در بامداد یکشنبه ۳۱ اکتبر کشیش خشمگین یک شهر کوچک آلمانی کاغذی در دست با گامهای بلند به سوی کلیسای آبادی رفت، متنی که شبانه آماده کرده بود را با چند میخ به در بزرگ و چوبی کلیسا چسباند تا همه مؤمنان آن را بخوانند. او در ادعانامه خود گفته بود که هیچ بندهای از دیگران به خدا نزدیکتر نیست و احدی حق ندارد خود را نماینده خداوند در روی زمین بداند.
کشیش ۳۳ ساله شهر ویتنبرگ مارتین لوتر نام داشت. او به نابسامانیهای کلیسا اعتراض داشت اما از اهمیت اقدام خود بیخبر بود. بعدها تاریخنگاران ضربات پرطنین چکش او را بسان زنگ ناقوسی دانستند که مرگ قرون وسطا را اعلام کرد.
مارتین لوتر دین را پیوندی روحانی میان آفریدگار و بندگان او میدید و جز پالودن دین و ایمان از آرایهها و زایدههای خرافی که ارباب کلیسا به آن بسته بودند، چیزی نمیخواست.
اقدام فردی مارتین لوتر به زودی طنینی عظیم پیدا کرد، پایههای کلیسای کاتولیک را لرزاند و سرانجام به پیدایش کیش پروتستان انجامید که دین مسیح را یکسره دگرگون کرد و آن را به مسیری تازه انداخت و آن را برای هماهنگی با مقتضیات روزگار نو آماده ساخت.