نامهای جالب از جوردانو برونو، کشیش و فیلسوف و کیهانشناس ایتالیایی به پاپ کِلِمنت هشتم در قرن ۱۶ میلادی:
عالیجناب پاپ کِلِمِنت، جانشین خودخواندۀ مسیح!!!
«از اینکه به شما نامه مینویسم خوشحالم و میدانم این شادی پایدار نیست زیرا به زودی جزای آن را که حداقل زندان است خواهم دید. شگفتا که به خدا میتوان نامه نوشت امّا به شما نمیتوان! پس با نگارش این نامه به خودکشى دست زدهام و متأسّفم از اینکه باید شما را “جانشین مسیح” خطاب کنم؛ هرچند با قید “خودخوانده”. راستی شما کجا و خدا و مسیح و دین کجا؟ به مناظره دعوتتان میکنم امّا میدانم که تَن نمیدهید. به این بهانه که شأنی برای خود قائلید فراتر از شأن مسیح! آن شأن به قدری مغرورتان ساخته که میترسم حتّی این نامه را هم نخوانید. پس به اصل مطلب میپردازم.
شایع کردهاید که من به جرم ترویج اندیشههای کالون و لوتر و انکار تثلیث و تحسین و تأیید هیئت کوپرنیکی از دین مسیح خارج و مرتد شدهام. هراسی نیست. ارتداد رویگرداندن از بندگی خداست نه انکار آنچه در انجیل و خطابههای شما و گماشتگانتان در کلیساها که روز و شب برای عوامالنّاس خوانده و یا گفته میشود. بدبختانه گویا شماها باورتان شده که آنچه به نام دین بر مردم القا میکنید، دین است.
مَثَلی هست که دروغگو در اثر کثرت دروغگویی، خود نیز باور میکند. وقتی شما دروغهایتان را باور کردهاید، دیگر چه امیدی به عوام است که حقیقت دین را بیابند؟ سالهایی که ساکن صومعه بودم، میشنیدم که روحانیون در خلوت خویش وقتی سرخوش بودند، میگفتند: “یک مرید خَر بِه از یک دهِ ششدانگ”. میپنداشتم این را به شوخی میگویند، امّا بعدها دریافتم که برای ادامۀ حیات در کسوتِ روحانی، باید به دنبال جذب این مریدها باشم تا بتوانم به حیات کلیسا و دین کمک کرده باشم! چیزی نگذشت که از صومعه گریختم و در حقیقت از خدایی که پایداری دین خود را بر حماقت، جهل و نیرنگ عوامالنّاس قرارداده بود بیزار و گریزان شدم. در اصل از خدای شما عالیجناب پاپ و گماشتههای کلیسایتان گریخته بودم. امّا خدایی که در بیرون صومعه به آن رسیدم و او را شناختم، خدایی است که وجودش در ذرّات این عالم حضور دارد و از جمله در صورت ناسوتی هستی که مشهود ماست تجلّی کرده. خدایی که در بیرون کلیسا حضور دارد، خدایی متنفر از دروغ است. خدایی است که روحانیان را به رسمیّت نمیشناسد و آنان را به خاطر دریافت پول از مردم در آخرت مجازات خواهد کرد. این خدا بسیار بزرگتر، مهربانتر و بخشنده تر از خدای شما روحانیان است. خدای شما روحانیان که او را در کلیسا میپرستید کسی نیست، جز شیطان ، شما هیچ شاخصی را برای سنجش اعمال خود به رسمیّت نمیشناسید. خود را عین عدل میدانید. آیا مسیح هم اینچنین بود؟ یقین دارم مسیح هم اگر امروز در کنار من بود، مرتد میشد زیرا از دیدن شما که به جای او نشستهاید مطلقاً به انکارمسیحیّت میپرداخت و شاید هم از نبوّت خویش شرمسار و پشیمان میشد! روزی که شیطان در کاخ شما به هیجان آمد و آتش جنگ علیه آن خلیفۀ نادانِ مسلمان را برافروخت، آیا پاپ اوربانوس نمیتوانست به جای گسیل داشتن سربازان، از در گفتگو با آن خلیفۀ دیوانه درآید؟ قطعاً میتوانست امّا همواره در طول تاریخ جاهطلبی حاکمان دینی، با فرامین و تکلیف الهی در ستیز بوده و هست. شورای اسقفهای کِلِرمون هم فتوا داده بود که کشتار مسلمانان گناهان را پاک میکند و دیگر نیازی به پرداخت کفّارۀ گناهان نیست! آیا مسیح و محمّد گفته بودند برای نجات بیتالمقدّس دو قرن جهان را به خاک و خون بکشانید؟
میدانم که این نامه سندی برای آوارگی و شاید مرگ من باشد و دیر یا زود شومیِ آن گریبانگیرم خواهدشد. امّا خوشحالم که آنقدر احمق نیستم تا عالیجناب پاپ را به جای خدا و به جای مسیح پیامبر و در مقام عصمت بنشانم!»
سرانجام نمایندگان خدا بر روی زمین، جوردانو را که پس از صدور فتوای تکفیر آوارۀ آلمان و فرانسه شده بود با نیرنگ، کشیشی را مأمور کردند او را با وعدۀ بخشش برای تدریس دعوت کند.
جوردانو به ایتالیا بازگشت امّا به مجرد ورود، زندانی و در دادگاه تفتیش عقاید به اتّهام ارتداد، محاکمه و به مرگ از نوع “زنده در آتش سوزاندن” محکوم شد. در میدان شهر هیزم انباشتند و محکوم را وسط هیزمها نشاندند. مسیحیان مؤمن به منظور شرکت در ثواب اعدام یک کافر، در حالی که زیر لب چیزی میخواندند هریک تکّه چوب و بوته ای را به هیزم اضافه میکردند.
جوردانو برونو که زبانش تا آن لحظه بسته بود، به سخن آمد و گفت: “نفرین براین جهل مقدس.” و در آتش جان باخت.
بعدها در میدان کامپو دی فیری، جایی که جوردانو سوزانده شد تندیسی از وی به عنوان شهید دانش بنا گردید.