شیخ محمد تقى راموز بهاور مشهور به ادیب نیشابورى ( ادیب دوم) در سال ١٢٧۴خورشیدى درروستاى خیراباد نیشابور دیده به جهان گشود .
پدرش ،اسدالله نام داشت و از دانش بى بهره نبود درنتیجه محمدتقى نزد پدر خواندن و نوشتن را فراگرفت و در ١٨ سالگی به دستور پدر عازم مشهد شد و باگذراندن مقدمات نزد دایى خود حاج شیخ محمد کدکنی وارده حوزه درس میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى گردید.
نامبرده از محضر میرزا عبدالجواد، کمال استفاده را برد و در آموختن ادبیات عرب، فارسى، منطق، فلسفه، ریاضیات، تفسیر، حدیث، رجال، فقه، اصول، طب، علوم غریبه و علوم جدید رنجها کشید. ودر کسب این دانشها به جز میرزا عبدالجواد، از محضر اساتید دیگر مشهد از جمله آقا میرزا عسکرى مشهور به آقا بزرگ حکیم، شیخ حسن برسى ، شیخ اسدالله یزدى، میرزا باقر مدرس رضوى، آقا سید جعفر شهستانى،قوام الحکما، مشیرالاطباء و حکیم فاضل خراسانى بهره فراوان برد و در دانش وخرد جایگاهى بلند مرتبه یافت تاجاییکه دانشجویان ازسراسر ایران براى درک فیض از محضر پر نعمتش به خراسان شتافتند.
آن بزرگوار علاوه بر تدریس متون ادبى ، منطقى و اصولى ، از جمله سیوطى ، مغنى، شرح مطول، شرح نظام، حاشیه ملاعبدالله، معالم، مقامات حریرى ، عروض و قافیه، در مدرسه هاى خیراتخان، سلیمانیه، میرزا جعفر، مسجد ترکها، جامع گوهرشاد، درسال١٣٢۵ مدتى نیز در آموزش و پرورش خراسان به تدریس مشغول بود .
در سال ١٣۴١خورشیدى سید جلال الدین تهرانى استاندار خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوى که خود مردى فاضل ودانشمند بود، از آن بزرگوار درخواست کرد تابه عنوان مدرس آستان قدس در محل مدفن شیخ بهایى به تعلیم و تربیت دانشجویان اشتغال ورزد وبدین ترتیب معظم له به مدت هفت سال در ان مکان به کار آموزش اشتغال داشتند تا این که در زمستان ١٣۴٨ از ناحیه پا دچار آسیب دیدگى شدید گردیدند که حضور درمحل مذکور را براى ایشان مشگل مى نمود و از آن پس تا زمان مرگ (٢١آذر١٣۵۵) در منزل تدریس مى فرمود .
محمدتقى ادیب نیشابورى انسانی آزاده وبه واقع ادیب وعارف بود و بى توجه به امور دنیوى، مقامات و شخصیتها به امور معنوى مشغول ،از استغناى طبع بى نظیر برخوردار و از تملق و ریا دورى مى جست، همیشه زودتر از دیگران در محل درس حاضر مى شد وچهارزانو می نشست و درس را شروع مى نمود .
ان بزرگوار افزون بر تربیت شاگردانى دانشمند ، آثار علمى و ادبى زیادى از خود بر جاى گذاشت.
آثار :
۱ آئین نامه
۲ آسایش نامه
۳ البدایه و النهایه
۴ تابش جان و بینش روان
۵ تاریخ ادبیات ایران
۶ تاریخ ادبیات عرب
۷ حدیث جان و جانان
۸ رساله قافیه و آرایش سخن
۹ رساله یعقوبیه
۱۰ ستایش نامه
۱۱ طریقت نامه
۱۲ فیروز جاوید
۱۳ گوهر تابنده
۱۴ گوهر مراد
۱۵ مجمع راز
هر که دیدم به جهان شیفته روی تو بود یا که آویخته از زلف سَمَنبوی تو بود
آن یکی نعرهزنان در چمنِ روی تو شاد وین یکی نالهکنان در شکنِ موی تو بود
بود یا همسفر غالیه و مشک و عبیر یا تماشاگر رخساره نیکوی تو بود
یا که لیلیروش اندر خَم زلفت میسوخت یا که مجنونصفت اندر پی آهوی تو بود
روز مردانگیِ لشکرِ خونخواره عشق رستم ار بود اسیر خَم گیسوی تو بود
هر شهنشاه که زد سکّه، تو را گشت غلام هر سپهدار که زد خیمه ز اردوی تو