به سوى خسته حالان کن نگاهى
مرا شرح پریشانى چه حاجت
که بر حال پریشانم گواهى
خدایا تکیه بر لطف تو دارم
که جز لطفت ندارم تکیه گاهى
دل سرگشته ام را رهنما باش
که دل بى رهنما افتد به چاهى
نهاده سر به خاک آستانت
گدایى، دردمندى، عذرخواهى
گرفتم دامنِ بخشنده اى را
که بخشد از کرم کوهى به کاهى
خوشا آن کس که بندد با تو پیوند
خوشا آن دل که دارد با تو راهى
زنخل رحمتِ بى انتهایت
بیفکن سایه بر روى گیاهى
به آبِ چشمه لطفت فرو شوى
اگر سر زد خطایى، اشتباهى
مران یا ربّ زدرگاهت «رسا» را
پناه آورده سویت بى پناهى
” شادروان دکتر قاسم رسا “