شاهنامه دریاى دانش وخرد
شاهنامه دریای دانش و خرد است.
واژه ی «خرد» که به جرأت میتوان گفت تکیه کلام فردوسی در سرودن شاهنامه است، در هنگامه¬های گوناگون تکرار شده است. در همان آغاز شاهنامه و پیش از مقدمات دیگر، فردوسی پاره¬ای از پیشگفتار منظوم خود را در ستایش خرد آورده است.
این مانندهاتنها تا پایان جلد نخست شاهنامه گرد آوری شده
آغاز شاهنامه:
به نام خداوندِ جان و خرد ،
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خرد را و جان را همی سنجد او
در اندیشه ی سخت کی گنجد او
خرد گر سخن برگزیند همی
همان به گزیند که بیند همی
ـ اندر ستایش خرد:
خرد بهتر از هرچه ایزدت داد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد افسر شهریاران بُوَد
خرد زیورِ نامداران بود
خرد زندهی جاودانیشناس
خرد مایهی زندگانیشناس
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده ی خویش ریش
از اویی به هر دو سرا ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
-
ـ پادشاهی فریدون:
ندارید ترس و نه شرم از خدای
شما را همانا خرد نیست رای
ـ پاسخ شاه یمن:
زبان راستی را بیاراسته
خرد داشته،عقل پیراسته
ـ گفتار فریدون به پسران:
چه گفتند گفتندگان پُر خرد
هر آنکس که بد کرد کیفر بَرَد
که بر ما چنین گشت گردان سپهر
خرد خیره شد، تیره شد جای مهر
-
در مردن فریدون:
جهانا سراسر فسوسی و باد
به تو نیست مردِ خردمند شاد
-
روزگارِسام:
چو بیدار شد بخردان را بخواند
سرانِ سپه را همه برنشاند
زبان و خرد بود و رایِ درست
به تن نیز یاری ز یزدان بجُست
روزگارِ منوچهر:
ز سهم وی و بویه ی پور خویش
خرد در سرم جای نگرفت بیش
سام و زال:
به مهر و به خوبی و داد و خرد
زمانه همی از تو رامش برد
دگر با خردمند مردمنشین
که نادان نباشد بر آیین و دین
زال و رودابه:
چو ما صد هزاران فدای تو باد
خرد ز آفرینش روای تو باد
همی هر زمان مهرشان بیش بُود
خرد دور بد آرزو پیش بود
دل از من رمیده است و هوش و خرد
بگویید کاین را چه درمان برد
مهراب پدر رودابه:
بدو گفت کای شُسته مغز از خرد
به پر گوهران این کی اندرخورد
وزان پس همان کس که رای آیدت
روان و خرد رهنمای آیدت
سام و دیدن رستم:
به فرمان شاهان دل آراسته
خرد را گزین کرده برخواسته
شاهی نوذر:
خردمند رنج اندرون کی برد
که بگذارد آن جای و خود بگذرد
-
افراسیاب:
سر مردِ جنگی خرد نسپرد
که هرگز نیامیخت کین با خرد
درازست دست فلک بَر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
-
پادشاهی کاووس:
ز پند خرد گر بگردد سرش
پشیمانی و رنج باشد برش
فردوسی به دنبال این است تا خرد را در ژرفای هستی، رگ و خون انسان جای دهد و او را بر کشتی اندیشه سوار کند و در دریای آرام به گشت و گذر وادارد. به همین جهت می¬گوید:
بر کسی که تار و پود وجودش داد و خرد باشد باید درود فرستاد. از طرفی خرد را تاج شهریاران و زیور نامداران قلمداد می¬کند؛ بلاگردان انسان را خرد می¬داند و ابزار دوری از بدی می شناساند:
«ز ما باد برجان آن کس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود
خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود
رهاند خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
بداند بد و نیک مرد خرد
بکوشد ز داد و بپیچد ز بد»
این نوشته در
هنر و ادبیات ارسال شده است. افزودن
پیوند یکتا به علاقهمندیها.