زندگی زمانی آغاز می شود که شادمانی وارد وجود تان شود. امّا برای ورودِ شادمانی و نشاط باید باز و پذیراى آن باشید . پذیرا بودن شهامت می خواهد، زیرا خطر آفرین است. بلى زندگی دشوار و خطر آفرین است و مردن و دست ازجهان شستن بسیار راحت و آسوده . مردمى که شیفته زندگی بدون نشاط و در اصطلاح عامیانه روز مره گى هستند و زندگی راحتى را خواستارند ؛ به بهای آن، شور و هیجان، ماجراجویی و ذوق و شوق را از کف می دهند. در حالیکه امروز نخستین اولویت و مقدّم ترین چیز برای انسان هوشمند، جست و جوی شادمانی است. آنگاه که شادمانی را بیابی و مزّه ی آن را بچشی، دوباره متولّد می شوی. زندگی راستین آغاز می شود و پی می برید زندگی برای چیست؟ .
همه ی تاریخ بشر از باغ بهشت آغاز می شود. بشر از باغ بهشت بیرون رانده شده و از آن زمان به بعد در بیابانی سرگردان است. او همواره در یاد شکوه آن باغ ، یاد آن روزها، روزهایی که هنوز از باغ بیرون رانده نشده بود به سر می برد.این داستان که در کتاب های مقدّس نقل گردیده فقط یک داستان نیست ، بلکه حقیقتی عظیم در آن نهان است. هر انسانی احساس می کند چیزی را از دست داده است و در جایی که باید باشد نیست. شاید انسان به درستی نداند که چه چیزی را از دست داده ؛ امّا همه این احساس را دارند.این احساس مبهم را که چیزی سر جای خودش نیست.این احساس که “من در جایی نادرست و موقعیّتی نامناسب قرار دارم. من نباید اینگونه باشم. اشتباهی رخ داده است…
” ما باغ را درون خود، نهان داریم”
در واقع ما از آنجا بیرون رانده نشده ایم، فقط آن را فراموش کرده ایم و از آن غافل مانده ایم . به جای اینکه وجودمان را نیز پرورش دهیم،فقط مشغول گردآوری معلومات هستیم . قلب همان باغ بهشت، بهشت عدن است. وقتی به این باغ وارد شوی و مزّه ی میوه های آن را بچشی، دگرگون خواهی شد.