☘️🌷☘️
زمانه عرصه ی جولان مرد باید و نیست
طبیب هست و دوا هست، درد باید و نیست
غبار حادثه افشاند سایه بر سر دشت
پدید نقش سواری ز گرد باید و نیست
حیات بخش و امید آفرین به پهنهی چرخ
چو آفتاب یکی رهنورد باید و نیست
چو شمع صاعقه در بزم شب گرفتم پای
دمی چو باد سحرگاه سرد باید و نیست
مرا به سیر گلستان عمر در همه عمر
دلی چو باد سحر هرزه گرد باید و نیست
خلیده خار ندامت به دل نباید و هست
شکفته در چمن عشق، ورد باید و نیست
شرار آتش آهم چو شعله ی خورشید
به دامن فلک لاجورد باید و نیست
مشفق کاشانی