جهانگردى در شهر بلخ جماعتى را دید که مردى زنده را کفن کرده و در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیامبران را به شهادت میگیرد که والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بى توجه به حال و احوال او، رو به مردم کرده ومیگویند: پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده است ودفن او واجب .
جهانگرد حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: این مرددر زمان حیات فاسق وبى دین و تاجری ثروتمند و بدون وارث بود . چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضى بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد.
یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و اموالش رابراى امور خیر تصاحب ومصرف کردند ، حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایزنیست !