مرگِ تهمینه مادر سهراب !


image

چون خبر کشته شدن سهراب به دست پدرش رستم به تهمینه . مادر سهراب می رسد . بیبش از حد ازخود بی خود می شود . او که چشم و گوش بر راه دار تا خبر یافتن فرزند و پدر (یک دیگررا) بشنود و از آن حوشنود گردد که پس از سالیان دراز دوری آنان هم رایافته و برای ایران زمین سود مند شوند اکنون برایش چه اندازه ناگوار است که مرگ فرزند برومند را از دیگران بشنود .


به مادر خبر شد که سهراب گرد

به تیغ پدر ، خسته گشت و بمرد

خروشید و جوشید و جامه درید

به زاری بر آن کودک نارسید
بزد چنگ و بدرید پیراهنش

درخشان شد از لعل زیبا تنش

بر آورد بانگ و غریو و خروش

زمان تا زمان زو همی رفت هوش
فرو برد ناخن دو دیده بکند

بر آورد بالا به آتش فکند
بر آن زلف چون تاب داده کمند

به انگشت پیچیدو از بن بکند
روان گشته از روی او جوی خون

زمان تازمان اندر آمد نگون
همه خاک تیره به سر برفکند

به دندان زبازوی خود گوشت کند

به سر برفگند آتش و بر فروخت

همه موی مشکین به آتش بسوخت


همی گفت : کی جان مادر کنون

کجایی سرشته به خاک و به خون


تهمینه پس از یک سال لابه و گله از روزگار و سرگرم کردن خود با جامه و خفتنان و نیزه و دیگریادگارهای سهراب از غم فرزند، جان به جان آفرین سپارده و درپی فرزند خود به جهان دیگر می شتابد .

در کاخ بر بست و تختش بکند

زبالا بر آوردو پستش فکند


درخانه ها را سیه کرد پاک

زکاخ و رواقش بر آورد خاک

فرو هشت جایی که بد جای بزم

کز آن بزمگه رفته بودش به رزم

بپوشید پس جامه نیلگون

همان نیلگون غرق گشته به خون

به روز و به شب مویه کرد و گریست

پس مرگ سهراب سالی بزیست

سرانجام هم در غم او بمرد

روانش بشد سوی سهراب گرد

آری ، سر انجام مادر هم نتوانست مرگ فرزند را برتابد ودر پی او شتافت تا شاید آرامش ابدی یابد .


بر گرفته از کتاب :
” فر هنگ نام های شاهنامه “

این نوشته در هنر و ادبیات ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.