در روزگار شهریارى بهرام گور بر اثر کاردانی وهوشمندى او وگزینش وبکارگیرى کارگزارانى دانا وتوانمند یک دوره شکوفایى اقتصادى در کشور پدید آمد ومردم ایران از همه گونه رفاه وآسایش برخوردار شدند فرمان پادشاه به فرمانداران کشور به گفته شاهنامه چنین است :
هرانکس که درویش باشد به شهر
که از روز شادی نیابند بهر
فرستید نزدیک ما نامشان
برآریم زان آرزو کامشان
دگر هرکه هستند پهلونژاد
که گیرند از رفتن رنج یاد
هم از گنج ما بی نیازی دهید
خردمند را سرفرازی دهید
کسی را که فامست و دستش تهیست
به هر کار بی ارج و بی فرهیست
هم از گنج ماشان بتوزید فام
به دیوانهایشان نویسید نام
ز یزدان بخواهید تا هم چنین
دل ما بدارد به آیین ودین
اکنون بهرام ثروت هاى ملى را براى آسایش مردم به کار گرفته ودر اندیشه تامین اجتمایى و بیمه همگانى است
ودر سایه تدبیر او چنان شده است که :
چنان شد که از بیدگل افسری
خریدی به دینارگانی سری
یعنی بهای یک تاج از بیدگل را که هنگام رامش بر سر می نهادند به یک دینار رسید.
یکی شاخ نرگس، به تاى ِ درم
خریدی، کسی زو نگشتى دژم
آسایش مردمان، که نیمی از روز را به انجام کارروزانه مشغول بودند، و یک نیمه را نیز به دستور بهرام به رامش و شادی می گذراندند، بدانجا رسید که یک شاخه گل نرگس را به بهای یک درم می خریدند
ز شادی جوان شد دل ِ مردِ پیر
به چشمه درون آبها گشت شیر
با فراهم آوردن آسایش وآبادانى دچار خودبینى وخودخواهى نشد وهمه پیروزى ها را از دادگر بى همتا دانست :
جهانجوی کرد از جهاندار یاد
که یکسر جهان دید زان گونه شاد
و در چنین روزگاری، بهرام از کارگزاران و نیک خواهان کشور می پرسد که اگر رنجی در زندگانی مردمان می بینند گزارش کنند. گزارش ها از همه سوی ایران زمین چنین مى رسید :
که آباد بینیم ، روی زمین
به هرجای، پیوسته شد آفرین
مگر، مرد درویش، کز شهریار
بنالد همی ، وز بد روزگار
که چون می گسارد توانگر همی
به سربر ز گل دارد افسر همی
بر آواز رامشگران مَی خورند
چو ما مردمان را به کس نشمرند
تهی دست، بی رود و گل مَی خورد
شهنشاه از در یکی بنگرد !
همه ی نیازها مردم برآورده شده است جز اینکه توده ی مردم هنگام رامش، خنیاگر ندارند … و بهرام براى برگزارى سور وشادمانى مردم از پادشاه هندوستان درخواست می کند که ده هزار رامشگر «لولی» مرد و زن به ایران گسیل دارد، تا :
کند پیش درویش، رامشگری
ورا رایگانی کند کهتری
و این لولیان در روستاهای ایران به راه افتادند … و با سازوآوازى خوش شادمانى وسرور براى مردم فراهم مى نمودند
فرمانداران شهرهاى بزرگ پیش از فرستادن خوانندگان ونوازندگان به شهرها وروستاهاى دور دست با فرستادن پیک ویژه
مردم را از آمدن گروه شادمانى آگاه میکردند واین پیک به نام پیک شادى یا شادمامى نامبردار گشت .
دردوره هاى پس از آن نیز پیک شادى خبرهاى خوش مانند جشن هاى نوروزى ومهرگان ، تولد وعروسى شاهزادگان ، بخشیدن باج وخراج را به مردم مى رسانید ودر انجام این کار پایدار ماند که نمود هایى از آن در کاشى کارى دوران صفویه دیده شده است .
نگاره پیک شادى را با کاشى نقش برجسته ، شادروان پدرم استاد غلامحسین روزبهى در سال ١٢٩٨ در اصفهان با بهره گرفتن از نقوش یادشده و تاریخ شفاهى که از استاد کاران دیرین هنر کاشى سازى شنیده وآموخته بود، ماندگار ساخت .
” اصغرروزبهى “