رازى از راز هاى شاهنامه

به نام خداوند جان و خرد

بیشتر پژوهندگان نامدار شاهنامه را به سه بخش

استوره و حماسه و تاریخ بخش می کنند!
این کهتر، با آزرم همه استادان، این بخش بندی را نادرست می داند و بر این باور است که شاهنامه، سراسر، سرگذشت راستین نیاکان ماست که از آفرینش جهان (با مه بانگ) آغاز می شود و زمین و آسمان پدید می آید و ….. جان از بی جان و سپس گیاه و جانور و سرانجام، مردم(آدمی/انسان)! * که به خرد و توان سخن گفتن آراسته است و با یاری خرد می آموزد و می سازد و راه پیشر فت می پوید!


سراسر شاهنامه از آغاز کتاب تا انجام آن هیچ دروغ و افسانه ای در بر ندارد!! همه آن سرگذشت راستین مردمانی است که پیش از ما زیسته اند! ولی هرچه بیشتر در ژرفای گذشته فرو می رویم، زبان شاهنامه رازگونه تر می شود!
گیومرت و سیامک و هوشنگ و تهمورس و جمشید و ضحاک و ابتین و فریدون و کاوه همه نمادهایی هستند از رویدادهای راستین تاریخی که با یاری شناخت ریشه اوستایی نامها و دستاوردهای زمین شناسی و دیرین شناسی راز آنها بازشناختنی است و راستین بودن یکایک آنها آشکار!
می دانیم که فردوسی آفریننده داستانهای شاهنامه نیست و تنها کار او از نثر به نظم در آوردن شاهنامه بود! فردوسی شاهنامه را از دفتر (شاهنامه ابومنصوری) بپیوست و به گفتار شیرین خویش در اورد! در «مقدمه شاهنامه ابومنصوری» می خوانیم:
«چیزها اندرین نامه بیابند که سهمگین نماید و این نیکوست چون مغز او بدانی! و ترا درست گردد و دلپذیر آید! چون کیومرث و طهمورث و دیوان و جمشید؛ و چون قصه فریدون و ولادت او و برادرش و چون همان سنک کجا آفریدون بپای بازداشت و چون ماران که از دوش ضحاک برآمدند! این همه درست آید به نزدیک دانایان و بخردان بمعنی! و آنکه دشمن دانش بود این را زشت گرداند و اندر جهان شگفتی فراوانست.»
و فردوسی خود می فرماید:

تو این را دروغ و فسانه مخوان
به یکسان روشن زمان مدان
از او هرچه اندرخورد باخرد
دگر بر ره رمز معنی برد

و باز می فرماید:
ز هرگونه ای هست آواز این
نداند به جز پرخرد راز این

اکنون می خواهیم تا به یاری شناخت ریشه های واژه ها در زبان پارسی باستان و یافته های دیرین شناسی راز ضحاک و مارهای دوشش را که بخشی از تاریخ سرزمین ماست باز بگشاییم!
«ضحاک» یا «اَژی دَهاک» همان «اَژدَها» در باور ایرانیان بونده (موجود)ای بود با چنین ویژگی ها:

o از دهانش آتش و دود بر می جهد! و دود و دَمَش آسمان را تیره می سازد!
o مردمان و جانوران و گیاهان در تف آتش و دودش می سوزند و نابود می شوند!
o غریوش تا فرسنگها دور می رود!
o از جنبیدنش تا فرسنگها دورتر زمین می لرزد!
o از دهان و بینیش زهر روان است! این زهر به رودخانه ها می ریزد و آبها را زهرآگین می سازد!
o گاه بر سر راه آبها می سازد و بازدارنده رسیدن آب به شهرها و روستاها می شود!
o مرغزارهای پیرامون خویش را می سوزاند و مرغان را می گریزاند!
o تنها پهلوانان بزرگ می توانند آن را از پای درآورند و مردم را از رنج او برهانند!
o فرزند ندارد و چون پهلوانی از پای درآوردش، مردمان برای همیشه از رنجش می رهند!

به روشنی، همه این ویژگیها در پدیده ای به نام «آتشفشان» گردآمده و فرنودین(منطقی) است پذیرفتن این که:
هزاران سال پیش از این، «اَژدَها» انگاره(تصویر ذهنی) مردمان از این پدیده و نماد آن بوده است!
«اژدها» را هندیان با نام «اَهی/اَژی» می شناسند ! شادروان دکتر محمد معین در «مزدیسنا و ادب فارسی» می نویسند:
“اهریمن دیگری به نام «اَهیمار» یا «اژدها» که درکوه مسکن داشته، دیوان را به یاری خود می طلبد. اَهی رعد سیاه بوران و توفان است که با هزاران حلقه و پیچ و تاب بر فراز قله کوه می پیچد و دیوار مانند به سوی آسمان بالا می رود…”
«اژدها» یا dragon (اَهی/اَژی) در میان همه مردمان جهان کمابیش همین انگاره را ساخته است! برای نمونه در انجیل می خوانیم:
“اینک اَژدَهای آتشگون، که او را هفت سر و ده شاخ بود و بر سر هایش هفت افسر ، و دمش یک سوم ستارگان را به زیر کشید……”

به یاری یزدان با گواه های استوار از سخنان فردوسی فرزانه و سرایندگان هم زمان او، نشان خواهیم داد که در باور پیشینیان ما ، آریاییان، مردمان بومی فلات ایران نیز در هزاران سال پیش از این، اژدها همان کوه آتشفشان بوده است و مارهای دوش ضحاک نیز جز دو آتشفشان بزرگ این سرزمین نبوده اند!
ایدون باد.      ابوالفضل خطیبى

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.