یک مزرعه دار موفق پس از مرگش همه چیز را برای همسر وفادارش باقی گذاشت او زن بسیار زیبایی بود و قصد کرد مزرعه را نگه دارد، اما در مورد نگهدارى مزرعه اطلاعات بسیار کمی داشت ، بنابراین تصمیم گرفت که استخدام کارگر مزرعه دار در روزنامه آگهی بدهد دو گاوچران برای این شغل درخواست دادند . یکی همجنس باز بود و دیگری مست او سخت و طولانی در این مورد فکر کرد و وقتی کس دیگری متقاضی این شغل نشد تصمیم به استخدام شخص همجنس باز گرفت با این حساب که بودن او در مزرعه مطمئن تر از بودن شخص مست است. و بدین گونه خودش هم در امان خواهد بود
کارگر مزرعه با ساعتهای کار طولانی روزانه ثابت کرد که کارگر فعالی است و در مورد مزرعه داری چیزهای زیادی میداند برای هفته ها آن دو کار کردند و اوضاع مزرعه به خوبی پیش میرفت روزی بیوه مزرعه دار به کارگرش گفت تو به خوبی وظیفه ات را انجام داده ای و مزرعه به نظر عالی میاد. میتونی به شهر بری و کمی خوش بگذرانی گاوچران با کمال میل پذیرفت وشنبه شب به شهر رفت . از وقت مقررساعتى گذشت و او بازنگشت دو ساعت گذشت و از او خبری نشد بلاخره بعد ز دوساعت و نیم وارد اتاق شد و بیوه مزرعه دار را در حالی دید که کنار بخاری با گیلاسی از شراب به انتظار او نشسته بود زن به آرامی او را به طرف خود صدا کرد و گفت دکمه های بلوز منو باز کن و درش بیار گاوچران با حالتی لرزان فرمان او را اجرا کرد حالا چکمه های منو در بیار او به آهستگی خواسته زن را اجرا کرد حالا جورابهای منو در بیار او با نرمی هر لنگه را خارج کرد و کنارچکمه ها گذاشت حالا دامن منو در بیار او در حالی که در نور آتش به چشمان زن نگاه میکرد به آهستگی دکمه های دامن را باز کرد حالا سوتین منو در بیار گاوچران مجددا با انگشتانی لرزان کاری را که از او خواسته شده بود انجام داد و آن را به زمین انداخت بعد زن به او نگریست و گفت اگر یک بار دیگه لباسهای منو بپوشی وبری شهراخراجت میکنم!
کارگر مزرعه با ساعتهای کار طولانی روزانه ثابت کرد که کارگر فعالی است و در مورد مزرعه داری چیزهای زیادی میداند برای هفته ها آن دو کار کردند و اوضاع مزرعه به خوبی پیش میرفت روزی بیوه مزرعه دار به کارگرش گفت تو به خوبی وظیفه ات را انجام داده ای و مزرعه به نظر عالی میاد. میتونی به شهر بری و کمی خوش بگذرانی گاوچران با کمال میل پذیرفت وشنبه شب به شهر رفت . از وقت مقررساعتى گذشت و او بازنگشت دو ساعت گذشت و از او خبری نشد بلاخره بعد ز دوساعت و نیم وارد اتاق شد و بیوه مزرعه دار را در حالی دید که کنار بخاری با گیلاسی از شراب به انتظار او نشسته بود زن به آرامی او را به طرف خود صدا کرد و گفت دکمه های بلوز منو باز کن و درش بیار گاوچران با حالتی لرزان فرمان او را اجرا کرد حالا چکمه های منو در بیار او به آهستگی خواسته زن را اجرا کرد حالا جورابهای منو در بیار او با نرمی هر لنگه را خارج کرد و کنارچکمه ها گذاشت حالا دامن منو در بیار او در حالی که در نور آتش به چشمان زن نگاه میکرد به آهستگی دکمه های دامن را باز کرد حالا سوتین منو در بیار گاوچران مجددا با انگشتانی لرزان کاری را که از او خواسته شده بود انجام داد و آن را به زمین انداخت بعد زن به او نگریست و گفت اگر یک بار دیگه لباسهای منو بپوشی وبری شهراخراجت میکنم!