هنگامی که امپراتور چین در جواب نامه تیمور، او را دراندازه رعیت خویش شمرد و تعداد سپاهیان خویش را بیشتر از مور و ملخ دانست، تیمور عزم تسخیر چین کرد و بدانسو لشگر کشید.
چون فصل مناسبی برای حمله انتخاب نکرده بود، در کوهستانهای پامیر (شرق تاجیکستان کنونی) بهمراه سپاه بزرگش گرفتار سرما و بورانی سخت شد و براى آنکه درون خود را از گزند سرما در امان دارد، دستور داد چکیده اى از شراب (احتمالا کونیاک کنونی) بگیرند و داروهاى گرم مزاج و دیگر معجونها بدان بیامیزند. از این مشروب تند، پیاله هایى دمادم درکشید و در نتیجه اندرونش از هم پاشید. لاجرم؛ پزشکان را به یارى طلبید و آنان در آن سرماى سخت زمستان، یخ بر پهلو و شکمش میگذاشتند و تا سه روز لخته هاى خون از دهانش فرو میریخت.
این مرد سیاهکار چون خطر مرگ را احساس کرد با حقارت تمام به گریه و زارى پرداخت و بالاخره پس از آنکه گونه هایش سرخ گشته و بانگ نفیرش به آسمان رسیده بود، در هفدهم شعبان ۸۰۷ هجری به زندگی پرماجراى خویش پایان داد.
جنازه تیمور، این محصول تلخ سمرقند را در تابوتى از آبنوس نهادند و سردارانش بر سر حمل کرده و سران سپاه و بزرگان در جامه نیلى به مشایعت او پیاده روان شدند و پس از انجام مراسم سوگوارى، وی را نخست در مدرسه اى در روح آباد به خاک سپردند. و پس از آنکه مقبره تیمور در سمرقند ساخته شد، جسد او را به آنجا انتقال دادند.
عجیب تر از همه اینکه مشتى از بی خبران، گور این مرد شقى و جنایتکار را مرکز نذر و نیاز و خواستن حاجتها قرار دادند و از روح پلید او در گشایش کارها استمداد مى جستند. (هم اکنون نیز چنین است!!)
بنمایه:
کتاب عجایبالمقدور ، نوشته ابنعربشاه که معاصر تیمور بود و
شادروان پناهی سمنانی در کتاب تیمور لنگ آورده اند