ساعتى که درانبار مزرعه گم شده بود !

securedownload

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعت قدیمى اش  را در انبار  مزرعه  گم کرده است.  ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.  بعد از آن که در میان انبار  بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

کودکانآن  بلادرنگ پس از این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی زوایاى  را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.  کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.  کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، “چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد.”

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.  بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار مزرعه  بیرون آمد.  کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.  پس پرسید، “چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟”

پسرک پاسخ داد، “من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم.”

براستى ذهن انسان  وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند ، بنابراین هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کردتا  زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید

 

این نوشته در خواندینهای علمی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.