران است و از اینروست که این شخصیت مردم دوست جای بسیاری را در داستان ها و لطیفه ها و افسانه های مردم باز کرده است.
خلاصه کلام اینکه عنوانِ وکیل الرعایای او بسیار بامعناست و الگوی رفتاری کریمخان میتوانست برای کاربدستان و حکومت گران آینده عبرت آموز باشد اما دریغ و صد دریغ که کریمخان، دیگر در تاریخ ایران تکرار نشد…..

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای سخنانى که در باره کریمخان زند گفته شده است بسته هستند

میخواهم خنده را بر لبانش ببینم !

 

 

 

 

 

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای میخواهم خنده را بر لبانش ببینم ! بسته هستند

این زبان عجیب از کجا آمده است !

نگاره تزیینى است

? وقتی می‌خواهید از دستگاه‌ های عابر بانک، پول بگیرید، روی صفحه می‌نویسد:
“دستگاه در حال شمارش وجه می‌باشد.”
این یعنی: دستگاه دارد پول می‌شمارد.

?روی برخی پل‌های عابر پیاده نوشته شده:
“تکدی گری، چهره شهر را زشت می‌کند.”
این یعنی: گدایی چهرۀ شهر را زشت می ‌کند.

?راستی این زبانِ عجیب از کجا آمده است؟
در میان هفتاد میلیون مردم ایران، آیا حتی یک نفر هم هست که به “پول” بگوید: “وجه”؟ یا به پول گرفتن، بگوید: دریافتِ وجه؟

?آیا یک نفر ایرانی پیدا می‌شود که به “گدایی” بگوید: ” تکدی گری”؟

? کسانی که این زبان را به زبان طبیعی مردم ترجیح می‌دهند، اسم آن را گذاشته‌اند “زبان اداری” و خیال می‌کنند که اگر به زبان رایج مردم بنویسند، نوشته ‌شان رسمی و اداری نخواهد بود.

? پیش از ادامۀ سخن چند جملۀ اداری را با هم بخوانیم:
“اسقاط کافۀ خیارات متصوره از طرفین متعاملین، به عمل آمد، علی‌الخصوص خیار غبن، اگر چه فاحش باشد.”

?این جملات را در اسناد معاملات می‌نویسند و خیال می‌کنند که به این ترتیب از اصطلاحات تخصصی اداری و حقوقی استفاده کرده‌اند. بی آن که فکر کنند کسی به این زبان حرف نمی‌زند و کمتر کسی است که معنای این جملات عجیب و غریب را دریابد.

?”زبان اداری” بازماندۀ نثر منشیانۀ قدیم و یکی از مظاهر سلطه جویی و استبداد دیوانی است. وسیله‌ای برای حفظ اقتدار نظام اداری و فاصله گذاری میان مردم و کارگزارانِ اداری و قرار گرفتنِ مباشرانِ بورکراسی در موضع برتری، به گونه‌ای که مراجعان به دستگاه اداری، تصور کنند که آن کسی که پشتِ میز نشسته است از آنان برتر است. و حق در همه حال با اوست، چون پشت میز نشسته است و زبان اداری بلد است.

?تعابیرِ برساخته‌ای مانند: “به پیوست ایفاد می‌گردد”، “ابتیاع فرمایید”، “اطلاع حاصل شد”، “امر به ابلاغ فرمایید” و ده‌ها اصطلاح من درآوردی دیگر، نه فقط به قصد دراز نویسی و تکلف زبانی است، بلکه مقصود اصلی از کاربرد این زبانِ دروغین و بی هویت، اعلام برتریِ نظام اداری و کارگزاران اداری است بر دیگران.

♻️ حاصل این برتری جویی ، تحقیر و از میدان به در کردنِ مردم، آن است که مراجعه کننده، که به زبان بوروکراسی، می‌شود:
“ارباب رجوع!” نه در موضع ” ارباب” و صاحب حق، که در موضع برده و بندۀ مطیعِ نظام اداری قرار می‌گیرد.

?جملات آمرانه‌ای از این قبیل:
“از تمام صفحات شناسنامه‌ات چهار سری کپی بگیر!”
“کپی تمام صفحات سند منزل را بیاور!”
“این نامه را ببر طبقۀ هفتم برای امضاء بعد ببر طبقۀ زیر زمین برای ثبت دبیرخانه، بعد بیاور همین جا!”

? این جملات آمرانه، و بسیاری از فرمان ‌های غیر معقول و غیر منطقی، که به عنوانِ “روال اداری” شناخته شده‌اند، در واقع برای مرعوب کردنِ مردم و راندن آنان به موضع انفعال و تسلیم در برابر سلطۀ دیوانی است.

?در یکی از دانشگاه‌ها، دو اتاق مجاور هم بود که دانشجویان، باید به ترتیب پرونده‌ شان را به آن دو اتاق می‌بردند.
درِ یکی از اتاق‌ها بسته بود. (درِ اتاق در زبان اداری می‌شود: دربِ اتاق!) روی درِ بسته نوشته بود:
مراجعه از حیاط دانشگاه.
دانشجویان باید مسیری طولانی را زیر آفتاب می‌رفتند و بعد زیر پنجرۀ آن اتاق، در آفتابِ گرم تابستان، می‌ایستادند تا نوبت‌ شان شود.

?از مسئولِ آن اتاق پرسیدم:
چرا همین درِ داخلِ ساختمان را باز نمی‌ کنید که دانشجوها راحت باشند و زیر آفتاب نمانند؟
فرمود: دانشجو اگر راحت باشد، پررو و پرتوقع می‌شود.

?طراحی زبانِ اداری و روال اداری، بر اساس همین منطق است که، مردم پررو و پرتوقع نشوند.

?زمانی قرار شد کارت ملی، جایگزین شناسنامه شود، تا سند هویت افراد همیشه همراه‌شان باشد، و یک شمارۀ اختصاصی (کد ملی) نشانگر هویت شخص باشد.

?همین کارت ملی که در ظاهر برای سهولتِ کار اداری و راحتی مردم طراحی شده بود، دستاویزِ جدیدِ سلطه جویانِ اداری شده است. حالا کپی تمام صفحات شناسنامه و کپی پشت و روی کارت ملی و اصل شناسنامه و اصل کارت ملی و نیز کد پستی منزل و محل کار برای هر نوع کار اداری، ضروری است!

?مردم ، صاحبان اصلیِ دستگاه اداری‌ اند و تمام ساختمان ‌ها و اتاق ‌ها و میزها و پست‌ های اداری، با پول مردم ساخته شده است. و باید در خدمت مردم باشد، اما کسی که پشتِ میز نشسته و “زبانِ اداری” بلد است و از مقررات اداری سر درمی‌آورد، خود را در موضع برتری می‌بیند و برای حفظ این برتری، و جلوگیری از پررو شدن و پرتوقع شدنِ مردم، هر روز ترفندِ تازه‌ای به کار می‌بندد.

                      دکتر اسماعیل امین

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای این زبان عجیب از کجا آمده است ! بسته هستند

این نفسى را که نیابم دگر !

بی گنهی نزد شهی محتشم
گشت به قتل چو خودی، متهم

گفت که تا پرده ز کارش کشند
بر سر بازار به دارش کشند

چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد توکلت علی الله گفت

با لب خندان چو گل نوبهار
رفت جوان رقص‌کنان سوی دار

گفت در این ره ز رفیقان کسی
که ای شده بازیچه‌ی طفلان بسی

دار نگر، خنده‌ی بسیار چیست؟
#خنده در این راه سزاوار نیست

گفت که ای غافل از انجام کار
محنت دنیا نبود پایدار

چون که دهد جام فنا ساقیم
یک نفس از عمر بود باقیم

این نفسی را که نیابم دگر
حیف بود گر به #غم آرم به سر

این سخنان کافت صد هوش شد
شاه جهان را گهر گوش شد

شد شکرافشان لب شیرین شاه
ازپی بخشیدن ان بی کناه

برهمه از فخر سر افراختش
همدم و همصحبت خود ساختش

سعدی

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای این نفسى را که نیابم دگر ! بسته هستند