ماجراى تلفونِ هندلى

securedownload

از استاد تیمور قهرمان

تا دهه ۴٠ خورشیدى تلفن شهر ما ( تربت حیدریه ) مغناطیسی (هندلی) بود و این موضوع باعث ناهنجاریهای فراوان و مکرر می شد . شعر طنز تلفن یادآور آن سالهاست.

 هر که ننشسته به پای تلفن

نیست آگه ز بلای تلفن 

که چه ناز و ادا ها دارد 

کار این جعبه تماشا دارد

به خصوص این تلفن خانه ی ما

تلفن خانه ی ویرانه ی ما

روز تا شب اگر زنگ زنی 

صد رقم حقه و نیرنگ زنی

دادو فریاد به جایی نرسد

زآنطرف هیچ صدایی نرسد

دادو فریاد تو نقش آب است

چون عموما تلفنچی خواب است

گر زمانی پرد از خواب به زنگ 

گوییا با همگی دارد جنگ

می کشد داد که ای بی کس و کار

منو از خواب نمودی بیدار

تازه وقتی که کمی شنگول است

گوید: آقا طرفت مشغول است

خواهی ار دارویی متروپل 

سر درآری ز قنادی گل 

عوض محکمه دکتر جیم

می دهد کافه استاد کریم

گر هدف مدرسه پروین است

پاسخ از مقبره شیرین است

هفته پیش به مامور غیور

گفتم آقا تو بده “میهن تور”

تا فراهم بکنم یک دو بلیط

تلفن کردم و گردیدم خیط

بعد یک سلسله نیرنگ زدن

التماس و قسم و زنگ زدن

آمد از گیشه مسئول فروش

عشوه خانمی آهسته بگوش

که الو صحبتی آقا دارید؟

زود گفتم که سلام جا دارید؟

گفت جونی تو کی ای نامت چیست

جایت اکنون به کنارم خالیست

شغل تو چیست چه خوش برخوردی

نکند دکتر و یا سرگردی

با شعف گفتمش ای مونس جان

شاعری خسته دلم لیک جوان

به سفر میروم و کم وقتم

گر قرنطینه* شود بدبختم 

عازم مشهد و تهران هستم

راهی مرکز ایران هستم

قهرمانم منو نامم تیمور

می شناسی تو مرا گفت چه جور

عشوه ای کرد و بگفت ای تیمور

حیف باشد که شوی از ما دور

تو بیا شانه زنم موی تو را

عطر پاشم سر و هم روی تو را

از سفر بگذر و در اینجا باش

ساعتی هم که شده با ما باش

الکی گفتمش ای غنچه دهن

نامزد دارم و معذورم من

با هم آییم کنون” میهن تور”

زود بنویس به اسم تیمور

این سخن تا بشنید آن رعنا

ناگه انداخت زمین گوشی را

تلفنچی عوض “میهن تور”

داده بود سالن زیبایی نور

*در آن سال در شهر ما یک نوع وبا به اسم “التور” شایع شده بود و در نتیجه برای کنترل مسافران قرنطینه برقرار شد.

 

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.