دیدى که چه گفت !

شوخی روزگار است که دوستان ایرج افشار از اهل ادب خواستند که هرکدام مقاله ای به افتخار او بنویسند و نوشتن و دو جلد بعنوانِ “ارجِ ایرج” چاپ شد
باری؛ از مخلص نیز خواسته بودند که مقاله ای بنویسم و نوشتم. ولی وقتی کتاب از چاپ درآمد همه تعجب کردند که چرا مقاله ای از باستانی پاریزی که یکی از ارادتمندان واقعی و دوست قدیمی ایرج افشار است، در آن نیست! بعد فهمیدم که آنها حق داشتند که چاپ نکردند! زیرا مقالهٔ من “سنگ قبر” نام داشت. آخر، این درست است که آدم در حیات کسی برایش یادواره و ارجنامه چاپ کند و یک مقاله اش دربارهٔ سنگ قبر باشد؟!!
بنابراین مقاله را نگاه داشتم برای بعد از مرگ خودم و شعری نیز نوشتم برای سنگ قبر خودم.

[[[ برای سنگ مزارم ]]]

 یک عمر شدیم، محوِ تاریخ و سیَ

وز جمـــــله علل، باز گرفتیم خبــــــــر
 

حق بود که علت العلل بود و دگــر

 باقـــــی همگی عوارضِ زود گـــــــذر

 پاریــــــــزی اگر قصــــــــهٔ بســـــیار شنُفـــــت

یک قصه نگفت، جــز که صد قصه نهفت

 شب آمـــــــد و، قصه گو به آرامـــــی خفت

 هرکس که شنید، گفت: دیدی که چه گفت؟

                                                  دیدی که چه گفت؟ ……

image

منتشرشده در یاد گذشتگان | دیدگاه‌ها برای دیدى که چه گفت ! بسته هستند

نماد عمر زندگى بى ارزش و فکر کوتاه

image
روزی در یک مراسم مهمانی دست یک پسر بچه که در حال بازی بود در یک گلدان کوچک و بسیار گرانقیمت گیر کرد. هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانست دست پسرش را از گلدان خارج کنند. همه بزرگان حاضر در مراسم دور او جمع شده بودند و سعی در کمک به او را داشتند. در نهایت پدر راضی شد گلدان گران قیمت را بشکند تا دست کودک خود را آزاد کند. ناگهان فکری به خاطره رسید و به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت دستت بیرون میآید. پسر گفت: می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم. پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: چرا نمی توانی؟ پسر گفت: اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد.
شاید شما و همه حاضران در مهمانی به ساده لوحی آن پسر خندیدید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پر ارزشمان را فراموش کرده ایم.

آن گلدان با ارزش و گرانقیمت نماد عمر ماست و آن سکه بی ارزش نماد زندگی مادی و بیهوده ماست و آن کودک نماد فکر کوتاه اکثر آدمهاست و آن مراسم مهمانی نماد دنیاست. بله همه ما برای مدت کوتاهی در دنیا مهمان هستیم و چنان غرق زندگی مادی و بیهوده در دنیا شده ایم که غافل از گذشت عمر گرانمایه ،پس تا زنده اید نسبت به خود سخاوتمندتر باشید. زیرا زمانی که وصیت نامه تان را مینویسید.میفهمید: ” تنها کسی که سهمی از داراییتان ندارد خودتان هستید ” .

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای نماد عمر زندگى بى ارزش و فکر کوتاه بسته هستند

هوش _ کافى _ نیست

image

جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجع‌به اختلال کمبود تمرکز #ADD صحبت می‌کردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده بود؛ چون مرتبأ در جایش وول می‌خورد و گویا اصلأ به درس گوش نمی‌داد. گاهی با وموبایلش ورمی‌رفت و گاهی با وسایل دم دستش بازی می‌کرد. رفتارش در من این فکر را به وجود آورد که به درس و کلاس و استاد بی‌توجه است و برداشتم این بود که او جوان بی‌ادبی است. اما اکنون که شروع به صحبت کرد، متوجه شدم که چقدر برداشتم اشتباه بوده است. همه ما وقتی اطلاعاتمان ناکافی باشد گرفتار برداشت‌های نادرست می‌شویم.
سخنش را این گونه آغاز کرد: «استاد! همه علائمی که سر کلاس درس می‌گفتید، در من وجود دارد. من دچار ADD هستم». شاید این جوان یکی از اولین مراجعان بزرگسال من بود که دچار ADD بود. گرچه در کتاب ‌های مرجع روان‌پزشکی راجع‌ به اختلال بیش‌فعالی و کمبود تمرکز بزرگسالان مطالب زیادی خوانده بودم، اما تا آن زمان تمام موارد ADD ای را که شخصأ دیده بودم، کودکان خردسالی بودند که یا به علت بیش‌فعالی، والدینشان را کلافه کرده بودند و به همین دلیل به مطب من آورده شده بودند یا کودکان سال‌های اول مدرسه بودند که به‌خاطر حواس‌پرتی و بی‌قراری در کلاس درس توسط معلمانشان به مطب روان‌پزشک فرستاده شده بودند؛ بنابراین تصویر ذهنی من از یک فرد دچار ADD این بود که اگر در کودکی مشکلش تشخیص داده نشود و تحت درمان قرار نگیرد، امکان موفقیت تحصیلی نخواهد داشت؛ به همین سبب انتظار نداشتم یک دانشجوی پزشکی را ببینم که تا این سن تحت مداوای ADD قرار نگرفته و با این حال تا این سطح تحصیلی بالا آمده است؛ ولی وقتی دانشجویم علائمش را برایم مرور کرد و از مشکلاتی که این علائم برایش ایجاد کرده بودند سخن گفت، من هم به اطمینان رسیدم که تشخیصی که برای خودش گذاشته، درست است. از دوران دبستان بارها معلمان به ‌خاطر وول‌خوردن و حرف‌زدن سرکلاس درس تنبیهش کرده و یا از کلاس اخراجش کرده بودند. ولی از آنجا که همیشه شاگرد ممتازی بود و نمرات بالایی می‌آورد‌، مشکلات رفع و رجوع شده بودند. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد دانش‌آموزی با نمرات بالا نیاز به درمان روان‌پزشکی اختلال تمرکز دارد؛ در واقع او یک نابغه دچار ADD بود و این نبوغ و تیزهوشی باعث شده بود، علی‌رغم وجود ADD، او نمرات خوب بگیرد و پیشرفت تحصیلی‌اش بالای متوسط باشد؛ اما این ماجرا باعث نشده بود که ADD برایش مشکلی ایجاد نکند.
درحقیقت او قادر به آرام‌نشستن و گوش ‌دادن نبود؛ بنابراین همان احساسی که سر کلاس درس من ایجاد شده بود، در بسیاری از موقعیت‌ها برای دیگران هم ایجاد شده بود. کسانی که رفتار او می‌دیدند تصور می‌کردند او بی‌ادب و بی‌اعتناست و درس و معلم را به بازی گرفته است؛ درحالی‌که او واقعأ نمی‌توانست آرام و متمرکز بنشیند و وول نخورد؛ علاوه ‌براین ها، تیزهوش بیش‌فعال ما در زندگی هم مشکلات زیادی داشت؛ مثلأ بارها تلفن همراهش را جا گذاشته و دچار مشکلات جدی شده بود. بارها کلید خانه یا سوئیچ ماشینش را گم کرده بود و ساعت‌ها از وقتش تلف شده بود. بارها رفتارهای تکانشی انجام داده و بابت آن دچار پشیمانی و سرزنش شده بود، اما تمام این مدت کسی به وجود ADD یا ADHD در او شک نکرده بود. هوش بالا و نمرات ممتازش مانعی در برابر این تشخیص ایجاد کرده بودند.
خوشبختانه این دانشجوی نابغه پیش از آمدن به مطب من کلی در ژورنال‌های علمی و سایت‌های دانشگاهی چرخیده بود و مطلب جمع کرده بود و با دستی پر درمورد ADD بزرگسالان و ADD در افراد تیزهوش به مطب من آمده بود که این مسأله روند کار درمانی را تسهیل و تسریع کرد.
برای درمان ADD و ADHD بهترین برنامه درمانی، ترکیبی از دارو درمانی و تمرینات رفتاری است. در دارو درمانی، از داروهایی استفاده می‌شود که قسمت‌هایی از مغز را که مسئول ایجاد تمرکز هستند (یعنی بخش میانی قشر پره فرونتال مغز) تقویت شوند و تکانشگری و بی‌ثباتی هیجانی در این افراد مهار گردند. در رفتاردرمانی هم تمرینات ذهن آگاهی، انسجام ذهن-بدن و خودآرام‌سازی به این افراد داده می‌شود و منجر به ایجاد مدارهای عصبی جدید در مغز آن‌ها می‌شود. مدارهای عصبی جدید باعث می‌شوند که مغز منطقی قدرت پیدا کرده و مغز هیجانی را مهار کند. خوشبختانه آگاهی و همکاری این دانشجوی تیزهوش روند درمان او را خیلی خوب پیش برد و او اکنون در یکی از بهترین دانشگاه‌ های دنیا استاد بیماری‌های قلب ‌و عروق است.
گرچه انتظار نداریم روند بهبودی در همه مراجعان همین قدر چشمگیر باشد، اما به‌طور قطع تحت‌ درمان قرارگرفتن باعث درجاتی از بهبودی در همه مبتلایان به ADD خواهد شد.

          دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای هوش _ کافى _ نیست بسته هستند

آسیب شناسى جامعه ایرانى در روزگار مغلولان و ایلخانان

image
تهاجم مغولان ، در هم ریختن مبانی حیات جامعه مغلوب، راه یافتن انحطاط و زبونی در قوم مغلوب و پدیداری بسیاری از مفاسد اجتماعی را به دنبال داشت.

غلبه قوم بیابانگرد مغول که به آداب و سنن و اصول اجتماعی و سیاسی خو نگرفته بودند و بنیان قدرت و حکومت آنها که تنها در سایه تهاجم، قتل و غارت و ریشه کنی مبانی و مناسبات اجتماعی خلاصه شده بود، از بارزترین علل انحطاط جبری ایرانیان در این دوره به شمار می رود.

نتیجه چنین حمله ‏های بنیاد براندازی که در روزگاران قدیم به وسیله دسته ‏های بزرگی از بیابانگردان بر ممالک آباد، ثروتمند و متمدن صورت می‏گرفت، نابودی تمدن و کشته شدن مردمی بود که اگر جان سالم به در می بردند حفظ آن جان یکی از بزرگترین مشکلاتشان بود.

روی کار آمدن نوکیسگان

در این کشاکشها، تمدن مغلوب، با از دست دادن طبقه حاکمه با سابقه و افراد کاردان خود، میدان را برای حادثه جویان نو رسیده و تازه کار خالی می‏گذاشت و آنان نیز از راه سازش با مهاجمان و غارتگران به آب و نان و جاه و جلال می‏رسیدند.

تسلط این طبقه، خود بلایی بزرگتر بود، چه این دسته از مردم فرومایه، از بزرگداشت فاضلان دوری می‏کردند و ناکسانی چون خود را بر می‏کشیدند و جاه و مقام می‏دادند و غلبه گران غارتگر را در برانداختن خاندانها و قتل و کشتار و چپاول راهبر و هادی می‏شدند.

بهترین تصویری را که می‏توان از این احوال در سده هفتم هجری مشاهده کرد، عطا ملک جوینی با انشاء مزین زیبای خود شرح داده است:

…. هر مزدوری دستوری و هر مُزَورّی وزیری و هر مُدْبِری دبیری و هر مُستَنْدفی مُستوفی و هر مُسْرفی مُشرفی و هر شیطانی نایب دیوانی …. و هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت و جاهی و هر فرّاشی صاحب دورباشی و هر جافی کافی و هر خسی کسی و هر خیسی رئیسی و هر غادِری قادِری و هر دستار بندی بزرگوار دانشمندی و هر جَمّالی از کثرت مال با جَمالی و هر حَمّالی از مساعدت اقبال با فُسْحَتِ حالی
آزاده دلان گوش بمالش دادند
وز حسرت و غم سینه بنالش دادند
پشت هنر آن روز شکستست درست
کین بی هنران پشت ببالش دادند

«جهانگشای جوینی، ج ۱، ص ۴ – ۵»
زمامداران فرومایه و سیر قهقرایی اجتماع

واژگون شدن مبانی اجتماعی و رفتن به سوی قهقرا و انحطاط، همراه با انواع معایب و مفاسد اجتماعی، فرجام طبیعی چنین شرایطی است.

وقتی مردمی فرومایه، بدون هیچ گونه تربیت و آموزش و صفات اخلاقی پسندیده، زمام امور را به دست گیرند، طبعاً به همه مکارم پشت پا می‏زنند و همه رذایل را مباح می‏شمرند.

رواج انواع مفاسد از دروغ و تزویر و دزدی و ارتشاء و بی اعتنایی به فضایل اخلاقی و انسانی و ملی و نظایر آن، نتیجه جبری چنین وضعی است.

دستگاه حاکمه‏ای که بر اثر چیرگی مغولان، در عهد آنان پدید آمد، و نسل اجرایی و کارگزاری که زیر دست این فرو مایگان تربیت شد، سقوط دولتشان و به همراه آن سقوط اجتماعی و تمدنی ایران را رقم زد.

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای آسیب شناسى جامعه ایرانى در روزگار مغلولان و ایلخانان بسته هستند

مابه چه مى ناریم !

image

ﺩﺭﺧﺖِ ﻧﺨﻞ؛ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ؛

وقتی نخلی رامی خواهند قطع کنند میگویند “بکُشش”

ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﺎ بیشتر میدانند ﮐﻪ ﭼﻪ میگویم.
انگار این درخت ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ.

ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد، ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ میزنی ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺷﺎﻥ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻫﻢ میشود.

ﺍﻣﺎ ﻧﺨﻞ، ﻧﻪ! ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﯼ میمیرد…
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺨﻞِ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ!

ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺍﺳﺖ!

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ، ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ! ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ.

ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ!

پس ما به چه می نازیم!

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای مابه چه مى ناریم ! بسته هستند