دروغ سفید !

image
دو سه سال اخیر، در بخشی از کلاسهای مذاکره و ارتباطات، از دروغ حرف می زنم و در مورد نحوه مواجهه با آن می گویم. دروغ ها را به دو گروه تقسیم میکنند: دروغ سیاه و دروغ سفید.

دروغ سیاه دروغی است که با گفتن آن به زندگی فرد دیگری آسیب می زنیم. مثلاً فردی که به همسر خود خیانت میکند اما به او میگوید که هنوز عاشقانه دوستش دارد. شرکتی که درآمد سرشار دارد اما در اظهارنامه های مالیاتی، خود را ضررده معرفی میکند. کسی که از شرکت خود دزدی میکند ولی کس دیگری را برای این دزدی متهم می کند.
دروغ سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند: در جاده با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت رانندگی میکند اما در جمع دوستان میگوید که کمتر از ۱۲۰ کیلومتر در ساعت نمیرود. روزی یک صفحه کتاب میخواند اما در حضور دیگران میگوید اگر کمتر از ده صفحه در روز بخوانم نمیخوابم!….

چند روز اخیر که کتابهای پاول اکمن را بیشتر و دقیق تر میخواندم جمله ای نظرم را جلب کرد:

«من دروغهای سیاه را بخشودنی می دانم ….اما دروغ سفید نابخشودنی است. این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی می برد».

بیشتر و بیشتر خواندم و دیدم راست میگوید. ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمیدهیم بلکه «خود» را «فریب» میدهیم. به اندازه ای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد، دچار تعارض و اضطراب و تنش میشویم. به همان اندازه وادار میشویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامه های توسعه تواناییهای فردی خویش، جا می مانیم.

اگر من روزی یک صفحه کتاب میخوانم و خود را متعهد کنم که در حضور دیگران نیز همین حرف را بزنم، زودتر به افزایش میزان کتابخوانی خود تشویق میشوم. اگر روزها ساعت ۱۱ از خواب بیدار میشوم و این را به دیگران نیز بگویم، انرژی من برای بیدار شدن در ساعت ۹ افزایش می یابد و به دیگران هم میتوانم با افتخار بگویم: «اخیراً هر روز ۲ ساعت زودتر بیدار میشوم».

اما کسی که ساعت ۱۱ بیدار میشود و به همه میگوید ساعت ۷ بیدار است، حتی وفتی دو ساعت از خواب خود کم میکند (و ۹ صبح بیدار میشود) دو گزینه برای دروغ گویی سفید پیش رو دارد:

گزینه اول: همچنان به همه بگوید ساعت ۷ بیدار میشود (پس هیچ جایزه ی بیرونی برای این تلاش دریافت نمیکند و بی انگیزه میشود)

گزینه دوم: از این به بعد به همه بگوید: من ساعت ۵ از خواب بیدار میشوم (و به این صورت در باتلاق دروغ سفید بیش از قبل فرو میرود و عزت نفسش نیز خدشه دار میگردد)

بیایید با هم قرار بگذاریم هیچوقت دروغ سفید نگوییم.

 

نوشته : محمد رضا شعبانعلى

 

 

 

 

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای دروغ سفید ! بسته هستند

دلنوشته یک کوهنورد

 

image

 

من یک کوهنوردم ! فرق طبیعت را با زباله دان می دانم. می دانم که رودخانه وسیله ایاب و ذهاب زباله های من نیست. می دانم که رودخانه شاهرگ حیات بخش کوهستان است. من هنگام ترک طبیعت به پشت سر خود نگاه می کنم، مبادا زباله ای بر جای گذاشته باشم. من به دوستان و همنوردانم که نسبت به پاک نگه داشتن طبیعت بی تفاوت اند، با لبخند تذکر می دهم.
من یک کوهنوردم ، دوستدار طبیعتم. وقتی آن را ترک می کنم، نه چیزی به آن اضافه کرده ام و نه چیزی از آن کاسته ام. من و همنوردانم در طبیعت به ستون یک و در یک راستا حرکت می کنیم تا کمتر خاک و گیاهان را لگدکوب کرده باشیم. من سخاوت طبیعت را می فهمم، آنچه از او می خواهم به من خواهد داد: لذت، آرامش، شادی، زیبایی، سکوت …
من طبیعت را میراث پدران و سهم فرزندانم می دانم.
می دانم یک کیسه پلاستیکی ِ کمتر در روز یعنی چه!
می دانم خگرید در پاکت های کاغذی و چند بار مصرف یعنی چه.
می دانم کاغذ و پلاستیک و شیشه و فلز زباله نیستند.
می دانم که کاغذ ِ بیشتر یعنی درخت ِ کمتر.
می دانم که درخت کمتر یعنی پرنده کمتر ، و می دانم آسمان بی پرنده یعنی چه!
من درس حفاظت از طبیعت را در مدرسه کوهنوردی آموخته ام.
من یک کوهنوردم ، صحنه پرتاب زباله از خودرو قلب مرا می آزارد. جاده ها و ریل های آلوده در دل جنگل، دلم را به درد می آورد.
من یک کوهنوردم . من حق حیات را برای همه حیوانات و گیاهان محترم می شمارم، پس هیچگاه و به هیچ بهانه ای در طبیعت، جان جانداری را نمی گیرم.
من عاشق خانه و خانواده ام هستم. پس هرگز خانه و خانواده پرندگان و حیوانات وحشی را نابود نمی کنم.
من یک کوهنوردم ، من هنگام صعود، از رقص سبکبارانه پرنده شکاری در آسمان غرق لذت می شوم، پس زیستگاهش را تخریب نخواهم کرد.
من هنگام پیمایش دره ها از آواز آن سُهره رنگین بال مسحور می شوم، پس جوجه هایش را به خانه نخواهم برد.
من یک کوهنوردم، یک طبیعت گرد!
نابودی نسل یوز ایرانی، گور ایرانی و رو به زوال رفتن حیات وحش سرزمینم، قلب مرا می خراشد!
من یک کوهنوردم ، من از شکار و شکارچی بیزارم.
من نیازی به گوشت قوچ و کبک و گراز وحشی ندارم. در شهر من به قدر کفایت گوشت سفید و قرمز موجود است.
من یک کوهنوردم . من از تماشای جان کندن حیوانات وحشی لذت نمی برم.
من بر دیوار اتاقم هیچ عکسی ندارم که در آن، بر نعش گرازی ایستاده باشم.
من هیچ دم روباهی در خانه ندارم.
من یک کوهنوردم . ردپای زباله را تا بلندترین قله ها و پست ترین دره ها و دورترین کویرها وانبوه ترین جنگل ها دیده ام و از خود پرسیده ام: جز کوهنوردان چه کسی به اینجا دسترسی دارد؟
من نمی توانم همه را اصلاح کنم. نمی توانم به همه تذکر بدهم. اما از خودم شروع خواهم کرد. خودم را اصلاح خواهم کرد!

منتشرشده در خواندنیها | برچسب‌شده , | دیدگاه‌ها برای دلنوشته یک کوهنورد بسته هستند

مغزهاى ما ، مانند شکم هایمان نیازمند خوراک هستند

image

مردم ما اگر به جای کپی پیست کردن پیام های بیهوده در مورد افزایش نرخ بنزین , کمی برای بهبود معیشت خودشون کتاب میخوندند , کلاس میرفتند , فکر میکردند , و نگاهشون رو به زندگی تغییر میدادند , خیلی سریع تر نتیجه میگرفتند .

تمام کار ما مردم شده شایعه پراکنی و کپی پیست کردن مطالبی که یک دینار هم نمی ارزد.
عده ای هم در خفا نشسته اند و هوش و ذکاوت ایرانیان را اندازه گیری میکنند .
شعر نو مینویسند و زیرش نام مولانا را میگذارند میگویند یک انرژی مثبت از مولانا تقدیم به شما و میفرستند توی گروه ها و به سرعت انتقال بی اندیشه مردم می خندند.

یا جمله ای از جلال آل احمد را بر میدارند نام صادق هدایت زیرش میگذارند .
یا از مجلات و صفحات زرد , جملات زرد بر میدارند نام کوروش را بر آن میگذارند و در میان مردم شیوع میدهند .

شبکه های اجتماعی تبدیل به شبکه های پرورش احمق شده است .

خودمان از خودمان در حال ساختن احمق های هستیم که تفاوت شایعه و واقعیت را نمیدانیم.
فقط ژست و فیگور میگیریم که جملات آنچنانی با امضاء نام بزرگان کپی پیست کنیم . حتی به خودمان زحمت نمیدهیم یک خط از آن جمله را در گوگل سرچ کنیم و ببینیم صاحب این جمله بی صاحاب کیگست .

اجازه میدهیم عده ای پشت مونیتور بنشینند و به ریش ما بخندند.
امروز در گروهی که کار تخصصی میکند مطلبی میبینم که نوشته روز جمعه پمپ بنزین نرویم و پمپ ها را خلوت کنیم تا خبرگزاری های خارجی متوجه خلوتی پمپ ها بشوند و این اعتراض رسانه ای و جهانی شود . ملت هم کف و دست و هورا میکشند که آفرین .
جلل الخالق !
آخر یکی نیست به این بزرگوار بگوید مگر همه ملت ایران قرار دارند روزهای جمعه بروند پمپ بنزین چادر بزنند که این جمعه با حرف تو نروند !
یعنی شب جمعه نمیتوانند بروند ؟ یعنی این جمعه قرار است همه باک ها ناگهان خالی شود و نیازمند پمپ بنزین شوند و با فرمایش شما باید جلوی خودشان را بگیرند ؟
گاهی انسان ناامید میشود از وضعیت موجودی که در جامعه میبیند.

شبکه های اجتماعی تنها ویژگی ای که داشت ,
افکار نازیبا و روان ناموزون ما ایرانیان را از پس چهره ها و لباس ها و ماشین ها و گوشی های آن چنانی , عریان کرد
تا جامعه شناسان و روانشناسان بدون نقاب بتوانند این جامعه را مطالعه کنند .

وضعیت ما ایرانیان از نظر تفکر آنچنان بر آشفته و بی سامان است که اگر کسی بخواهد ما را مدیریت کند ,
کافیست چند روز در شبکه های اجتماعی ما بچرخد تا محرک ها , مشوق ها و ساختار نگاه ما به زندگی را بفهمد
و سپس برایمان برنامه هایی که در راستای اهداف خودش است را بچیند.

نمیدانم کی میخواهیم کمی از ژست های نازیبای همه چیز دانی خارج شویم

و کمی کتاب بخوانیم , مطالعه کنیم , کلاس برویم , و در فضاهایی که به تکامل افکار و نگرش ما کمک میکند حضور پیدا کنیم .

حتی اگر زمان زیادی را در اینترنت و فضای مجازی هستیم این فضا را به جایگاهی برای رشد و آگاهی مان تبدیل کنیم .

دوستان من , عزیزانم , مغزهای ما هم مانند شکم هایمان نیازمند غذا و خوراک هستند .
مغز های ما هم مانند بدنمان نیازمند پوششی از آگاهی و دانش فاخر است .

اگر میخواهید ثروتمند شوید , اگر میخواهید زندگی آرام داشته باشید , اگر میخواهید برای خودتان اهداف و رویاهایی ترسیم کنید و به آنها برسید , اگر میخواهید زندگی تان از آنچه هست بهتر شود:
هیچ راهی ندارید جز اینکه کتاب بخوانید , کلاس بروید , و در معرض رویدادهایی قرار بگیرید که نگاه و تفکر شما را تغییر دهد .

جای افسوس و شرمساری دارد که بگویم چندی پیش در یکی از بزرگترین شرکتهای زیر مجموعه یکی از وزارت خانه های کشور سخنرانی داشتم
و از مجموع چند صد نفری که در سالن بعنوان مدیران این مملکت حضور داشتند
فقط یک نفر در نظر سنجی ها نوشته بود در دو سال گذشته کتاب خوانده است.
البته آن کتاب هم کتاب چه کسی پنیر مرا دزدید بود که پنجاه صفحه هم نمیشود !

تبدیل شده ایم به مردم پر ادعایی که هیچ تلاشی برای شکوفایی و رشد خود نمیکنیم اما برای همه چیز ابراز عقیده میکنیم .
و از همه عالم و دنیا طلب کار هستیم که چرا وضعیت مملکت ما چنین است .

دوست من , عزیز من , جان من , مملکت یعنی برآیند من و تو . یعنی بروز و ظهور خرد و آگاهی من و تو . وقتی من و تو حاضر هستیم به لباس و پوشاک و آرایش و ظاهر خود با تمام توان برسیم و بالاترین هزینه ها را بکنیم

ولی برای خریدن یک کتاب ده هزار تومانی , یا یک سی دی آموزشی یا حضور در یک کلاس یا رفتن به مشاوره , میخواهیم جان به جان آفرین تسلیم کنیم , چه توقعی داری که سرزمین من و تو آباد شود.

امیرفریدون نصرتی
پژوهشگر و مشاور مدیریت افکار عمومی
http://inssoa.com/fa/

 

منتشرشده در مقالات علمی | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای مغزهاى ما ، مانند شکم هایمان نیازمند خوراک هستند بسته هستند

ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ !

image

” صائب تبریزى “

ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ
از هر سخن نازک و هر نکته باریک
پیچیده به فکر کمر یار و دگر هیچ
در عالم افسرده ز نیکان اثری نیست
از لاله و گل مانده خس وخار و دگر هیچ
دلبستگیی نیست به کام دو جهانم
با من بگذارید غم یار و دگر هیچ
از بیخودی افتاد به جنت دل افگار
در خواب بود راحت بیمار و دگر هیچ
افسانه شیرین جهان هوش فریب است
خواب است ره آورد شب تار و دگر هیچ
در کار جهان صرف مکن عمر به امید
کافسوس بود حاصل این کار و دگر هیچ
یک چشم گرانخواب بود دایره چرخ
حرفی است بجا از دل بیدار و دگر هیچ
از زاهد شیاد مجو مغز که این پوچ
ریش است و همین جبه و دستار و دگر هیچ
بی ذکر، شود تار نفس رشته زنار
محکم سر این رشته نگه دار و دگر هیچ
دل باز چو شد، باز شود مشکل عالم
یک عقده سخت است بر این تار و دگر هیچ
از بنده دنیا نپذیرند عبادت
بردار دل از عالم غدار و دگر هیچ
صائب ز خوشیها که درین عالم فانی است
ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ ! بسته هستند

شفاى کودک درون

image

 

کودک درون، کودک خردسالی است که در درون همه ماست. این کودک “خود” خود ماست که به ما انرژی می دهد، شور و سرزندگی ما به او مرتبط است، احساسات ما به او گره خورده است، و تخیل، خلاقیت، شهود و غرایز ما در پیوند با اوست.

این کوچولوی درون وقتی مورد بی توجهی قرار می گیرد و صدمه می بیند خود را در لایه ای می پوشاند و از دید دیگران مخفی می سازد، وقتی او را (احساسات خود) انکار می کنید، در جایی، در عمیق ترین سطح روان پنهان می شود و با این کار، شما مشکلات جسمانی و روان پزشکی از جمله افسردگی و اضطراب را تجربه خواهید کرد. زندگی یکنواخت و کسل کننده، روحیه غمگین و خلق پایین همگی از غیبت این دوست درون تان حکایت دارند.

اگر به او بی محلی کنید او هم بی توجهی شما را با لجبازی و بیماری پاسخ می دهد اما اگر به او توجه کنید و با او مهربان باشید، می داند چگونه شما را سرگرم کند، از زندگی لذت ببرید، از تخیل خود بهره مند شوید، خلاقیت به خرج دهید و از شهود و خرد ناب بهره گیرید. با توجه و مراقبت از او، یک دوست واقعی و خالص خواهید داشت او می تواند در کنارتان قرار گیرد، خشکی و جدیت بیش از اندازه را از شما بگیرد و شما را لطیف تر کند و به شما کمک کند تا بر ترس هایتان غلبه کنید. انعطاف پذیر شوید، تغییرات لازم را در خودتان به وجود آورید و امکان رشد شخصی خودتان را فراهم آورید.

در این کتاب تکنیک های ساده ای پیشنهاد شده است که به کمک آن می توانید به فرایند رهاسازی و شفای کودک درون تان کمک کنید.

***

* وقتی دلتان گرفت، گریه کنید، هرگز جلوی خودتان را نگیرید. گریستن نشانه انسان بودن شماست. به علاوه کودک درون تان نیز آرام خواهد شد.

* دفترچه یادداشت شخصی داشته باشید و احساسات خود را یادداشت کنید و هر چند وقت یک بار به آن سر بزنید. به این ترتیب شما با کودک درون تان ملاقات کرده اید.

* همراه با موسیقی سالم حرکات منظم و شاد انجام دهید. حرکات بدنی کودک درون تان را به وجد می آورد و به این ترتیب شما برای بقیه روز سوخت روانی کافی خواهید داشت.

* وقت خود را با کسانی بگذرانید که به آنها علاقه مندید و از بودن با آنها لذت می برید. به این ترتیب کودک درون تان احساس امنیت و آرامش بیشتری خواهد کرد.

* اتاق تان را آن طور که دلتان می خواهد تزیین کنید. حتی اگر برای دیگران خنده دار به نظر می رسد، چندان مهم نیست. پرده ها، رنگ دیوار و اشیا و لوازم، تابلوها و روتختی را با سلیقه خودتان انتخاب کنید.

* گاهی اوقات زیر نور شمع شام بخورید و اگر موسیقی ملایمی نیز پخش شود فضا رویایی تر خواهد شد. به این ترتیب کودک درون تان بیشتر لذت خواهد برد.

* زیر باران قدم بزنید و چتر را فراموش کنید، بگذارید خیس شوید و به یاد سال های خردسالی به کودک درون تان نشان دهید که برای او اهمیت قائل هستید.

* به حس ششم و شهود خود احترام بگذارید. برای مثال اگر ته دلتان به انجام کاری راضی نیستید آن را انجام ندهید و یا در تصمیم گیری ها به ته قلبتان هم نگاهی بیندازید. کودک درون تان آنجا نشسته است.

* وقتی نقاشی می کشید، از تخیل خود کمک بگیرید و طرح های تخیلی بکشید و آنها را با رنگ های دلخواه خود رنگ نمایید. مطمئنا کودک درون تان در انتخاب رنگ ها به شما کمک خواهد کرد.

* به تماشای طلوع و غروب بنشینید و با خود بگویید: این ممکن است آخرین طلوع یا غروب خورشید باشد که به نظاره نشسته ام و این تجربه ای “ناب” برای کودک درون تان خواهد بود.

* آراسته باشید و آرایشی که دلتان می خواهد داشته باشید. اگر به ته دلتان رجوع کنید او به شما خواهد گفت که چه سبک آرایشی را می پسندد.

* از انتقاد نسبت به خود دست بردارید. در چنین لحظاتی کمی درنگ کنید. شما در حال شلاق زدن به کودک درون تان هستید، شلاق را دور بیندازید و با او مهربان باشید.

* وقتی زیر فشار هستید و استرس دارید به کتاب های داستان کودکان پناه ببرید. این کار لذت بخش “کودک درون تان” را آرام خواهد ساخت.

* از تفریح های گذری و کوتاه غافل نشوید. مانند تاب خوردن در یک پارک و یا خوردن یک فنجان چای داغ در زمستان آن هم وقتی هوس نوشیدن آن را می کنید. این کار یعنی پاسخ دادن به ندای کودک درون تان.

* هیچ چیز مانند اسب سواری و دوچرخه رانی کودک درون تان را به وجد نمی آورد، امتحان کنید.

* دردهای جسمانی فریاد خفه شده کودک درون شماست. پس علاوه بر درمان های جسمانی برای رابطه خود با وی فکری بکنید.

* وقتی تنها هستید می توانید دور و برتان را به هم بریزید و از شلوغی و ریخت و پاش لذت ببرید. به این ترتیب کودک درون تان نیز نفس راحتی می کشد.

* یک جعبه یا کشوی مخصوص داشته باشید و تمام هدایا و یا کارت تبریک هایی که از دیگران گرفته اید را در آن نگهداری کنید. این جعبه محتوی “عشق” است. عشق دیگران نسبت به کودک درون شما، و شما لایق آن هستید.

* در منزل عود بسوزانید و یا از عطرهای خوشبو استفاده کنید. این کار شمار با به وجد می آورد و نشاط را به شما باز میگرداند. در ضمن کودک درون تان خوشنود خواهد شد.

* کودک درون تان می گوید اگر از چیزی در ظاهرتان راضی نیستید آن را تغییر دهید. برای مثال موهایتان را رنگ کنید، از وزن خود بکاهید، مدل ابرویتان را تغییر دهید و …

* اگر امکان آن را دارید سری به محله های دوران کودکی خود بزنید و با دوستان و همسایگان سابق خود احوالپرسی نمایید. اگر چنین چیزی امکان ندارد می توانید در خیابان ها و کوچه های قدیمی پرسه بزنید و از فروشگاه های قدیمی خرید کنید.

* وقتی با کسی صمیمی هستید یعنی کودک درون شما و کودک درون او به هم نزدیک هستند و این موهبت بزرگی برای کودک درون خواهد بود.

* مراقب گفت و گوهای درونی خود باشید وقتی پیام های منفی دریافت می کنید، بدانید که در حال بدرفتاری نسبت به خود هستید. پس جای آنها را با پیام های امید بخش و مهرآمیز عوض کنید.

* درخت بکارید و رشد و بالندگی اش را به نظاره بنشینید. گرچه با این کار گذر زمان را حس می کنید اما متوجه خواهید شد که چیزی در درون تان است که هیچ وقت پیر نمی شود.        “کودک درون تان”

برگرفته از٩٩ راه براى شفاى کودک درون
نوشته : دکتر شهربانو قهارى

 

منتشرشده در مقالات علمی | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای شفاى کودک درون بسته هستند