افزایش طول عمر مردان

افزایش طول عمر مردان

افزایش طول عمر مردان

 

متوسط طول عمر مردان از زنان کوتاه تر و نگاه مردان به بدن خود با زنان متفاوت است. پژوهشگرا به مردان توصیه می کنند از کلیشه های “مردانگی” دست بردارند و به سلامت شان بیشتر اهمیت دهند.

به گزارش دویچه وله، کم نیستند پژوهشگرانی که معتقدند: مردها باید برای رهایی از خود دست به کار شوند! رهایی از برتر پنداری خود، رهایی از کلیشه ها و تصورات منفی مردانگی، یا در یک کلام: رهایی از خود.

“جنس برتر” در سراسر دنیا کمتر از “جنس ضعیف” عمر می کند. مردها اهمیت کمتری به سلامت، بهداشت و راه کارهای پیشگیری از ابتلا به بیمارهای شایع می د هند و حتی دست های خود را هم کمتر از زن ها می شویند.

کم نیستند مردهایی که معتقدند به دکتر نیاز ندارند. بسیاری حتی بر این باورند که خود دکتر هستند و به دیگران هم توصیه های پزشکی می کنند. در آلمان مردها به طور متوسط هفت سال کمتر از زن ها عمر می کنند که البته گناه آن بر گردن زن ها نیست.

ژروم تی لوک سینگ، استاد تاریخ دانشگاه وست ایندین در جامائیکا که از بنیان گذاران روز جهانی مرد در ۱۹ نوامبر هر سال است به دویچه وله می گوید: «بسیاری از ما بر این باوریم که مرد باید بیرون از خانه باشد تا برای کسب چیزی بجنگد. باید مردها را از این کلیشه نجات دهیم و به آنها کمک کنیم تا از حقوق برابر با زنان برخوردار شوند.»

این استاد تاریخ معقتد است که روح و روان جامعه انسانی نیازمند بازسازی است. او می گوید اینکه مرد به طور کلی از نظر جسمی قویتر از زن پنداشته می شود دیدگاه اشتباهی است که با خصوصیت “مردانگی” پیوند زده می شود.

نتیجه این دیدگاه هم این است که نگاه مردها به بدن خود با زنان متفاوت است.

توبیاس انگل، متخصص اورولوژی و مشاور “انجمن مردها و سلامت” در آلمان معتقد است که با این دیدگاه، مردها ناسالم تر از زنان زندگی می کنند.

او به دویچه وله می گوید :«از نظر مردها بدن آنها باید کار کند و اگر کار نکرد، خوب باید تعمیر شود. این طرز تفکر در مورد سلامت بسیار تکنیکی است و می توان گفت که مردها با بدن شان مانند اتومبیل شان رفتار می کنند.»

مردها علیه مردها

فرانکلین روزولت، یکی از روسای جمهور آمریکا یک بار گفته بود: «تنها چیزی که مردها باید از آن بترسند خود مردها هستند.»

توبیا انگل، متخصص اورولوژی به دویچه وله می گوید: «مردها در برابر استرس، الکل، مصرف دخانیات و مشکلات روحی آسیب پذیرتر هستند. اما آنها از این خطرها آگاه نیستند و به نشانه های بدن خود هم اهمیت نمی د هند.»

او معتقد است این نگرش در مورد مردهای تمام دنیا صدق می کند و تفاوتی هم نمی کند که آنها در کشوری پیشرفته زندگی می کنند یا در کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه یافته.

به عقیده او این نگرش تاریخی و فرهنگی که مرد باید قوی باشد یا دست کم وانمود کند که قوی است بزرگترین خطری است که مردها را تهدید می کند.

خطراتی که جدی گرفته نمی شوند

مردها اغلب به دلایل زیر طول عمر کمتری از زنان دارند:

استرس و خطر در محیط کار، سرطان پروستات، دیابت، سکته قلبی، سوانح رانندگی، بیماری های مرتبط با استعمال دخانیات، اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، عادات غذایی ناسالم!

ژروم تی لوک سینگ، استاد تاریخ دانشگاه وست ایندین در جامائیکا معتقد است که بد نیست نگاهی هم به جنگ های قرن بیستم بیندازید که تقریبأ تمام سربازان حاضر در آنها مرد بودند.

سربازهایی که از جنگ بازمی گردند از بیمارهای روحی رنج می برند اما بسیاری از آنها حاضر نیستند اعتراف کنند که مشکل دارند. این مشکلات روحی که اغلب به افسردگی پنهان منجر می شود بار سنگینی است که نه تنها مردها بلکه تمام جامعه بر دوش می کشد.

در نهایت باید پذیرفت که زن ها در توجه به وضعیت سلامت خود از مردها آگاهانه تر عمل می کنند.

حتی کم نیستند زنان هایی که تلاش می کنند مردها را تغییر دهند و مثلأ بیشتر به دکتر بفرستند اما مردها با سماجت بر نظر خود پافشاری می کنند و معقدند که خود بهتر از دکتر می دانند که برای سلامت شان چه باید بکنند.

گناه کوتا ه تر بودن متوسط طول عمر مردها بر گردن زن ها نیست و تلاش برای کم کردن از عمر زن ها هم راه رسیدن به برابری نیست. مردها باید بپذیرند که آنها هم آسیب پذیر هستند و باید گاهی هم به سراغ پزشک بروند.

وب سایت فرارو

 

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای افزایش طول عمر مردان بسته هستند

فضیلت وفرهنگ گفتگو

image

گفت و گو ساده و پیچیده است. گفت و گو مهارتی چند بعدی است. گفت و گو تنها سخن گفتن نیست؛ شنیدن مشتاقانه نیز هست؛ تنها اظهار وجود نیست؛ تلاشی دو جانبه یا چند جانبه برای کشف همدیگر است.
گفت و گو، نگاه کردن به موضوع است از زوایه دید مخاطب، ایستادن در موقفی است که حریف در آنجا زیسته است.

گفت و گو، رگبار کلمات نیست که در خشاب بیان گذاشته و بی مهابا به سوی حریف شلیک شود؛ سکوت هایی کوتاه و اندیشیدن هایی عمیق نیز هست.

گفت و گو، جستجوی دو جانبه حقیقت است ،نه ایستادن در موضع دانای کل.
گفت و گو، ترکیب هنر مندانه ای از همدلی، بردباری ، مدارا و نیک خواهی است.
گفت و گو، مهارت متمرکز شدن بر موضوع و مهار کردن اندیشه های نامربوط است.
گفت و گوی درست، تمایز دو دیدگاه را آشکار می کند، اما به سوء تفاهم نمی انجامد.
گفت و گو، نگاه کردن با چشم دیگری و شنیدن با گوش های مخاطب است.

گفت و گو به اشتراک گذاشتن احساس ها و مبادله ارزش هایی است که به زندگی و بودن ما معنی بخشیده است .
گفت و گو همایش اندیشه ها و تجربه هاست.
گفت و گو رقابت نیست، فضایی برای حمایت است.

در همکلامی های روزمره، ما معمولا حرف میزنیم، نطق می کنیم، توصیه می کنیم، فخر می فروشیم، رنج می دهیم، تحقیر می کنیم؛ جدال می کنیم، طعن و کنایه می زنیم، انتقام میگیریم، درد دل می کنیم، شکایت می کنیم، ستایش می کنیم، و ده ها کار دیگر؛ اما گفت و گو نمی کنیم.

گفت و گو هنر انسان بودن، هنر تحقیق، کشف، منطقی بودن و مهرورزیدن است. بی شک گفت و گو یکی از متعالی ترین شیوه های مهر ورزیدن است.

مدعیان عشق که می گویند بی صوت و صدا با هم حرف میزنند اگر در موقع لزوم نتوانند گفت و گو کنند، عشقشان ناتمام و یا دروغین است.
گفت و گو می تواند بخش مهمی از مخاصمات را تعدیل کند. پایان هر نزاعی با گفت و گو شروع میشود. پس چرا پیش از نزاع گفت و گو نکنیم؟

گاه میتوان با خویشتن خود گفت و گو کرد و ما در اغلب اوقات در حال گفت و گوی درونی هستیم. آنان که از گفت و گو می گریزند از خویشتن خویش می گریزند. بخشی از خود را سرکوب یا انکار می کنند. چه بسا در دیگری بخش سیاه و پس رانده شده ی خویش را شهود می کنند. سایه هراس انگیز خود را در دیگری می بینند.

گفت و گوی حقیقی، التزام به برابری و همپایگی با مخاطب است. در دو موضع نابرابر، گفت و گویی محقق نمی شود. هر کس در توهم فرابشری بودن و قدوسیت باش، نمی تواند با دیگری گفت و گو کند. به همین دلیل تمامیت خواهان و دیکتاتورها، فاقد فضیلت و مهارت گفت و گو هستند. آنها در منولوگ های خود پرستانه ی خود دفن می شوند.

البته گفت و گو، در میان انسان ها صورت می گیرد. اما نمی توان به بهانه ی انسانی نبودن شیوه زیست دیگری از گفت و گوی سازنده گریخت.

با کسی که به جای گفت و گو؛ مخاصمه و مجادله می کند، مغلطه، می کند فخر می فروشد، تحقیر می کند، فریاد می کشد، خشونت می ورزد، ناز می کند، ادا در می آورد و چهره در هم می کشد، ناسزا می گوید، دروغ می گوید، نیرنگ می زند، قهر می کند، لوس باز ی در می آورد و …، می توان سخن نگفت، اما یادمان باشد او بیش از همه، به آموختن مهارت گفت و گو و کشف لذت روییدن و بالیدن به وسیله گفت و گو نیازمند است.

برای زیستن در جهانی بهتر، انسانی تر و رنجهایی کمتر، ناچاریم مهارت گفت و گو را بیاموزیم و آن را به فرهنگ تبدیل کنیم

 

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای فضیلت وفرهنگ گفتگو بسته هستند

خنده چگونه باعث درمان بیماریها می شود

image

وقتی پزشکان به نورمن کازینز گفتند که به بیماری ” آنکیلو اسپوندیلیتیس” مبتلاست اضافه کردند که هیچ کمکی نمی توانند به او بکنند و باید آماده باشد که بعد از دوره ای درد جانکاه از دنیا برود.
کازینز اتاقی در یک هتل گرفت و هر فیلم خنده داری را که می توانست پیدا کند کرایه کرد.
او بار ها و بارها نشست و این فیلم ها را تماشا کرد و از ته دل خندید.
پس از شش ماه خنده درمانی ای که خودش برای خودش تجویز کرد پزشکان در نهایت تعجب دریافتند که بیماری او کاملا درمان شده و هیچ اثری از آن نیست!
این نتیجه حیرت انگیز باعث شد تا کازینز کتاب آناتومی یک بیماری را بنویسد و منتشر کند. سپس او پژوهش گسترده ای پیرامون کارکرد اندورفین ها آغاز کرد.
اندورفین ها مواد شیمیایی ای هستند که وقتی میخندیم در مغز ازاد می شوند. آن ها همان ترکیب شیمیایی مورفین و هرویین را دارند و ضمن این که اثر آرام بخشی روی بدن می گذارند، سیستم ایمنی بدن را تقویت می کنند.این امر توضیح می دهد که چرا آدم های شاد به ندرت بیمار می شوند در حالی که کسانی که مدام گله و شکایت می کنند اغلب اوقات بیمار هستند.

برگرفته از: کتاب زبان بدن
@ravanshenasiravansabz

منتشرشده در خواندینهای علمی | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای خنده چگونه باعث درمان بیماریها می شود بسته هستند

واقعهِ گاوِ والا مقام !

image

به سال ۱۲۶۵ هجری قمری،قصابی در میدان «صاحب‌الامر» می‌خواست گاوی ذبح کند. گاو از زیر دست وی در رفت و به مسجد قایم گریخت. قصاب ریسمانی برد و در گردن گاو انداخت تا بیرون بکشد. گاو زور داد، قصاب به زمین خورد و در حال قالب تهی کرد. در این وقت بانگ صلوات مردم بلند شد و این امر معجزه‌ای تلقی شد.
پس آن چنان که افتد و دانی،بازار تا یک ماه چراغانی گردید. تبریز شهر «صاحب‌الزمان» به‌شمار آمد و مردم خود را از پرداخت مالیات و توجه به حکم حاکم معاف دانستند. گاو را به منزل مجتهد جامع‌الشرایط وقت،آقا میرفتاح، بردند و ترمه‌ای رویش کشیدند. مردم دسته دسته با نذر و نیاز به زیارت آن رفته و به شرف سم بوسی‌اش نایل آمدند و ترمه آن حیوان به تبرک همی ربودند. در عرض یک ماه مویی از گاو به جا نماند و همه به تبرک رفت.

لسان الملک سپهر در باره ی این بخش ماجرا می نویسد: میر فتاح مجتهد تبریزی عامل اصلی « فتنه تبریز و غوغای عامه » بود و شورش بظاهر مذهبی ، که در بوسیدن « سم گاو مقدس » بر دیگران پیشی گرفته بود . عوام مردم را واداشت تا در شهرهای آذربایجان بر سر کوچه و بازار از معجزات حضرت گاو داستان ها بسازند و نعره زنند که شهر تبریز مقدس و از مالیات دیوان و حکم معاف است . حتی چهره گاو را نقاشان زبر دست ترسیم کردند و به زائرین بقعه مبارکه فروختند و مردم نادان در خانه های خود شمایل گاو صاحب الزمان را آویختند . متولیان حضرت گاو از سر نادانی به جای کاه و یونجه به او نقل و نبات دادند و بعد از چندی گاو مقدس بیمار و بمرد . مردم با حزن و اندوه فراوان در حالیکه بر سینه خود می کوفتند تشییع جنازه مفصلی از آن « بزرگ مقام » کردند و در مکانی به خاک سپردند که هنوز به آرامگاه گاو صاحب الزمان برای اهل منبر معروف است .*
کور و لنگ، غرفه‌ها و شاه‌نشین‌های مسجد را پر کرده بودند. هر روز معجزه‌ و آوازی تازه بر سر زبان‌ها افتاد. بزرگان، پرده و فرش و ظرف به مسجد می‌فرستادند. کنسول انگلیس هم چهل‌چراغ فرستاد که هم‌اکنون زیر گنبد مسجد آویزان است.
حاج میرزا باقر، امام جمعه تبریز، که با کنسولگری انگلیس رابطه مستقیم داشت، فتوا داد که هر کس در جوار آن مسجد به‌خصوص باده بنوشد یا قمار کند واجب القتل خواهد بود و چون رسما شهر تبریز محل ظهور «امام زمان» اعلام شده بود، پس بنا به روایات و احادیث معتبر، مردم از پرداخت مالیات به دولت و اجرای قوانین وضع شده‌ی حکومتی معاف بودند.
بالاخره امیرکبیر نیرویی از تهران فرستاد که حاج میرزا باقر امام جمعه، و میرزا علی شیخ‌الاسلام و پسرش میرزا ابولقاسم، که هر سه از ملایان بانفوذ بودند دستگیر و تبعید کنند و با وجود مقاومت آن‌ها و حمایت عوام این مقصود حاصل و غایله تمام شد.
چون روشن شد که این فتنه‌ها نتیجه‌ی تحریک و دخالت مستقیم استیونس، کنسول انگلیس در تبریز بوده، امیرکبیر نامه‌ای به سفارت انگلیس در تهران می‌فرستد که بخشی از آن چنین است:
((. . . بعد از اینکه مردم اجامر و اوباش تبریز به جهت شرارت‌های خودشان در امور مملکتی و اتلاف مالیات دیوانی از برای خود مامن و بستی قرار گذاشته و خودسری‌ها کنند، عالیجاه مشارالیه به جهت تقویت آن‌ها و استحکام خیالاتشان چهل‌چراغی به مسجد صاحب‌الزمان فرستاد و بر آنجا توقف کرده، زیاده از حد باعث جرأت عوام و اشرار گشته و پای جسارت را بیشتر گذاشته‌اند تا از این خیالات خدا داند چه حادثات بروز و ظهور کند.))


برگرفته از کتاب :

امیر کبیر و ایران ، دکتر فریدون آدمیت ، نشر خوارزمی 

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای واقعهِ گاوِ والا مقام ! بسته هستند

او یک فرشته بود !

 

image

پسری خوش‌چهره در حال چت کردن با یک دختر بود. پس از گذشت دو ماه، پسر علاقه بسیاری نسبت به او پیدا کرد. اما دختر به او گفت: «می‌خواهم رازی را به تو بگویم.»
پسر گفت: «گوش می‌کنم.»
دختر گفت: «پیت من می‌خواستم همان اول این مساله را با تو در میان بگذارم اما نمی‌دانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچوقت آنطور که باید خوش قیافه نبودم. بابت این دو ماه واقعاً از تو عذر می‌خواهم.»
پیتر گفت: «مشکلی نیست.»
دخحتر پرسید: «یعنی تو الان ناراحت نیستی؟»
پیتر گفت: «ناراحت از این نیستم که دختری که تمام اخلاقیاتش با من می‌خواند فلج است. از این ناراحتم که چرا همان اول با من رو راست نبود. اما مشکلی نیست من باز هم تو را می‌خواهم.»
دختر با تعجب گفت: «یعنی تو باز هم می‌خواهی با من ازدواج کنی؟»
پیتر در کمال آرامش و با لبخندی که پشت تلفن داشت گفت: «آره عشق من.»
دختر پرسید: «مطمئنی پیتر؟»
پیتر گفت: «آره و همین امروز هم می‌خواهم تو را ببینم.»
دختر با خوشحالی قبول کرد و همان روز پیتر با ماشین قدیمی‌اش و با یک شاخه گل به محل قرار رفت. اما هر چه گذشت دختر نیامد. پس از ساعاتی موبایل پیتر زنگ خورد.
دختر گفت: «سلام.»
پیتر گفت: «سلام پس کجایی؟»
دختر گفت: «دارم می آیم. پیتر از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی؟»
پیتر گفت: «اگر مطمئن نبودم که به اینجا نمی‌آمدم عشق من.»
دختر گفت: «آخه پیتر…»

پیتر گفت: «آخه نداره، زود بیا من منتظر هستم.» و پایان تماس.
پس از گذشته دو دقیقه یک ماشین مدل بالا که آخرین دستاورد شرکت بنز بود کنار پیتر ایستاد. دختر شیشه را پایین کشید و با اشک به آن پسر نگاه می‌کرد. پیتر که مات و مبهوت مانده بود فقط با تعجب به او نگاه می‌کرد. دختر با لبخندی پر از اشک گفت سوار شو زندگی من. پیتر که هنوز باورش نشده بود، پرسید: «مگر فلج نبودی؟ مگر فقیر و بد قیافه نبودی؟ پس…»
دختر گفت: «هیس، فقط سوار شو.»
پیتر سوار شد و رو به دختر گفت: «من همین الان توضیح می‌خواهم.»
آری آن دختر کسی نبود جز آنجلینا بنت، دهمین زن ثروتمند دنیا که بعد از این جریان در مطبوعات گفت: «هیچوقت نمی‌توانستم شوهری انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد زیرا همه از وضعیت مالی من خبر داشتند و نمی‌توانستم ریسک کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم که با یک ایمیل گمنام وارد دنیای چت بشوم. سه سال طول کشید تا من پیتر را پیدا کردم. در این مدت طولانی به هر کس که می‌گفتم فلج هستم با ترحم بسیار من را رد م ی‌کرد. اما من تسلیم نشدم و با خود می‌گفتم اگر می‌خواهم کسی را پیدا کنم باید خودم را یک فلج معرفی کنم. می‌دانم واقعاً سخت است که یک پسر با یک دختر فلج ازدواج کند. اما پیتر یک پسر نبود… او یک فرشته بود

 

 

 

image
انسان در طول زندگی برای چهار چیز تلاش میکنه
۱- اسمم بلند باشد
۲- لباسم قشنگ باشد
۳- خانه ام زیبا باشد
۴- سواریم مدل بالا باشد
ولی بعد ازمرگش:
اسمش میشه میت
لباسش میشه کفن
خانه اش میشه قبر
و سواریش میشه تابوت… !!! ؟
ای انسان چه چیزی تورا مغرور کرده !
زندگی بر اساس سه تا ” پ” میچرخه: پول، پارتی، پررویی

سه تا” خ” را هیچوقت فراموش نکن؛ خدا، خوبی، خنده

از سه تا ” ج” همیشه بترس: جهل،جنگ،جفا

برای سه تا ” و” ارزش قایل باش: وقت، وفاداری، وجدان

توزندگی عاشق سه تا” ص” باش: صداقت، صلح، صفا

سه تا ” الف” را در زندگی از دست نده: امید،اصالت،ادب

سه تا”ش ” توزندگی خیلی تاثیر داره: شکرخدا، شانس، شهامت

و آرزوی من برای شما سه تا “سین”: سعادت، سلامت، سربلندی

سه چیز مهم است عشق عشق و بازم عشق

 

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای او یک فرشته بود ! بسته هستند