سروده اى طنز از استاد محمود خیبرى
بمناسبت تغییر نام خیابان ایرج در مشهد
با این که ندیده است ونبیند خطر از من
خواهد که نماند به خراسان اثر از من
غافل که مرا دست گرفته است خداوند
تا دور کند تیر بلا و خطر از من
جبریل امین است مرا حامی و حافظ
پیوسته کند رفع ضرر , دفع شر از من
در عرش برین است مرا جایگهی خوش
هر لحظه بگیرند ملائک خبر از من
حوران بستانند ز یک سوی ز من دل
غلمان خوش اندام ز سوی دگر از من
گردید جنان نیز از این روی به آن روی
یعنی که شده خرم و آباد تر از من
یک در ز بهشت است به نام من شاعر
تا مردم بسیار شود بهره ور از من
کی نام مرا محو توان کرد ز گیتی
تا وام گرفته است قضا و قدر از من
فخر نه گذرگاه که فخر دو جهانم
مشهور به عالم شده نام گذر از من
من ایرج شیرین سخن نامی طنزم
کس نیست نیاموخته باشد هنر از من
کرده است هر آن کس عوض این نام خیابان
گوئید که باید کند اکنون حذر از من
ان کس که چنین کرد یقین دان که نیایش
بگرفته همان قوطی سیگار زر از من
داد همه ی اهل محل را بدر آورد
زین روی به دامان خود آرد شرر از من
بر گشت اگر نام به ایرج که چه بهتر
ور نه شنود هجویه ای بیشتر از من
چون خرج اتینا شده سرمایه ی ملت
باید که به جانش برسد نیشتر از من
شد توصیه تا نام خیابان بود ایرج
ای والی برزن عمل از تو نظر از من
باید که به ” نجوا” بدهی گوش و گر نه
بسیار ببینی پس از این درد سر از من
بچه که بودم اگر معلممان را در خیابان می دیدم از جذبه ای که داشت نفسم حبس می شد. پدر و مادرم هم برای او احترام زیادی قائل بودند و همه ی جامعه مرید معلمان بودند.
حالا هم که بزرگ شده ام همان حسی را نسبت به معلم فرزندم دارم که پدرم به معلم من داشت و پسرم هم همانطور از معلمش حساب می برد.
بچه که بودم، روز معلم هر دانش آموز شاخه گلی در دست داشت و هدیه ی کوچکی. با شوق به مدرسه می رفت که این روز را به معلمش تبریک بگوید.
این روزها هم هنوز در بیشتر مدارس همان حس وجود دارد. همان گل و همان هدیه ی کوچک و همان دانش آموز و همان معلم.
اما شنیده ام در بعضی مدارس برخی والدین جمع می شوند و مبالغی پول را برای معلم جمع آوری می کنند تا هدیه ای چشمگیر را یک جا به ایشان تقدیم کنند، تا شاید از بار بدهی شان به این مقام بزرگ بکاهند.
در نگاه اول کار قشنگ و بی نقصی به نظر می رسد. چه خوب است که بتوانیم هر طور که هست از زیر بار خجالت معلم فرزندمان درآییم! اما، اما دریغ از آثار بلند مدت آن!
خیلی از ما ها هیچ گاه نخواهیم فهمید که یک معلم برای یک ساعت تدریس چقدر از روح و جسم خود را خرج می کند. چه هزینه های جانی را به خود و سلامت خود تحمیل می کند. چقدر از حق همسر و فرزندانش را به فرزندان ما می بخشد و چقدر عشق نثار فرزندان ما می کند.
حال می خواهیم با مبلغی پول جبران کنیم! نه برادر من؛ نه خواهر من؛ جبران نمی شود. تو با این کار بدهیت را نمی پردازی بلکه با تبر بی تدبیری بر پیکر مقام شامخ معلم ضربه می زنی!
وقتی دانش آموزی هدیه ای را برای معلمش می بَرَد، موضوعی است بین این خانواده و معلم. سرفصلش عشق است و محبت و ارادت. نه ریایی در کار است و نه منّتی. در این هنگام، معلم تا ابد در بلندای اندیشه ی دانش آموز جا دارد. دستان شاگرد بر سینه و دعا بر لب. چون نیک می داند که این نفس پاک معلم است که برکت و عزت را برای او به ارمغان آورده.
اما وقتی پدر و مادرها در شبکه مجازی از معلم نام می برند و برایش پول جمع می کنند، ناخودآگاه دارند بر آینه ی مقام والایش خراش می اندازند.
این گاه دیگر این موضوع شده نقل هر محفل و هر انجمن. حالا همه می دانند که به فلان معلم قرار است فلان مقدار پول تقدیم شود و وااسفا که هریک از والدین حس می کنند که به اندازه کل این مبلغ بدهی شان را به معلم پرداخته اند. حال آنکه نمی داند «من علمنی حرفا فقد سیرنی عبدا».
و اصل قضیه که دانش آموز است، نه ارادتی می نماید نه سعادتی می برد.
و چه تلخ تر آنکه دانش آموز هم از آن مبلغ خبر دار گردد و در محفل های زنگ تفریح بنشینند و تفسیر کنند مبلغ هدیه ی جمعی را.
آن قصه ی شیرین و جذاب نخست، آرام آرام می شود سوهان تلخ بر مقام شامخ معلم!
?چندی پیش به اتفاق جمعی از دوستان میهمان استاد یداله طارمی بودیم. همسر مکرمه ی ایشان “بانو فقیری” که از معلمان بزرگوار و بازنشسته هستند خاطره ای تعریف کردند که نقل می کنم:
«چندی پیش برای معاینه به مطب یکی از پزشکان متخصص مراجعه کردم، مطب شلوغ بود و من هم در صف نوبت نشستم. وقتی آقای دکتر آمد و مرا دید به خانم منشی دستور داد که دفترچه مرا بگیرد و نزدش ببرد. پس از چند لحظه مرا به عنوان اولین مریض به داخل اتاق دعوت کرد.
مراجعه کنندگان معترض شدند که چرا نوبت را رعایت نمی کنید و من هم متعجب شده بودم. ناگهان در اتاق پزشک باز شد و آقای دکتر بیرون آمد. به حالت احترام در مقابل من ایستاد و گفت: «این خانم، معلم کلاس اول من هستند و من هرچه دارم از ایشان است. اگر امروز پزشک متخصص هستم از برکت آموزش های ایشان است. من دست ایشان را می بوسم و امیدوارم که مرا حلال کنند اگر من به خدمتشان نرفته ام و ایشان قدم رنجه فرموده اند»
مراجعین ساکت بودند و اشک شوق من هم سرازیر شده بود».
خانم فقیری در آخر گفتند: «دلم برای کسانی که معلم نیستند می سوزد که نمی توانند این لذت بزرگ و این هدیه گرانبها را تجربه کنند، لذت دیدن ثمره ی عمر یک معلم را»
✍شاید بر ماست که در ببندیم بر چشم و هم چشمی های بی فایده، دیده فرو گیریم از تقلید های بی پایه، لب بر بندیم از پیشنهادات بی اندیشه و گام بگذاریم در مسیر اصالت و تفاخر و تفکر.
برای فرزندمان معنا کنیم معنای معلمی را، مقام بزرگش را، شخصیت والایش را، منش اعلایش را.
?پسندیده است که بازگشتی کنیم به رسم زیبای روز معلم که خودمان داشتیم، بی پیرایه، بی ریا، بی خودنمایی!
?هدیه ای تهیه کنیم از سر شعف و محبت، به فرزندمان یاد بدهیم که معلمان تو از پدر و مادرت بر گردن تو حق بیشتری دارند. هدیه را به همراه و همیاری او کادو بگیریم، شاخه ای گل به آن بیفزاییم، آنگاه به او بیاموزیم که برود با ادب، با فروتنی، با تواضع هدیه را به ساحت حضرت معلم تقدیم کند تا به یادش بماند که معلمی شغل انبیاست
✅ در مقابل این دیدگاهها ، هر چند بصیرتهایی به آدمی میدهند، من معتقدم که نخست باید سیاست بمعنیالاخص را تعریف کرد. چرا که از سیاست چندین معنای متفاوت از جمله موارد زیر مراد میشود.
✅الف) سیاست در قدیم به تعذیب و شکنجه معنا میشد. یعنی زمانی که میگفتند فلانی را سیاست کردند، معنایش آن بود که با وی کاری کردند که عبرت سایرین شده است.
✅ ب) سیاست به تدبیر (management) نیز ترجمه شده است. همان سیاستی که حکمای یونان آن را قسیم «تدبیر منزل» دانسته و به آن سیاست مُدن گفتهاند.
✅ ج) policy نیز معنای دیگری از سیاست است. این قسم از سیاست تلفیقی از چشمانداز (vision) و مأموریت (mission) است که کاربرد آن را در ترکیبهایی همچون سیاست عمومی (public policy)، سیاست خارجی (foreign policy)، سیاست سلامت (health policy) و… مشاهده میکنیم.
✅ د) polity هم تعریفی دیگر از سیاست است. این واژه اول بار توسط ارسطو مطرح شد که حمید عنایت در مقدمهاش بر ترجمه کتاب سیاست، مقصود ارسطو از بهکارگیری آن را شرح داده است. البته باید اضافه کرد که این واژه امروزه به فضای سیاسی هم ترجمه میشود.
✅ ه) سیاست در فرهنگ اسلامی هم معنای خاص خود را دارد. مثلاً در وصف ائمه روایت داریم که آنها «ساسه العباد » یا سیاستگذار بندگان هستند که این مفهوم به «رهبر» ترجمه شده است.
✅ سیاست به معنای اخص ترجمه politics و از ریشه واژه شهر (polis) گرفته شده است. این سیاست در معنای جدید کلمه علم و فن قبضه و حفظ و اعمال و توزیع قدرت برای پیشبرد اهداف خاص است که در جامعهای مثل ما این اهداف میتواند عدالت، توسعه، آزادی، جنگ، صلح و… باشد. در این معنا از سیاست، قدرت همچون ثروت است که فینفسه فاقد ارزش است و در واقع ابزاری برای پیشبرد اهدافی خاص محسوب میشود. پس به این معنا نمیتوان قدرت را امر پلیدی شمرد و همه چیز بستگی به آن دارد که در چه راهی مصرف شود؛ میتوان با آن حزبی همچون حزب و دولت نازی آلمان درست کرد که باعث کشتار میلیونها آدم شد و میتوان با آن احزاب و دولتهای رفاهی درست کرد که در دانمارک و نروژ باعث رفاه و سعادت مردم شدهاند. قدما میگفتند که شرف علم به موضوع آن است و چون اشرف موضوعات تفکر در ذات اقدس الهی است لذا الهیات اشرف علوم است. اکنون که دولتها بسیاری از وظایف خدا همچون رازقیت، عدالت، آزادی، داوری و… را به نیابت از وی انجام میدهند، میتوان گفت که در جهان خاکی ما اشرف علوم «سیاست» است؛ پس بر خلاف عنوان یادداشت و توضیحات ابتدایی که داده شد باید پذیرفت که سیاست میتواند امری بسیار شریف باشد.
منتشرشده درخواندنیها|دیدگاهها برای این سیاستِ پلید ! بسته هستند
?⭕️ این توافق عمومی در بین همه ما وجود دارد که شهرهای ما آنطور که شایسته است انتظارات ما را برای یک زندگی سالم ، امن و شاداب فراهم نکرده اند. همه ما نسبت به این وضعیت معترضیم. این شرایط باید تغییر کند. حتی همین لحظه هم دیر است. اما چه کسی باید شروع کند؟ ما همه می خواهیم که در این تغییر شریک باشیم ولی عموما نمی دانیم که باید چکار کنیم؟
متاسفانه یک حس ریسک گریزی و عافیت طلبی در وجود اکثر ما ایرانیان نهادینه شده و بدتر از آن یک حس ناامیدی به صورت تاریخی در همه ما وجود دارد، چنانچه دائما بیاد دیروز هستیم و فکر می کنیم که حتما فردا هم بدتر از امروز خواهد بود. اما واقعیت این است شرایط نابسامان امروز ما نتیجه همان گذشته ایست که در انفعال و بی عملی گذرانده ایم و فردا می تواند بهتر از امروز باشد به شرط آنکه امروز فعال تر و آگاه تر از دیروز عمل کنیم.
شهرهای ما، مثل خود ما، همواره واجد یک قدرت بالقوه برای تحول هستند و این قدرت بالقوه با تنها با آگاهی عمومی بالفعل می شود. از این جهت است که امروزه اندیشمندان، “انسان توسعه یافته” را محور توسعه می دانند. اگر میخواهیم تغییری در وضعیت شهر خود شاهد باشیم، باید از تغییر خودمان شروع کنیم.
?اما انسان توسعه یافته کیست؟
? ” انسان توسعه یافته” انسانی است که به حقوق و تکالیف مدنی خود آگاه است. وظایف خود را عمل می کند و حقوق خود را مطالبه می کند.
? “انسان توسعه یافته” اعتماد بنفس منطقی دارد . به توانایی های انسانی اش باور دارد ، خودش را محیط بر مسائل زندگی اش می داند و می فهمد که انسان موجودی خلاق و مبتکر و توانمند است . می داند که در درون انسان ، نیرویی وجود دارد که اگر اراده کند می تواند همۀ مشکلات را با تعقل و تدبیر ،حل و فصل کند
? “انسان توسعه یافته” مهربان و آرام است. خوب گوش می کند. خوب فکر می کند. با عجله سخن نمی گوید وقتی با او برخورد می کنی، امواج آرام بخش و مهربانی، سراسر وجودتان را پر می کند
? “انسان توسعه یافته” از نیاز به نمایش، عبور کرده است، در سخن گفتن اظهار فضل نمی کند و از چاپلوسی دیگران مشمئز می شود
? “انسان توسعه یافته” روحیۀ مشارکت پذیری، هم فکری و همکاری با دیگران دارد. به تفکر جمعی و مشورت اعتقاد دارد، تقسیم کار را می فهمد، اصول مقدماتی مدیریت را بلد است و کاملاً باور دارد که عقل کل نیست
? “انسان توسعه یافته” جو پذیر نیست، در مقابل تبلیغات زیانبار و یا کذب، روحیه پایداری و نگاه کارشناسی دارد. در گرداب تبلیغات سوء قرار نمی گیرد و هر نگرشی را در قالب عقل و تجربه و مشورت به تجزیه و تحلیل می گیرد و بعد تصمیم میگیرد
? “انسان توسعه یافته” روحیۀ همزیستی مسالمت آمیز با جامعه دارد ، با خودش سازگار و با محیط زندگی اش هماهنگ است ، محیط زندگی اش را تغییر می دهد ، اما با شرایط نمی جنگد
? “انسان توسعه یافته” به تندرستی جسمی و سلامتی روحی و روانی خود اهمیت می دهد. ورزش می کند ، تفریح می کند و به واقع زندگی می کند. نوع لباس پوشیدنش ،روش گفتاری اش ،منش کرداری اش وحتی نوع نگاه وچهره اش بگونه ای است که مورد پذیرش اجتماع است و در همه امورات متعادل است.
? “انسان توسعه یافته” اجازه می دهد دیگران حرف خود را تمام کنند. یاد گرفته است بیشتر سکوت کند تا حرف بزند. بیشتر بشنود تا بگوید.
? “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند. “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند. “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند.
? “انسان توسعه یافته” برای کل جامعه و آینده آن تلاش کند و نه صرفا برای گروه و اطرافیان یا قوم خود
? “انسان توسعه یافته” مرعوب مقامات اداری و حکومتی نیست. میداند که این مقامات تنها در سازمان مطبوع خود ص احب مقام هستند و در عرصه اجتماع همگی خدمتگزار شهروندان هستند
? “انسان توسعه یافته” با حیوانات مهربان است و به محیط زیست خود اهمیت می دهد
? “انسان توسعه یافته” بخش مهمی از زندگی خود را برای به جای گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی کند، مسئولیت کاری را که در آن تخصص ندارد نمی پذیرد و مسئولیت کاری را به کسی که در آن کار تخصصی ندارد نمی سپارد و اگر خواست ثروتمند شود، نهادهای دولتی و حکومتی را ترک می کند.
یادمان باشد شهرهای ما تنها زمانی می تواند شهرهای بهتری باشد که ما سزاوار آن باشیم
منتشرشده درخواندنیها|دیدگاهها برای انسان توسعه یافت کیست ؟ بسته هستند