هرمزان فرماندار خوزستان در جنگ قادسیّه در نتیجه فریب وخیانت ، با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعهای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد که هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهدکرد ، تافرمانرواى مسلمین در باره او تصمیم بگیرد . ابوموسی اشعری نیز موافقت کرد و وی را به مدینه نزد خلیفه دوم فرستاد ،
پس از اینکه تازیها هرمزان را وارد مدینه کردند، … لباس رسمی هرمزان را که ردائی از دیبای زربفت بود، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را که «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و وی را به مسجدی که خلیفه در آن خفته بود، بردند تا عمر تکلیف هرمزان را تعیین کند
عمر نخست کمی با هرمزان گفتگو کرد و سپس فرمان داد، او را بکشند.
هرمزان درخواست کرد، پیش از کشته شدن به او کمی آب بدهند تا بیاشامد . عمر با درخواست هرمزان موافقت کرد و هنگامی که ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب درنگ کرد. عمر سبب این کار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارد، در هنگام نوشیدن آب، او را بکشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، کشته نخواهد شد. پس از اینکه هرمزان از عمر این قول را گرفت، در اقدامی زیرکانه ، اب را روی زمین ریخت. عمرهم که دید مغلوب هوش و فراست هرمزان شده به ناچار به قول خود وفا کرد و از کشتن او درگذشت.این موضوع باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.