قورباغه ها را ساکت کنید !

 

image

ﺩﺭ روزگار نادر شاه افشار و ﺟﺮﯾﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﺟﻨﮕﻬﺎى ایران و روسیه ﺩﺭ ﺳﺮﺣﺪﺍﺕ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻫﯿچ ﮑﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯿﻦ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺑﻨﺎﺑﺮﯾﻦ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﯽ ﺯﺍﺭﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺭﺩﻭ ﺯﺩﻩ ﯾﮏ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺻﻠﺢ ﻣﻮﻗﺖ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﻨﻨﺪ…
ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯﺍﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺑﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﻨﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﺒﺮﺩ…
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﯽ ﺯﺍﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻫﻮﺍ ﺧﻨﮏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻗﻮﺭ ﻗﻮﺭ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﺤﺚ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺳﻔﺮﺍﯼ ﺭﻭﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﺭﺍ ﻃﺒﻖ ﻣﯿﻞ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ میرزا مهدى خان استر آبادى ﮔﻔﺖ:
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﻮ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﮐﺖ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﻧﺴلشان ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ .
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﻭﺱ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻋﺠﺐ ﺷﺎﻩ ﺍﺣﻤﻖ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭﯼ… ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ…
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮبزرک ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺠﻠﺲ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻣﺘﻦ ﻗﺮﺍرﺩﺍﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ…
ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺣﻀﺎﺭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﻤﺘﺮ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯿﮑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻭ ﻧﯽ ﺯﺍﺭﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﻣﺎ ﺷﺪ ﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ…
ﺳﻔﺮﺍﯼ ﺭﻭﺱ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﺮﺯﯼ ﭼﺎﻧﻪ ﻧﺰﺩﻧﺪ، ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﺍ ﺍﻣﻀﺎ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩند…
ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮﺍ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻧﺎﺩﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﻄﻮﺭ ﺳﺎﮐﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ: ﻗﺒﻠﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻓﻮﺭﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻧﺪ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﺮ ﻗﻄﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺳﺮ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻧﯽ ﺯﺍﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻓﺘﻨﺪ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﺭﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﺪﻧﺪ.

جای سیاست های خارجی و دیپلماسی کارگزارانِ نادری خیلی خالیست!

 

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای قورباغه ها را ساکت کنید ! بسته هستند

آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود !

عکس تزینى است

‎ابوالحسن ورزی زن زیبائی داشت که از خوبرویان تهران به شمار می‌آمد و علاوه بر چهره‌ی جذاب، روحی زیبا پرست و لطیف داشت. اهل دل و شیفته شعر و ادبیات و هنر بود و با این خصائل جسمی و روحی، الهام‌بخش طبع شاعرانه ورزی به شمار می‌آمد. وی نیز در جلساتی که همسرش شرکت می‌کرد، حضور داشت و در همین نشست و برخاست‌ها بود که بین او و آن جوان بلندبالای مازندرانی علائق عاشقانه شکفته شد و بتدریج حدیث مهرورزی آنها به یکدیگر از پرده بیرون افتاد و نهایتاً بین ورزی و همسرش جدائی رخ داد و آن عاشق و معشوق باهم ازدواج کردند.
‎طبع ظریف و حساس ورزی از این جدائی بسیار آزرده و مکدّر و ملول شد و به تدریج به آشفتگی‌های روحی گرفتار آمد. دوستان مشترک آنها که رنج و عذاب بی‌حد ورزی را می‌دیدند و احتمال می‌دادند که به جنون گرفتار آید، از این رویداد بسیار رنجیده و ناراحت شدند و آن را مغایر آئین دوستی و جوانمردی می‌دانستند و جمعاً به مرد بلندبالای مازندرانی فشار وارد آوردند که زن را رها کند و نهایتاً پس از ۷-۶ ماه آن دو از هم جدا شدند و زن بار دیگر به زندگی ورزی پیوست و غزل زیبا و پرمعناى                       

«آمد امّا در نگاهش آن نوازش‌ها نبود»

بازتاب این رویداد بود. داستانی که موجب شد تا ورزی، آزردگی‌های روحی و احساسات لگدمال شده خود را در این غزل بیان کند. از سردی بوسه‌ها و نگاه‌های بی‌نوازش و آغوش بدون مهر شکوه و شکایت کند و از رسوائی‌ها ناله سردهد. تردید ندارم که خوانندگان صاحب‌نظر این نوشته براحتی می‌توانند به عمق ملال و آزردگی‌های روحی شاعر پی‌ببرند.

‎آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
‎چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود.
‎نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود
‎عکس شیدایی، در آن آیینه ی سیما نبود.
‎لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
‎دل همان دل بود، اما مست و بی پروا نبود.
‎در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
‎گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود.
‎در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
‎برق چشمش را، نشان از آتش سودا نبود.
‎دیدم، آن چشم درخشان را ولی در آن صدف
‎گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود.
‎بر لب لرزان من، فریاد دل خاموش بود
‎آخر آن تنها امید جان من تنها نبود.
‎جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ
‎آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود

 

منتشرشده در هنر و ادبیات | برچسب‌شده , | دیدگاه‌ها برای آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود ! بسته هستند

بهشت گم شده من زمین ایران است

image

سروده شادروان ابوالحسن ورزى

درروزهایى که از ایران بدور بود:

 

در این دیار اگر دیدنی فراوان است

  نگاه حسرت من بر دیار یاران است
برای سیر مرا گر به آسمان ببرند

بهشت گمشده من زمین ایرانست
اگر بباغ جنانم دهند قصر طلا

همیشه در دل من آرزوی تهرانست
چگونه فرق گذارد بهشت و دوزخ را ؟

کسی که از وطن خویشتن گریزان است
برای آنکه زآواز عشق بی خبر است

نفیر بوم صفیر هزار دستانست
کنونکه دور شدم از بهار کشور خویش

زگریه دیده من همچو ابر نیسانست
کسی که از وطن خویش دل بدریا زد

بهر کجا که رود در بلای طوفانست
چو من کسی که نبیند درخشش از خورشید

سزای دیده او اشک همچو بارانست

منتشرشده در هنر و ادبیات | دیدگاه‌ها برای بهشت گم شده من زمین ایران است بسته هستند

راهکار رهایى از نشخوارفکرى

 

image

شاگردی نزد استادش رفته و می گوید:
که ذهنش دائما نشخوار فکری دارد و از دست این افکار خلاصی ندارد
استاد: از امشب سعی کن اصلا به میمون های جنگل فکر نکنی
شاگرد : من اصلا مشکل ندارم و به این موضوع فکر نکرده ام.
استاد : خوب حالا تلاش کن که فکر نکنی.
به هنگام شب شاگرد مشاهده کرد هر چه بیشتر تلاش می کند که به میمون فکر نکند، بیشتر به ذهنش می آید؛ فردا صبح نزد استاد رفته و واقعه را برایش شرح می دهد.

استاد گفت: وقتی تلاش می کنی به چیزی فکر نکنی، آن موضوع به صورت متوالی و با شدت بیشتری به سراغت می آید.بنابراین به جای اجتناب از چیزهای ناخواسته سعی کن به چیزهای خواسته و آن چه دوست داری متمرکز شوی.
آن گاه افکار ناخواسته فرصتی برای ظهور پیدا نمی کنند.

برگرفته از : کتاب تمثیل درمانگری

منتشرشده در خواندنیها | دیدگاه‌ها برای راهکار رهایى از نشخوارفکرى بسته هستند

پروازِ بوفالو ها

 

image


“جین بلانکو” در کتاب   “پرواز بوفالوها”    ویژگیهای اجتماع بوفالوها و غازها را به این شکل توصیف می کند‌: ویژگی بوفالوها: – آنها به یک رهبر پایبند هستند و همه از او تبعیت می کنند. – آنها درست همان کاری را می کنند که به آنها دستور داده شده است. – آنها هرگز تصمیم نمی گیرند و تا دستور نرسد، هیچ کاری نمی کنند و هیچ کجا نمی روند. – هیچ کس جای دیگری را پر نمی کند و جلو نمی افتد و مسؤولیت نمی پذیرد. ویژگی غازها: – هر غاز مسیر پرواز دسته جمعی گروه را می داند. – رهبری و جلودار بودن نوبتی است. – هر غاز، زمان در نوک پرواز قرار گرفتن و هدایت گروه را خود انتخاب می کند. – همه غازها تمایل به پذیریش مسؤولیت جلودار بودن را دارند. – غازها در طول پرواز مراقب یکدیگر هستند. – بررسی ثابت کرده که غازها در پرواز گروهی، ۷۰ درصد بیشتر از مسافتی را که انفرادی می توانند طی کنند، می پیمایند. بلانکو می گوید وقتی از مطالعه نظام هماهنگ و زندگی گروهی غازها آگاه شدم، به داخل شرکت خود برگشتم و به همه همکارانم دستور پرواز دادم و از آنها خواستم از امروز غازهایی باشند که هم خود از پروازشان لذت ببرند و هم من سازمان کمال یافته تری را اداره کنم. آری من به آنها اختیار و آزادی پرواز دادم و گفتم بوفالوهای من پرواز کنید. غافل از اینکه بوفالوها نمی توانند پرواز کنند. به خود گفتم بلانکو سازمان تو، یک سازمان بوفالویی است. مگر خود تو این طور نخواستی که همکارانی مطیع و بی چون و چرا داشته باشی؟ پس اگر غیر از این می خواهی، خود تو اول باید تغییر کنی و در اینجا بود که دریافتم دیدگاه من مدیر هم باید تغییر کند. من باید بوفالوها را تبدیل به غاز کنم، طبیعت آنها را تغییر بدهم، با آموزش، پرورش، رشد، ایجاد انگیزش، روحیه، اختیار، مسؤولیت،‌ اعتماد، صداقت و … رهبر غازها باشید..

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای پروازِ بوفالو ها بسته هستند