طلبه اى در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود، ناگهان استاد خود مرحوم شیخ عبدالکریم را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند
مرحوم شیخ عبدالکریم پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد عرض کرد : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
شیخ فرمود : سئوالى می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد عرض کرد : با کمال میل؛ استاد.
شیخ بزرگوار فرمود : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد عرض کرد : خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ بهره مند شوم .
شیخ فرمود: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگرعرض کرد : خوب راستش نه…!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد فرمود : حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد عرض کرد : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
شیخ عبدالکریم رحمت الله الیه فرمود :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای مردم ، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد، نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری …!