نظامی گنجوی مى فرماید
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده را زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود، این یقین باشد
بارها در صفحات مجازی دیده ایم که عده ای از سر ناآگاهی و یا به دروغ میگویند که نام و الفبای ایران مربوط به تاریخ معاصر است!! شاید شنیدن این تحریف برای عده ای موجب رنجش و یا حتی شبهه گردد. بنابراین مقاله نسبتاً کوتاه زیر جهت روشن شدن حقایق به اشتراک گذاشته و امید که موجبِ افزایش توانِ تجزیه وتحلیل هموطنان و نیز قدرت پاسخگویی ایشان به اینچنین یاوه گویی هایی گردد.
در جامع التواریخ، در هشتصد سال پیش، مملکت ایرانیها را چنین معرفی میکند :
مملکت ایرانی ها، سرزمین اراک (عراق) و عجم و خراسان است. طول این مملکت از رود جیحون در انتهای خراسان تا فرات است که میان آن سرزمین و شام فاصله انداخته است. عرض ایران، میان کرمان است که متصل به دریای فارس است و خود از اقیانوس هند منشعب می شود تا نهایت آنجایی که در اختیار بقایای سلجوقیان روم است (در حدود علایا و انتالیا در کنار مدیترانه). در سمت شمال، حد فاصل میان میان مملکت ایرانی ها با بلاد قبچاق، رودی است در کنار باب الحدید که به ترکی آن را دمرقابو گویند و دریای طبرستان که به آن بحر خزر هم گفته می شود.
این ممکلت تقریبا مربع است. با راه رفتن طبیعی، عرض آن را چهار ماه و طول آن را هم چهار ماه می توان پیمود در آنجا اقلیم های بزرگ و شهرهای زیادی هست که هر کدام رستاقهای (روستا) فراوان و نواحی و مناطق و جهات متعدد دارد.
پایتخت فعلی آن توریز (تبریز) و سپس سلطانیه است. خاندان هولاکو برآنند که پادشاهی از آن کسی است که در اوجان بر تخت نشیند. اوجان در بیرون تبریز است. ممالک بزرگ آن یکی اراک(عراق) عرب و دیگری عراق عجم و خراسان و کرمان و فارس و آذربایجان و آران و ری و جبال و دیاربکر و ربیعه و جزیره و ارمینیه و گرجستان و روم است. اگر با انصاف بنگری این مملکت در حقیقت قلب دنیاست.
در درون این مملکت چندین پادشاه هستند که همه بنده سلطان هستند، مانند حاکم هری که در اصل همان هرات است، و امیر کرمان و گیلان و سمنان و مالاین و ارزن ……..
ایرانیان قدیم به سرزمین ایران، ایرانویج می گفتند که به معنای اقوام ایرانی میباشد بنا بر افسانه ها وآنگونه که در اوستا نیز آمده است، سرزمین اولیه این مردمان مکان سردی بوده است که آنها را مجبور به ترک موطنشان نموده و مکان آن در اوستا بخش وندیداد، کنار رود ((ونگوهی داهیتی )) تعیین شده است که گمان می رود که همان رود “وهرود” باشد ودر جایی دیگر آمده است که وهرود همان رود جیحون است.
ایران دراوستا، ائیریه airya ودر فارسی باستان نیز اریه ariya آمده این واژه در پارتی آریان aryan ودر پهلوی ساسانی اران و در دوره اسلامی حتی به اراک نیز تبدیل شده است که عراق همان است که تفکیک به عراق عجم و عرب گردید! این واژه در ایرلندی کهن هم به همان معناست وبه معنای شریف ونجیب است!
در زمان ساسانیان، ایران را ایران شهر یا سرزمین ایرانیان نیز مینامیدند و ایرانشهری همان ایرانی است. این واژه در کلمات اران و آلبان نیز دیده می شود و نام محل یکی از جمهوریهای روسیه بنام اوستیا بنام ایریستان است که یادگاری از قوم ایرانی در این منطقه است .
قدیمی ترین سند مکتوب با واژهی ایران (Eran) در سنگنوشتههای اردشیر یکم، بنیانگذار دودمان ساسانی گواهی شده است. که در این کتیبه برای نخستین بار حاوی واژهی پارسی میانهی ایرانشهر EranShahr (به پارتی: Aryanshahr) است.
همچنین بر روی انبوهِ سکه های بازمانده از دوره ساسانیان عبارت : “ملک و ملکا ایران و انیران” ذکر گردیده است که معنای شاهنشاه ایران و انیران می دهد.
در تاریخ سیستان چنین گفته شده است که: کل ناحیه کشور به چهار بخش تقسیم شده بود: خراسان، ایرانشهر ، نیمروز و باختر؛ هر آن چه در جوار مرز شمالی واقع گردیده، باختر خوانده شده و هر آن چه در نزدیکی مرز جنوبی واقع بوده، نیمروز نامیده شده است و ناحیهی میانی به دو بخش تقسیم گردیده: آنچه در جوار مرز شرق واقع شده، خراسان خوانده شده، حال آن که آن چه در غرب واقع است، ایرانشهر نامیده شده است.
حتی در نزهه القلوب به نوشته حمدالله مستوفی (به نقل از اصطخری) گزارش گردیده که اراک (عراق) عربی عادتاً دلِ ایرانشهر خوانده شده است. به هر حال، عنوان عمومی سرزمین ایرانیان از این زمان ایران و [عنوان] اهالیاش ایرانی بود.
اما پس ازآمدن اسلام، به طور عمده ایران را بلاد فارس و برای بخش های مختلف نام های استانی مانند جبال و آذربایجان بجای مدیا و جیل و خراسان و سیستان بکار می رفت. حکیم فردوسی، قاعدتا بر حسب آنچه در زبان ادبی آن روزگار رایج بوده ایران و توران را برابر هم نهاده و از این تعبیر حدود ۷۰۰ بار برای مجموع آنچه اروپاییان و عربها آن را بلاد فارس می نامیدند، بدرستی از واژه ایران و ایرانی استفاده کرده است. و پایتخت ایران اساطیری را “استخر” گفته است.
آنچه به لحاظ تاریخی قابل جستجوست این است که اطلاق نام ایران پس از حمله اعراب بطور رسمی بندرت بکار رفته است و کاربرد نام ایران از دوره مغول که جغرافیای باستانی ایران یکپارچه گردید و بخصوص حضور وزیران دانشمند ایرانی در دربار مغولان، مجددا در اسناد و منابع رسمی بر سرزمینی با این محدوده جغرافیایی، باب شده است.
اطلاق نام ایران بر یک واحد سیاسی مستقل در این ناحیه نه در برابر سرزمین های عربی بلکه دقیقا به مانند دوران پیش از اسلام در برابر توران بود. اما نه توران قدیم که ایرانیان آنها را عموزادگان خویش می دانستند و نه آن نام، بلکه در مقام اولوس هایی که مغولان تشکیل دادند و ایران را به فرزندان تولی دادند که هولاکو فرزند وی و سپس نسل او در راس آن قرار گرفتند.
این کاربرد را در جامع التواریخ رشید الدین فضل الله وزیر برجسته دوره ایلخانی بخوبی مشاهده می کنیم. وی غالبا از این دیار زرخیز و کهن به عنوان ایران زمین یاد می کند. برای مثال عنوان فصلی در کتابش چنین است: «تاریخ خلفا و سلاطین وملوک و اتابکان ایران زمین و شام و مغرب و …»
جهانی شدن نام ایران :
وقتى دریانوردان یونانى در هزاره اول قبل از میلاد وارد سواحل خلیج فارس شدند، اهمیت و اقتدار کشتى رانی و دریانوردانى ایرانیان و پارسها موجب شد که نام پارس را بر همه فلات ایران اطلاق کردند و بعدها عربها نیز به تقلید از یونانیان، فارس (عربى شده پارس) را جایگزین کلمه عجم کردند.
با آغاز درگیری اروپایی ها و عثمانی، ارتباط غرب با ایران آغاز گشت و همیشه از صفویه یاد میکردند تا اینکه در سال ۱۷۴۰ در یک نقشه آلمانى، نام ایران به چشم میخورد.
اروپاییها که متاثر از عبارت پارس در کتاب های یونانی و رومی بودند، کلمه پرشیا را در مقابل عربها بکار میبردند و منظور آنها همه اقوام ایرانى بود اما کاربرد محدود و نادرستِ عبارت پارس باعث شد که دولت ایران در سال ۱۳۱۳ خورشیدى رسماً از همه کشورهاى خارجى بخواهد که بجاى کلمه دولت فارس (پرشیا) و یا شاه پرشیا، بمانند عرف ایران از عبارت قدیمیتر ایران و شاهنشاه ایران استفاده کنند که در حقیقت نشان دهنده تمامی اقوام گستره ایران باشد. از این زمان به بعد نام پرشیا که در ادبیات اروپایى واژهاى بسیار غنى و متضمن ارزشهاى تاریخى و هنرى زیادى بود، رنگ باخت و کلمه پرشیا به تاریخ پیوست. در حالیکه اصالت نام تاریخى پرشیا و پرس کمتر از نام ایران نبود و نیست و این کلمه نیز نشانگر هویت جمعی تمامی ایرانیان است.
جالب اینجاست که حکومت افغانستان به اینکار اعتراض کرد که چرا واژه فرهنگی ایران را در این جغرافیای محدود ، محصور کرده اند. و ایران زمین شامل مرزهای بیشتری می شود.
پی نوشت:
موضوعی که در تاریخ کهن غرب آسیا مشهود است، هرگاه سلطانی یا سلسله ای موفق به تصرف سرزمین های مابین جیحون تا فرات میشد، خود را پادشاه ایران می خواند. همچون ایلخانان مغول و یا صفویه و نادرشاه افشار. زیرا ایران شامل همگی این مناطق بود.
در پیش از اسلام هرگاه این سرزمین ها متحد بوده و یک دولت بوده اند، به مرکزیت سیاسی فارس یا تیسفون بوده است و نیز پس از اسلام هرگاه این سرزمین کهن متحد بود، تمامی مراکز سیاسی آن در کشور کنونی ایران واقع بود.
اما نمی توان سرزمین های جدا شده از ایران کنونی را استان خواند! بلکه ایران زمین تکه تکه شده بایستی گفت. در تاریخ، ایران کنونی نیز بدلیل اینکه همواره مرکزیت سیاسی این جغرافیای بزرگ در آن واقع بود، 《دل ایرانشهر》می خوانده اند و ای کاش نام کنونی کشور ایران کنونی، 《دل ایرانشهر》بود و نه 《ایران》!!! زیرا واژه ایران شامل بسیاری از سرزمین ها میشود.
پایدار ایران و ایرانیان