“ابو مسلم” و یا “بهزادان پورونداد هرمزد” (زاده ۹۶ خورشیدی ، درگذشت۱۳۳ خورشیدی) دلیرمردی جنگجو، فرمانده نظامی ایرانی، فرماندار خراسان و رهبر جنبش ” سیاهجامگان ” بود، او توانست با براندازی حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس را پایهگذاری کند. نام اهزادانصلی او “بهزادان” و پسر ونداد هرمزد بود ،
ابومسلم برای شروع نهضت خود از پرچم سیاه به عنوان نماد نهضت استفاده کرد و به سپاهیان خود نیز فرمان داد تا جامههای سیاه بر تن کنند و به همین دلیل، طرفداران وی با نام ” سیاهجامگان ” و قیام وی تحت عنوان “جنبش سیاهجامگان” شناخته شد،
برخی این کار را پیروی ابومسلم از شیدوش پسر گودرز(خاندان پهلوانی شاهنامه) میدانند، چرا که شیدوش پس از کشته شدن سیاوش، لباس سیاه بر تن کرد و به خونخواهی او برخاست٫
ابومسلم در طول جنگها و مبارزاتش و همچنین در دوران حکمرانی اش بسیاری از دشمنان، خائنان، شورشیان و کسانی که برای جنبش سیاهجامگان و حتی حکومت عباسیان خطرناک محسوب میشدند را از میان برداشت.
او جنگجویی قدرتمند و در مقابله با دشمنان بسیار سختگیر بود و هیچ رحم و شفقتی به خرج نمیداد. بسیاری کشته شدگان به دست و فرمان او در مبارزاتش را حدود یکصدهزار تن براورد کرده اند،
“جنگ زاب” و پایان حکومت امویان
“مروان” خلیفه اموی، با نیروهای خود که بالغ بر یکصدهزار شمشیرزن می شدند در زاب واقع در سرزمین موصل مقابل سیاه جامگان صف ارایی کردند، سیاه جامگان با امویان درافتادند . جنگی بس هولناک درگرفت. مروان گریخت و بسیاری از سپاهیانش نیز به هلاکت رسیدند وشکستی سخت وخونبار را متحمل شدند، سپاهیان شکست خورده مجبور به فرار شدند، مردم موصل پلها را قطع کردند تا مروان وسپاهیانش نتوانند از رود بگذرند، اماخلیفه مروان توانست از اب بگذرد ،فرار کرد وبه دمشق و سپس به مصر رفت وسرانجام در انجا کشته شد،
باری، نبرد زاب که منتهی به شکست مروان و سپاهیانش گشت، به حکومت بنی امیه در شرق پایان داد، وبعد از گذشت یک قرن، این اولین پیروزی قدرتمند ودلاورانه ایرانیان به ستوه امده از یورش اعراب مسلمان بود ،
“منصور” خلیفه عباسی که از قدرت، ابهت و محبوبیت ابومسلم در میان ایرانیان، سرداران و سپاهیانش سخت به وحشت افتاده بود با نامه های مکرر و فریبکارانه اورا به بارگاه خود فرامیخواند،
از سوی دیگر، ابومسلم برخلاف توصیه های مکرر سپاهیان، سرداران و دوستدارانش که او را از رفتن به بارگاه خلیفه عرب برحذر میکردند، توجهی ننمود، مغرورانه یکه و تنها به بارگاه خلیفه رفت و پای به قتلگاه خود نهاد، ابتدا خلع سلاحش نمودند، سپس در مقابل خلیفه منصور بنشست و بعد از گفتگویی کوتاه، خلیفه به یکباره دستانش را برهم میزند و اینگونه به جنگجویانش که در پشت پرده های کاخ پنهان شده بودند علامت حمله میدهد !
به یکباره تیغهای از نیام کشیده جنگجویان این خلیفه عرب ناسپاس و ایرانستیز بر پیکر این فرزند مغرور و فریب خورده ایرانزمین فرود میاید !!!
سرانجام ابومسلم در سال ۱۳۳ خورشیدی قربانی غرور و اعتمادش به خلیفه، اعراب و مسلمانان شد، و با نیرنگ و به نحوی توطئهآمیز و ناجوانمردانه به فرمان منصور خلیفه عباسی به قتل رسید.
بدون شک اگر به نصایح اطرافیانش گوش میکرد ، وقایع به گونه ای دیگر رقم میخورد ،
بدلیل رفتار نژادپرستانه و ظلم اشکار اعراب مسلمان و بویژه امویان نسبت به ایرانیان، بسیاری بر این باور هستند که ابومسلم آرزو داشت و اراده کرده بود تا حکومت ملی ایرانی برقرار سازد، پس با بنیامیه جنگید تا بدین ترتیب خلافت را بدست گیرد.
و برخی نیز انگیزه او را مذهبیِ میدانند !
اما بدون تردید میتوان گفت : که او جدای جنبه های ملی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی ابتدا عزم را جزم کرده بود تا بنیامیه را باهر قیمتی از میان بردارد که در این راستا نیز کاملا موفق شد و سپس عباسیان با کمک او بقدرت رسیدند، شاید در نهایت او به دشمن خونین عباسیان نیز مبدل میشد.
در هر صورت، شورش و قیام ابومسلم و سیاه جامگان زندهکننده فرهنگ ایرانی بود که این فرهنگ برای مدتی طولانی بر دولت خلیفه چیره گشت. قیام او همچنین سرآغاز برخاستن سلسلههای محلی ایرانی بود. و همچنین کشته شدنش نیز، سرآغاز قیامها و شورشهای متعددی شد که به خونخواهی او شکل گرفت و سالهای سال، خلفای عباسی را به خود مشغول نمود،
به هرروی بسیاری از ایرانیان بعد از قتل ناجوانمردانه ابومسلم به این باور رسیدند که تحت هیچ شرائطی نباید به متجاوزان به سرزمیتمان و بویژه اعراب مسلمان اعتماد کنند، همچنانکه یعقوب لیث صفار بارها میگفت : “هرگز مباد که کسی بر ایشان اعتماد کند”
ما، نام و یاد تمامی کسانی که از برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران، سربلندی ایران و ایرانی، شکوفایی فرهنگ، هنر و ادب میهنمان تلاش کرده اند و میکنند را، پیوسته گرامی میداریم،