رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده
زمین، هنوز همین سخت جان لال شده
جهان هنوز همان دست بسته ی تقدیر
هنوز نفرین میبارد از در و دیوار
هنوز نفرت از پادشاه بدکردار
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار
هنوز لعنت برانیم آن تزویر
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند
هنوز بید پریده سر فکن ده به زیر
هنوز همهمه ی سروها ؛ که ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟
ای پلید شریر، چگونه تیغ زنی برهنه در حمام؟
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر؟
هنوز آب به سرخی زندکه در رگ جوی
هنوز
هنوزبه قطره قطره گل گونه رنگ می گیرد
از آنچه چکید از رگ امیر
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان
نه خون، که داروی غم های مردم ایران
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر
هنوز زاری آب
هنوز ناله ی باد
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر
هنوز منتظر آنم تا ز گرمابه
برون خرامی ای آفتاب عالمگیر
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
ترا ز کنگره ی عرش می زنند صفیر
به اسب و پیل چه نازی که رخ به خون شستند
درین سراچه ماتم پیاده، شاه، وزیر
چون او دوباره بیاید کسی ،محال محال
هزار سال بمانی اگر چه دیر
بمناسبت بیستم دیماه سالروز مرگ جانگداز امیر کبیر
Rouzbehi.ir