آورده اند که حرمسرای عریض و طویل” ناصرالدّین شاه” هر روز شاهد دعوا و رقابتهای پنهان و آشکار بود، روزی کنیز یکی از بانوان حرم، مرتکب خلافی میشود و از آنرو که میدانست بانو عصبانی و به شدت تنبیه خواهد شد پیش از آنکه خبر به بانو برسد ، خود را به” ری” رسانده و در” حضرت عبدالعظیم” بست مى نشیند، خبر بست نشینی کنیزک که به شاه میرسد از بانوی حرم میخواهد، گناه کنیز را ببخشد؛ واز سویى خود به این فکر مى افتد که به ترتیبى از بست نشینی و خروج کنیز کان وخدمه از حرمسرا جلوگیرى کند ، این موضوع شاه را بفکر میبرد که چاره ای کند تا اهل حرم بهنگام حوادثی این چنین پا به خارج حرمسرا نگذارند و در همان اندرونی، امکان بست نشینی برایشان فراهم باشد!
براى پیشبرد این اندیشه بانوئی گیس سپید از اهل حرم را دستور داد تا بدروغ این خبر را منتشر کند که خواب نما شده و به او خبر داده اند که در پای چنار کهن سال” گشن شاخ” در توی محوطه اندرونی امامزاده ای بنام” عباسعلی” مدفون است.
این خبر که در حرم پیچید،همه خوشحال از اینکه امامزاده ای در اندرون دارند از شاه خواستند که دور چنار را نرده کشد و علم و کُتل آویز کند.
شاه دستور داد اطراف چنار نرده کشیدند و اینگونه شد که آنجا را “چنار عباسعلی” نام گذاشتند، هر که حاجتی داشت و مبتلا به گرفتاری میشد رو به امامزاده تازه کشف شده میآورد و دخیل مى بست .
زنهای شوهر مُرده، کنیزکان کُتک خورده، یتیمان درد کشیده، مقروضان گرفتار شده، راه ماندگان دست خالی مانده، عاشقان بوصال نرسیده، خلاصه هر مصیبت کشیده ای رو بسوی چنار عباسعلی آورد وانجا کم کم پاتوق هر چه بدبخت و بیچاره و درمانده شد!
“ناصرالدین شاه” اگر چه این حیله را بکاربست داد تا گرفتاران اهل حرم برای بست نشینی ناچار به خروج از حرم نشوند اما بمرور این امامزاده صاحب شجره نامه و زیارتنامه و برو و بیائی شد و در پناه این قداست ساختگی، آنچه که مردم از ظلم و بیعدالتی شاه سراغ داشتند را فراموش کردند وبتدریج
علم ها و کُتل های برافراشتند و پارچه های تکّه تکّه شده و گره خورده بر شاخه های چنار قداست یافته آویختند و دیگ های آش و پلو نذری در پای چنار برقرارسد و دعا وزیارت نامه مخصوص ساخته شد.
چنار عباسعلی درواقع نمادی است از “قداست های ساختگی” که بی شک ریشه هائی عمیق در جهل و نادانی توده مردم این سرزمین دارد و همپای آن به رویش خود ادامه می دهد.