«خسته و افسرده، ازکار افتاده، وابسته درست مانند بچه ها و…» مواجه شدن با این عبارات بیرحمانه، آن هم بعد از سال ها زندگی توأم با کار و فعالیت و سربلندی، کافی است که انسان را در سالمندی از پا درآورده، به انزوا کشانده و او را بشدت آسیب پذیر کند، به گونه ای که براحتی مستعد بیمارهای روحی و جسمی عمیقی شود. نداشتن حمایت فرهنگی و پشتوانه اقتصادی، بخصوص برای زنان سالمند، می تواند به احساس فقری چند جانبه منجر شده که این خود بر مشکلات دوران پیری دامن می زند.
شاید این درست باشد که بسیاری از سالمندان به تنهایی از عهده کارهای روزمره شان برنیایند و برای امور عادی هم نیازمند کمک گرفتن از دیگران باشند، ولی این به معنای پایان حیات آنها نیست. آنچه به آنها جان مضاعف می دهد ارتباط مؤثر با دیگران، فعالیت اجتماعی و رضایت آنان از حضور در جمع است، به این ترتیب در شرایط عاطفی و سلامت بهینه ای قرار خواهند گرفت.
واقعیت این است که جمعیت پیر جزء جدایی ناپذیر و درصد قابل توجهی از جامعه است، پس بهتر است به جای این که سعی کنیم بر آن چشم ببندیم، از خودمان سؤال کنیم که زیستن در کدام فضا بهتر است: «جامعه ای که در آن سالمندان غروب زندگی خود را به زوال تعبیر می کنند یا جامعه ای که همین قشر در آن با ابزار نشاط، امید، تدبیر و تجربه خود حامی نسل جوان تر هستند؟» فراتر از اینها اگر هوشمندانه و سپاسگزارانه بیندیشیم، نقشی طلایی برای آنها در زندگی جدیدشان خواهیم یافت.
به همین دلیل لازم است که در فرهنگ مان تجدید نظر کنیم. به فرزندانمان از همان دوران کودکی بیاموزیم که به سالمندان به دید گنجینه هایی رهنما نگاه کنند. آنها چیزهایی را دیده و شنیده اند که هنوز فرصت تجربه اش برای جوان ترها رخ نداده است.
انسان شناسی به نام مارگارت مید، بر این باور است که «برقراری ارتباط بین نسل ها لازمه سلامت روان و ثبات نسل است». پس لازم است هر چه زودتر دست به کار شده و حلقه ارتباطی بین نوه ها و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را مستحکم کنیم. حقیقت این است که کودکان به سالمندان و سالمندان به کودکان احتیاج دارند.
۱ـ فرزندان در کنار پدربزرگ و مادر بزرگ های خود، درک بهتری از هویت و ریشه های خود دارند و با این ایده که ادامه دهنده یک نسل هستند، احساس ارزشمند بودن می کنند.
۲ ـ عزت نفس فرزندان، مهارت های عاطفی و اجتماعی آنها (مانند توانایی مقاومت در برابر فشارهای زندگی) ارتقا یافته و حتی می توانند در مدرسه نمرات بهتری کسب کنند. این یک واقعیت است که کودکان به حضور و تأثیر بزرگ ترها در زندگیشان نیاز دارند.
۳ـ این رابطه احساس خاص بودن به فرزندان می دهد، چرا که وقت گذراندن با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها برایشان خاص و ویژه است. یکی از عوامل لذت بردن از این رابطه، بذل محبت بی قید و شرط سالمندان است، این گونه کودکان مجبور نیستند که خود واقعی شان را پشت باید ها و نبایدهای والدانه کنترل کنند، بلکه حقیقت خود را در فضایی امن بروز می دهند.
۴ ـ حضور پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می تواند تا حدودی خلأ ناشی از بی توجهی والدینی که به دلیل کار و مسائل دیگر به اندازه کافی برای بچه هایشان وقت نمی گذارند را پر کند. به طور نمونه کودکی از تجربه خوشایند خرید با مادر بزرگ خود این گونه تعریف می کند «هر وقت که با مادرم برای خرید بیرون می ریم، همیشه عجله داره و می گه زود باش ولی وقتی با مادربزرگم هستم، او همیشه به اندازه کافی وقت داره و به من فرصت می ده تا هر چه دلم می خواد چیزهایی که دوست دارم رو نگاه کنم.»
۵ ـ فرزندان کسانی را دارند که با آنها حرف بزند و به آنها اعتماد کنند. ممکن است آنها ترجیح بدهند مسائلی را برای والدین خود بازگو نکنند، ولی غالباً نسبت به پدربزرگ و مادربزرگ خود چنین حساسیتی ندارند و این به سالمندان قدرت می دهد تا بتوانند در حل مشکلی که نوهشان را درگیر کرده است، مؤثر و مفید واقع شوند. کودکی در این باره می گوید: «مادر بزرگم، منو درک می کنه!»
۶ ـ سالمندان می توانند معلمان ِ بسیار صبور و مؤثری باشند که با بروز علایق، مهارت ها و سرگرمی های دوران جوانی خودشان، ایده ها و فعالیت های تازه ای را به بچه ها معرفی کنند. از بازی های سنتی و ساده زمان های گذشته گرفته تا داستان ها و قصه ها یا حتی واژه ها و تکیه کلام های پر معنی که استعمال آنها بتدریج در میان ما کمرنگ شده است. چیزهایی که کودکان از پدربزرگ ها و مادربزرگ هایشان می آموزند می تواند عمق و دوام بیشتری نسبت به تعالیم دیگران در آنها داشته باشد.
فوایدی که نصیب پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می شود
۱ ـ سالمندان در نقش ِ جدیدی که در زندگی خود ایفا می کنند، آزادی لذت بخشی را تجربه خواهند کرد. آنها فشار دوران پدری یا مادری خود را احساس نمی کنند؛ به این ترتیب بسیاری از بهره مندی های آن دوران را نصیب خود می کنند بدون این که مدام به اشکال تراشی نوه هایشان بپردازند.
۲ ـ بسیاری از مردم، پدربزرگی یا مادربزرگی را با عنوان فرصتی دوباره می بینند که حالا می توانند خلأهای رابطه پدر یا مادر ـ فرزندی خود را پر کرده و بسیاری از خطاهای گذشته را جبران کنند. این بار نوه ها فرصت های دوباره هستند.
۳ ـ آمارها نشان می دهد که سالمندان فعال و مؤثر، بسیار کمتر به افسردگی مبتلا شده و سطح رضایت در آنها بالاتر از دیگر سالمندان است. آنها زندگی شادتری را تجربه می کنند و نسبت به آینده نیز امیدوارتر خواهند بود.
۴ ـ پدربزرگ ها، مادربزرگ ها و نوه هایشان می توانند نقش معلم و دانش آموز را برای همدیگر داشته باشند و جالب این است که اینجا همیشه بزرگ تر ها معلم نیستند، بسیاری اوقات این بچه ها هستند که به آنها چیز های جدید یاد می دهند. تصور کنید، کودکی را که سعی می کند با آموزش نحوه اس ام اس دادن یا استفاده از قرآن یا مفاتیح موجود در موبایل یا حتی معرفی دنیای وسیع و شگرف اینترنت، فواید استفاده از تکنولوژی را به پدربزرگ یا مادربزرگش نشان دهد. نوه ها این فرصت را به پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می دهند که دنیا را با نگرشی تازه و از دید یک کودک ببینند.
۵ ـ همان طور که کودک با حضور پدربزرگ و مادربزرگش به ریشه های خود برمی گردد، سالمندان نیز با حضور نوه های خود این فرصت را می یابند که به واسطه نوه های خود میراثی گرانبها برای نسل آینده به جا بگذارند و به این ترتیب به اشتیاق خود نسبت به ابدی و جاویدان بودن ـ که ذاتا در انسان وجود دارد ـ پاسخ می دهند.
و اما منافعی که عاید والدین می شود
امروزه بسیاری از والدین تحت فشار هستند. شانه یک پدر یا مادربزرگ مهربان و حمایتگر، می تواند جای امنی باشد برای تکیه دادن، صحبت کردن و آرام گرفتن. همچنین حضور آنها، این اطمینان خاطر را به والدین می دهد که بزرگ ترهای دیگری هستند که کودکانشان را دوست داشته و مراقب آنها باشند. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، می توانند سهمی از فشارهایی را که والدین تحمل می کنند برطرف کنند. آنها می توانند در خانواده های مدرن امروزه نقش یک شبکه مستحکم را بازی کنند.
فاطمه عمانی – روزنامه جام جم