فرین تن فروش بود و در آتن میزیست .
او شهرآشوبی اغواگر بوده که در برهه ای بجرم بی حرمتی به خدایان یونان به دادگاه احضار شده……
نظر دادگاه طبیعتا بر اشد مجازات این زن زیبا بوده…..
همۀ داوران هم در دادگاه حضور بهم رسانده بوده اند……
دقیقا هنگام رأی گیری کسی از میان حاضران برخاست و فرین را برهنه کرد…او کسی نبود بجز وکیل مدافعش که شگرد دفاعش در لخت کردن موکلش بود.
جامه زن از تنش فرو افتاد و اندام زیبایش انگار که لهیبی کشید و وجود خدایان را هم درنوردید.
فرین شرمسار از برهنگی دست بر چشمان خود گرفت. صحنۀ زیبای برهنگی فرین بی شباهت به نقاشی زایش ونوس نیست.
وکلیش او را در واقع برای جلب ترحم قضات لخت کرده… اندام برهنه اش قانون را بی اعتبار و چشم هوسران قضات را به خود جلب نمود و زن در نهایت بخشیده شد…..
“غفلت شده بود”
و در این کارزار بدن بر قانون پیروز شد……. بدن فرین بخشی از دفاعیات او در برابر اتهامش محسوب شد……تن عریانش گویی که بر کفۀ دیگر ترازوی عدالت قرار گرفته بود.
نقاش، صحنۀ عریانی فرین را با دو رنگ غالب تصویر میکند.
رنگ سرخی که حکایت از عطش “تنانه” کردن قانون در دل قضات دارد و حاضران هم معترضانه سرخگون شده اند.
در سوی دیگر، رنگ آبی که سردی و انکار قانون صرفا مردانه و در طول تاریخ “از مردان و برای مردان” بر دل خود دارد…..
نماینده خدایان همان قاضی القضات صحنه است، که در کناره تصویر در برابر ابهت و شکوه بدن فرین گویی که در تباهی و انهدام فرو رفته است… اینجا روشنایی نه بر تن، بلکه “از تن” میتابد.
قانون فحشا بر همین عریانی بی محابا حکم میراند و در این ورطه پوشش دروغینی بیش نیست…….
معنای نقاشی هم بالکل در همین عریانی متراکم شده.
بدن در جایگاهی ایزدی قرار گرفته و “داد” در زیبایی خلاصه شده….. بدن گویی که فصل الخطاب شده باشد.