دیدگاه ایرانى درشناخت ودرمان بیمارى ها

روزی بزرگمهر( خردمند دستور )    مردی را دید که خیلی آشفته واندوهگین است .

علت ناراحتیش را پرسید آن مرد  پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم

با او خشرویى  کردم  وبدو درود گفتم  پاسخى نداد وبى اعتنا از کنارمن گذشت  و من از این گونه رفتار او رنجیدم وازکردارش افسرده شدم .

خردمند فرزانه گفت چرا رنجیدی؟

مرد  گفت، برای اینکه او درود وادب مرا نادیده گرفت .

بزرکمهر پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده است و از درد به خود

می پیچد آیا از اورنجیده خاطر می شدی؟

مرد گفت: نه مگر آدم از بیمار بودن کسی دلخور می شود؟

بزرکمهر  پرسید به جای دلخوری چه احساسی داشتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد: احساس دلسوزی ومهربانى  و کوشش می کردم، پزشک و یا دارویی به او

برسانم.

خردمند دستور فرمود: همه ی  این کارها را برای آن می کردی که او را بیمار می پنداشتى ؟

آیافکر مى کنى که انسان تنش  بیمار می شود؟

و آیا کسی که رفتار  و کردارى نادرست دارد را بیمار نمى دانى ؟

آیا میدانى که هرکس  فکر و روانش سالم باشد رفتار بدی از او دیده نمی شود؟

در اینجا بیماری فکر و روان آن مرد” غفلت “است

باید  برایش دل سوزبود ، و کمک کرد و به او پزشک  روان و داروی

جان رساند.

این نوشته در خواندینهای علمی ارسال و برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.