پس از در گذشت ” شاه اسماعیل صفوى ” شهریار ایران ، ” سلطان سلیمان عثمانى ” و برخى از دشمنان دیرین کشور ، خواستند که از فرصت استفاده کرده سرزمین ما را اشغال نمایند در این نامه تاریخى که به عنوان سلطان سلیمان پادشاه عثمانى نوشته شده به نکات جالبى از اقتدار ایران و ضعف امپراتورى بزرگى که در اروپاتا وین پیشرفت و آوازه جهاندارى داشت پرداخته شده است :
« خواقین دیار و سلاطین ملک توران و خانان ماوراءالنهر و خطا و ختن را به خاطر چنان خطور کرد که چون حضرت شاه بابا ( شاه اسماعیل صفوى ) انارالله برهانه متوجه عالم بقا شد، مملکت مازندران و مملکت خراسان و سجستان و فارس و طبرستان و عراق و آذربایجان و تمامی ایران بهشت نشان بیصاحب خواهد بود و از این معنی غافل که …
اما جواب آن که گفته ای : “یراق سه ساله کرده با لشکرِ گران از چهار جانب به ملک ایران متوجه شده تا خراسان هیچ جا توقف نخواهیم کرد و شما را از رویِ قوت و قدرت مستاصل کرده ، خاک ایران را به باد فنا خواهیم داد.”
پنج مرتبه به قصد ویرانی و خرابی این دیار با سیصد هزار لشکر متوجه شدی بی آن که با تو محاربه و مقاتله نماییم خود به خود شکست یافته به حال سگان عاجز و پریشان به صد هزار خواری و زاری برگشتی و فرار نمودی و قوت و قدرت نداشتی که پنج روز در جایی توقف نمایی یا یک قریه از قرای ملک به تصرف خود درآوری.
“رومی آمد بر در تبریز از خود رید و رفت
ریده ریده از درِ تبریز واگردید و رفت”
بدان دعوی باطل که کرده بودی و مهملاتی که در رشته نامربوط کشیده بودی که در این مرتبه مملکت عراق و آذربایجان و فارس کرمان و خراسان را به خاک تیره برابر ساخته مراجعت خواهیم کرد. این عبارت و استعارت، غدیری بود بی آب و چراغی بود بی روغن و لفظی بی معنا و قالبی بی جان. چون به سمع ساکنان آذربایجان رسید بر ریش تو خندیدند. زیرا با چهار صد هزار کس متوجه آذربایجان شده در حوالی تبریز نزول نموده بودی . اهل تبریز علم یک جهتی و دولت خواهی این دودمان عظیم الشان را بر افراخته، یک ذره از کثرت لشکر عثمانی و طایفه مروانی اندیشه ناکرده . از چهار جانب آب را بر تو بستند و یک من بار از هیچ متاعی به تو نفروختند چنان که کوزه آبی در اردوی تو به یک اشرفی رسیده بود و در دروازه ها و کوچه بندها مستحکم ساخته با تو در مقام محاربه و مجادله شدند و تو را به خاطر رسیده بود که از این رهگذر در مقام انتقام شده و قصد یغما کرده و متعرض ایشان شوی. آخر باد غرور از دماغ گنده تو کنده ، بیرون برده. خاطر نشان شدی که اگر جمیع عساکر تو در این شهر در آیند متنفسی زنده بیرون نیاید و هر یکی را در زاویه ای متوجه هاویه ساخته و به ضرب تیغ و تیر فارِسان و خنجر گذاران آذربایجان لشکر تو به خاک برابر کنند.
تو را ندامت و پشیمانی گرفته در نصف شب از حوالی تبریز فرار نموده به حال سگان هر دو منزل یکی کرده خود را به حوالی وان رسانیدی و هر یک از لشکر نکبت اثر تو به راهی می گریختند و نواب همایون ما با صد هزار سوار، جلد جرار، کینه گذار، ببر کردار قزلباش نصرت تلاش که از فرق راکب تا سم مرکب غرق آهن و جوشن بودند، جمله شیران در جوش و خروش آمده چون ماهیان دریا که در بحر غواصی نمایند گوهر جان را از اصداف قلوب اعادی بیرون آورند. نهنگانی که چون بر ساحل دریای مصاف جولان نمایند به یک حمله شیران هیجا را قلب بشکافند.
جوانان شیر افکن جنگجو
همه کرده چون شیر با جنگ خو
با جمیع عساکر از عقب تو ایلغار کرده و تو از خوف ضرب تیغ غازیان کاصحاب الدین قزلباش نصرت شعار فرار و به جانب اسلامبول گریختی و آوازه در میان خلق انداختی که القاص لشکر برداشته از راه کردستان متوجه عجم شده و غازیان ما از جانب وی اندیشناک گشته مبادا خود را بر سر خانه کوچ و بعضی خزاین رسانیده . دست درازی نماید و اگرنه محال بود که نواب همایون ما مراجعت نماید تا آن زمان که ترا طعمه شمشیر غازیان جان شکار نسازد و تا حوالی اسلامبول از عقب تو ایلغار کرده ، نمی گذاشتیم که در هیچ منزل قرار گیری و با وجود این حال و قضایا که میان ما و تو واقع شده که اکثر اهل عالم بر آن اطلاع دارند مثل این مهملات می نویسی و اظهار عظمت و تکبر و تجبر کرده خود را به ما می نمایی که من چنین و چنان خواهم کرد.
و بر تو مخفی و مسطور نماند که تو در نظر عالمیان خورد و سبک و بی اعتبار شده ای و کیفیت ظلم و فسق و بدبختی که در میانه شما شایع است بر جمیع عالمیان ظاهر شده و آن ها که سالها شما را می طلبیدند و در مذهب و اعتقاد با شما موافق بودند چون در این ولا از کیفیت احوال اطلاع یافتند از شما بیزار شده و به لعن و طعن شما مشغول اند.
از هاتف غیبی به گوش هوش می رسد که عن قریب آن مزور مردم فریب از غایت ظلم و فسق از لباس مستعار سلطنت وخسروی بیرون آمده به صد خواری و زاری چنان که ایلدرم بایزید به دست پادشاه عالم گیر صاحب قران امیر تیمور گورکان انارالله برهانه دستگیر گردید. تو نیز به دست غازیان عظام اسیر و مبتلا گشته چنان که مردود درگاه خالق شده و رسوای خلایق گردیده ای . تبراییان سرت را به گرزهای گران و تبر زین کوفته به خاک تیره یکسان سازند».(پایان نامه)
منبع بایگانی نامه: نسخه ۶۰۶ خطی مجلس شورای ملی
هم چنین در کتاب : شاه طهماسب صفوی، مجموعه اسناد و مکاتابات تاریخی همراه با یادداشت های تفصیلی، عبدالحسین نوایی، ناشر: تهران،ارغوان ۱۳۴۹
مینیاتوری که سلطان سلیمان و لشکرش را در تابستان ۱۵۵۴ در نخجوان به تصویر کشیده