-
نوشتههای تازه
پیوندها
آمار
بایگانی
- تیر ۱۴۰۱ (۱)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۳)
- فروردین ۱۴۰۱ (۳)
- اسفند ۱۴۰۰ (۱)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۲)
- آذر ۱۴۰۰ (۱)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱)
- مرداد ۱۴۰۰ (۵)
- تیر ۱۴۰۰ (۲)
- خرداد ۱۴۰۰ (۲)
- اردیبهشت ۱۴۰۰ (۳)
با دُم ِشیر میکنى بازى
بود شیرى به بیشه یى خفته
آن قَدَر دور شیر بازی کرد
آن قدر گوش شیر گاز گرفت
تا که از خواب, شیر شد بیدار
دست برد و گرفت کلّه موش
خواست در زیر پنجه له کندش
گفت: ای موش لوس یک غازى
موش بیچاره در هراس افتاد
که تو شاه وحوشى و من موش
تو بزرگى و من خطاکارم
شیر از این لابه رحم حاصل کرد
اتّفاقاً سه چار روز دگر
از پى صید گرگ، یک صیّاد
دام صیّاد گیر شیر افتاد
موش چون حال شیر را دریافت
بندها را جوید با دندان
این حکایت که خوش تر از قند است
اولاً, گرنه یى قوى بازو
ثانیاً, عفوِ از خطا خوبست
ثالثاً, با سپاس باید بود
رابعاً, هرکه نیک یا بدکرد
خامساً, خلق را حقیر مگیر
شیر چون موش را رهایى داد
در جهان موشک ضعیف حقیر
این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و آموزش دبستانى گذشته, ايرج ميزا برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقهمندیها.