سخنورى بزرگ وتوانا که با اندک زیسته واز ژاژخواهى فرمانروایان پرهیز داشته وبا برشمردن زشتیها وپلیدیهاى روزگار فرمانروایى ایلخانان مغولان ، به پند واندرز گروه هاى فاسد اجتماعى پرداخته است .
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد |
هم رونق زمان شما نیز بگذرد |
|
وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب |
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد |
|
باد خزان نکبت ایّام ناگهان |
برباغ و بوستان شمانیز بگذرد |
|
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام |
برحلق و بردهانِ شمانیز بگذرد |
|
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز |
این تیزی سنان شما نیز بگذرد |
|
چون داد عادلان به جهان دربقا نکرد |
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد |
|
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت |
این عوعو سگان شما نیز بگذرد |
|
آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشست |
گرد سُم خران شما نیز بگذرد |
|
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت |
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد |
|
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت |
ناچار کاروان شما نیز بگذرد |
|
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن |
تاثیر اختران شما نیز بگذرد |
|
این نوبت از کسان به شماناکسان رسید |
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد |
|
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان |
بعداز دوروزاز آن شمانیز بگذرد |
|
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم |
تا سختیِ کمان شما نیز بگذرد |
|
در باغ دولت دگران بود مدّتی |
این گُل، ز گُلستان شمانیزبگذرد |
|
آبیست ایستاده دراین خانه مال وجاه |
این آب ناروان شما نیز بگذرد |
|
ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع |
این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد |
|
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست |
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد |
|
ای دوستان خواهم که به نیکی دُعای سیف |
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد |