▬ مرغ سحر نیازی به معرفی ندارد. سرودهای از محمدتقی بهار در دوران مشروطه که پس از آغاز حکومت رضا شاه به صورت ترانه اجرا شد. آهنگ این اثر، از مرتضی نی داوود، فوق العاده زیباست. آهنگ باو جود گیرایی زیر و بالای چندانی ندارد بنا بر این، حتی، کسانی که با خوانندگی آشنایی ندارند میتوانند آن را به راحتی بخوانند. اکثر خوانندگان نامی نیز اجرایی از مرغ سحر را به نام خود ثبت کردهاند که میتوان به ملوک ضرابی، قمرالملوک وزیری، نادر گلچین، هنگامه اخوان، محمدرضا شجریان و نیز اجراهای متفاوتی از فرهاد، همای و محسن نامجو اشاره کرد.
▬ آنچه تا کنون به عنوان مرغ سحر شنیدهایم عبارت است از بند اول این شعر:
• مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازهتر کن
• ز آه شرر بار این قفس را بَر شِکَنُ و زیر و زِبَر کن
• بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمهی آزادی نوع بشر سرا
• وَز نفسی عرصهی این خاک تیره را. پر شرر کن
• ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
• ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن
• نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژالهبار است
• این قفس، چون دلم، تنگ و تار است
• شعله فکن در قفسای آه آتشین
• دست طبیعت گل عمر مرا مچین
• جانب عاشق نِگَهای تازه گل از این، بیشتر کن
• مرغ بیدل شرح هجران مختصر٬ مختصر کن
▬ اما شاید خیلیها ندانند که این فقط نیمی از مرغ سحر است و این شعر بند دومی دارد که تقریباً، هیچ خوانندهای تمایلی به خواندن آن ندارد. بند دوم میگوید:
• عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بیاثر شد
• ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بیثمر شد
• راستی و مهر و محبت فسانه شد
• قول و شرافت همگی از میانه شد
• از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
• دیدهتر کن
• جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بیتاب
• ساغر اغنیا پر میناب، جام ما پر ز خون جگر شد
• ای دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف نظر کن
• ساقی گلچهره بده آب آتشین، پردهی دلکش بزنای یار دلنشین
• ناله بر آر از قفسای بلبل حزین
• کز غم تو، سینه من، پر شرر شد، پر شرر شد
▬ اما چرا کسی این بند را دوست ندارد؟
▬ بند اول، شعری انقلابی است که به دستگاه ظلم میتازد، از زندانی و در قفس بودن آزادی خواهان گله میکند، آرزوی پایان شب تار ملت را دارد و مردم را به قیام و انقلاب جهت پایان دادن به ظلم و شکستن قفس فرا میخواند.
▬ اما بند دوم، شعری اجتماعی است. شاعر در این بند از رواج دروغ، منسوخ شدن حقیقت طلبی، از بین رفتن عشق واقعی میان عاشق و معشوق و گم شدن مهر و محبت و شرافت گله میکند و از کسانی مینالد که وطن و دین را بهانهای برای دزدی کردهاند. اینان چه کسانی هستند؟ تنها حاکمان یا تمامی مردم؟ فضای حاکم بر این بخش از شعر به مورد دوم اشاره دارد. همچنین، زمانی که شعر از جور مالک و ارباب شکایت میکند اغنیا را به عنوان طبقهای از جامعه به باد نقد میگیرد نه به عنوان بخشی از وابستگان دولت.
▬ در بند اول، پیشنهاد شعله فکندن در قفس که همانا براندازی حکومت ظالم است، مطرح میشود، اما، در مورد بند دوم شاعر هیچ راه حلی نمییابد و در نهایت بلبل را فقط به بر آوردن نالههای حزین از دورن این قفس خود ساخته فرا میخواند.
▬ مردم ما، همیشه دوست داشتهاند که ریشه مشکلات را در حکومت بشناسند و خود را از هر گونه اشکالی مبرا بدانند از این روی خوانندگان همان بخشی از مرغ سحر را خواندهاند و میخوانند که مورد پسند عامه مردم است. جالب این جاست که برخی بیتوجهی به بند دوم را به دلیل سیاسی بودن آن دانستهاند که چنین دیدگاهی موجب شگفتی است.
▬ ما تا به حال بارها به دستور بند اول عمل کردهایم و قفس را آتش زدهایم، اما، پس از فرو نشستن شعله خود را در قفسی جدید یافتهایم. ای کاش یک بار هم که شده بند دوم را بخوانیم و همت کنیم بر اساس آن ارزشهای انسانی را در جامعه ایرانی احیا نماییم.
برداشت از مسعود ناظم الرعایا