نوشته حسن روزبهی
درروزگارپادشاهى انوشیروان و هنگامى که بزرگمهر به کارهاى کشور رسیدگى میکرد ، روزى یکى از نزدیکان پادشاه نزد بزرگمهرکه خردمند دستو نامیده مى شد آمد وگفت :
آیا میدانى درباره یکى کارگزاران که شما گماشته اید ، چه شنیده ام؟
بزرگمهر پاسخ داد:
“لختى بیارام وپرسش مر ا پاسخ ده “
مرد پرسید:چه پرسشى دارید ؟
بزرگمهر گفت:
نخستین پرسش از درستى آن چیزى است که میخواهى درباره آن سخن بگویى !
مرد جواب داد:
“تنها آن را شنیده ام.”
بزرگمهر گفت:”بسیار خوب،پس براستى نمیدانى آنچه شنیده اى ، درست است یا نادرست .
اکنون بگو ،”شنیده خوبى درباره کارگزار من دارى ؟ “
مردپاسخ داد:
“نه، از کارکرد او سخنى خوش ندارم …”
بزرگمهر فرمود :
“پس می خواهی داستان بد ى در باره کارگزار من بگویى که باور به درستى آن ندارى ؟”
مردکمى دستپاچه شد و شانه بالا انداخت ، بزرگمهر گفت :
“پرسش سوم من این است که آنچه میخواهى بگویى براى من ویا کارگزارم سودمنداست یا خیر ؟”
مرد پاسخ داد:”نمیدانم ، براین باورم که شاید سودمند نباشد و…”
بزرگمهر فرمود:”اگرمی خواهی به من چیزى رابگویى که نه از راستى آن آگاهى ونه خوب و نه سودمند است پس چرا آن رابه من مى گویى!
-
نوشتههای تازه
پیوندها
آمار
بایگانی
- تیر ۱۴۰۱ (۱)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۳)
- فروردین ۱۴۰۱ (۳)
- اسفند ۱۴۰۰ (۱)
- بهمن ۱۴۰۰ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۲)
- آذر ۱۴۰۰ (۱)
- شهریور ۱۴۰۰ (۱)
- مرداد ۱۴۰۰ (۵)
- تیر ۱۴۰۰ (۲)
- خرداد ۱۴۰۰ (۲)
- اردیبهشت ۱۴۰۰ (۳)