از یادداشت هاى شادروان اصغرروزبهى
گویند پادشاهی خردمند می خواهد بداند که ناپاک ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟
برای این کار وزیرش را مامور میکند که برود و ناپاک ترین انچه را که روى زمین وجود دارد ، پیدا کند و چنانکه پاسخ درست را بیابد سزاوار جانشینى او خواهد بود
وزیر عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه مى رسد که که با توجه به همه جوانب باید پاسخ ، مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار ازاو هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید من جواب درست را می دانم اما ان را زمانى خواهم گفت که توبه اندازه انگشتى از مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولى چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای درست نیست تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش!!
وزیر به انگیزه رسیدن به پادشاهى مى پذیرد و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید:
کثیف ترین و نا پاک ترین چیزها طمع است زیرا که تو به خاطرآن حاضر شدی آنچه را فکر می کردی ناپاک ترین است بخوری !!