زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزمگر قصد جفا داری اینک من و اینک سرور راه وفا داری جان در قدمت ریزمبس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شدمن بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزمسیم دل مسکینم در خاک درت گم شدخاک سر هر کویی بی فایده میبیزمدر شهر به رسوایی دشمن به دفم برزدتا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزممجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامرفرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزمگفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیزفرمان برمت جانا بنشینم و برخیزمگر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینمور با تو بود دوزخ در سلسله آویزمبا یاد تو گر “”سعدی”” در شعر نمیگنجدچون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم