چرا کتاب نمى خوانیم
برای هجوم سیل جعلیات ادبی و تاریخی در فضای مجازی نمیتوان فقط یک دلیل آورد، اما راستش را بخواهید –اگر از من بپرسند– میگویم «چون کتاب نمیخوانیم».
چون کتاب نمیخوانیم، ممکن است خیال کنیم مولانا شعر نیمایی هم میگفته است. همین است که هر شعری را که با «زندگی» شروع بشود از سهراب سپهری میدانیم و هیچ تعجب نمیکنیم که کورش کبیر، پانصد سالی قبل از میلاد مسیح، با واژگانی مشابهِ مشاورهای خانوادهی امروزی، از زنان و دختران گفته باشد.
فرقی هم نمیکند میزان تحصیلاتمان چقدر است؛ آنقدر «کتابنخوانده»ایم که بیشترمان این حرفها را، با هر توجیهی، باور میکنیم و، گاهی با یکجور پُز روشنفکری، در گروههای مختلف پخش میکنیم، بدون زحمت یک جستوجوی ساده.
اگر هم زحمتِ جستوجو به خودمان بدهیم، خداینکرده سراغ کتاب نمیرویم؛ به سایتها و وبلاگهای نامعتبر استناد میکنیم که خودشان متهم ردیف اول نشر مزخرفات و جعلیاتاند.
به نظر من، هیچ چیز به خوبیِ همین جعلیات نمیتوانست نقاب از چهرهی جامعهی امروزمان بردارد، جامعهای بزکشده با انواع مدرکهای تحصیلی، اما بیسواد؛ به قول قدیمیها، طبل توخالی. بلندآواز و میانتهی.
ما انگار مقاومت عجیبی داریم در برابر کتاب خواندن. بارها، در جاهای مختلفی که باید انتظار طولانی کشید، دیدهام که حتی یک نفر هم کتاب در دست ندارد.
در بانک، مطب، ایستگاه، مدتها مینشینیم؛ قدمهای دیگران را میشماریم. پیامهای قدیم و جدیدمان را مرور میکنیم. بارها و بارها اینستاگراممان را چک میکنیم. گاهی هم مشغول هیچیم، «هیچ» به معنای واقعی، ولی حاضر نیستیم کتاب بخوانیم.
من که فکر میکنم نهتنها نشر جعلیات که همهی درماندگیهای ما ایرانیها زیر سرِ همین کتاب نخواندن است.
بر گرفته از ابرار شیراز
این نوشته در
خواندنیها ارسال شده است. افزودن
پیوند یکتا به علاقهمندیها.